می توان گفت سومین روز از سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر روز پرحاشیه ای بود . در اتفاقی عجیب نمایش “طناب” ۲۰ دقیقه زود شروع شد ، کودک خردسالی از ماکت سر بریده شده بازیگری وحشت کرده بود ، گربه ای که برای خود در سالن تئاتر جولان می داد و …
- نمایش “طناب” به کارگردانی نصیر ملکی جو که در سانس اول طبق برنامه اعلام شده قرار بود ساعت ۱۸ شروع شود ، در کمال تعجب بدون هیچ توضیحی ساعت ۱۷:۴۰ شروع شد و در تمام طول اجرا هم در سالن باز بود و هر تماشاگری که می رسید ، وارد سالن می شد که البته طبیعتا اکثرا ساعت ۱۸ رسیدند و ظاهرا برای گروه اجرایی اهمیتی نداشت که تماشاگری که هزینه کرده است ، ۲۰ دقیقه از اجرای ۷۰ دقیقه ای را نبیند !
- نیم ساعت بیشتر از آغاز اجرا نگذشته بود ، البته براساس زمان اعلام شده ، فقط ۱۰ دقیقه از ساعت ۱۸ گذشته بود ، که عده ای ترجیح دادند سالن را ترک کنند .
- در انتهای نمایش هم کارگردان فقط به یک عذرخواهی معمولی اکتفا کرد و هیچ توضیحی ارائه نداد .
- البته خبرنگار تئاتر فستیوال در انتها متوجه شد که چون بازیگر نمایش ، در سالن دیگری اجرا داشت ، باید نمایش “طناب” را زودتر شروع می کردند و بازیگر مورد نظر برای رسیدن به نمایش بعدی نیز از سریع ترین وسیله نقلیه یعنی موتورسیکلت استفاده کرد ! احتمالا باید تصور کنیم این چرخه به این شکل ادامه داشته است : بازیگر عزیز به نمایش بعدی هم دیر رسیده و آن نمایش را هم زود تمام کرده اند تا به سانس دوم نمایش “طناب” در تماشاخانه ایرانشهر برسد و احتمالا سانس دوم این نمایش هم نهایتا کمی تاخیر دارد !
- آقای بازیگر به کجا چنین شتابان ! آخر نگران سلامتی شما شده ایم !
- نمایش “ساعت ۵ شد بابا” به کارگردانی گلنار اکبری که در خانه هنرمندان اجرا شد ، سانس اول با حدودا ۲۵ دقیقه تاخیر شروع شد که البته کارگردان در لابی حاضر شد و از تماشاگران عذرخواهی کرد و گفت گروه آماده ی اجرا است اما نور سالن به مشکل برخورده است و اجرا تاخیر پیدا کرده است .
- در حین اجرای نمایش ، در حالیکه درِ پشت صحنه باز بود ، یک گربه از در وارد شد و تمام صحنه را به طور کامل چرخید ، از جلوی تماشاگران عبور کرد و در نهایت از همان دری که وارد شده بود ، خارج شد ! البته بازیگران و تماشاگران هیچکدام ، هیچ واکنشی نشان ندادند و در کمال آرامش اجرا ادامه پیدا کرد .
- گروه اجرایی نمایش “ساعت ۵ شد بابا” که با بازی هنرمندان معلول پرتوان به صحنه رفت ، در پایان اجرا از شهرام کرمی مدیر کل اداره هنرهای نمایشی و نادر برهانی مرند دبیر سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر تشکر کرد .
- نمایش “دستورالعمل های پرواز برای خدمه و خلبان” به کارگردانی فرهاد فزونی که در تئاتر مولوی به روی صحنه رفت ، مورد استقبال بسیاری قرار گرفت . به گونه ای که عده ای روی زمین نشسته بودند و عده ای هم ایستاده نمایش را تماشا کردند .
- نمایش “پرسه های موازی” به کارگردانی علی کاظمی وند که از تبریز در سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر شرکت کرده اند ، در سانس اول با استقبال خوبی مواجه شد . پیام لاریان که نمایشنامه “پرسه های موازی” نوشته او است نیز در سانس اول به تماشای این نمایش نشست .
- نمایش “خورشید از حلب طلوع می کند” کاری از کوروش زارعی که در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شد ، بسیار مورد استقبال قرار گرفت و حتی تماشاگران در بالکن سالن اصلی هم به تماشای این نمایش نشستند .
- نمایش که به زبان عربی اجرا می شد ، هیچ بالانویسی نداشت ، در نتیجه تماشاگرانی که متوجه قصه ی نمایش و آنچه بر روی صحنه رخ می داد ، نمی شدند ، مدام از همدیگر سوال می پرسیدند که الان چه اتفاقی افتاد ؟ این مسئله باعث ایجاد همهمه در سالن شد و حتی عده ی زیادی سالن را ترک کردند . گویا مسئولین وقتی متوجه شدند عده ای سالن را ترک کرده اند ، تماشاگرانی که در پشت در مانده بودند را به داخل راه دادند و این اتفاق همهمه ی سالن را چند برابر کرد . به این ها اضافه کنید میزانسن نمایش را که از درهای ورود تماشاگران ، بازیگران باید رفت و آمد می کردند . افرادی که وسط نمایش وارد سالن شده بودند و روی پله ها نشسته بودند ، در مسیر رفت و آمد بازیگران قرار داشتند و همین مسئله باعث ایجاد مشکل و شلوغی بیشتر سالن شده بود !
- مریم معترف و رضا صابری از جمله هنرمندانی بودند که به تماشای این نمایش نشستند .
- نمایش خیابانی“نامیرا” به کارگردانی امیرحسین شفیعی که در مورد داعش است ، با استقبال خوب مردم مواجه شده بود .
- در یکی از صحنه های نمایش ، فرد داعشی سر بازیگری را می برد و در این لحظه برای چند ثانیه نور گرفته می شود و بعد از آنکه نور صحنه بازمی گردد ، ماکت سر بازیگر که کاملا هم طبیعی ساخته شده بود ، در دست فرد داعشی قرار داشت . در این لحظه یک کودک خردسال با دیدن این صحنه ناگهان شروع به گریه کرد و به پدر و مادرش گفت که او را کشتند ! پدر و مادر کودک تمام تلاش خود را کردند تا به کودک خود بقبولانند که همه چیز نمایش است اما کودک بی تابی می کرد . این بی تابی و گریه تا لحظه ای که کودک ، خود بازیگر را دوباره روی صحنه دید ، ادامه یافت . پدر کودک بازیگر را به او نشان داد تا باور کند که زنده است اما کودک همچنان می گفت اینکه زنده است پس چرا سرش دست آن آقاست ؟!
- از گروه های نمایشی خواهش می کنیم این میزان از واقعی بودن را در نمایش های خیابانی خود که مردم از هر قشر و در هر سنی به دیدن آن می نشینند ، نداشته باشند . ما قول می دهیم با کمتر از این هم تحت تاثیر قرار بگیریم !
- نمایش خیابانی “خرس های پاندا” به کارگردانی رضا ملکی با استقبال فوق العاده ای روبرو شد و جمعت زیادی برای دیدن این نمایش در محوطه تئاتر شهر جمع شده بودند.
بزرگای تئاترمون رو باش !!! خجالت آوره