او سبز بود و گرم ، که افتاد


تئاتر فستیوال

” افتاد
آنسان که برگ
آن اتفاق زرد-
می افتد
افتاد
آنسان که مرگ
آن اتفاق سرد – می افتد
اما او سبز بود و گرم که
افتاد”
         ” قیصر امین پور “

گویا همیشه به دنبال بهانه ایم ! گویا اگر بهانه ای نباشد ، ما هم طبق عادتِ همیشگی مان ، خودمان را می زنیم به فراموشی ! یک فراموشی همیشگی ! و این بار نیز بهانه ای دیگر ! بهانه ای از جنسی متفاوت !

از جنس مرگ !
” مجید بهرامی ” از میان ما رفت و ناگهان همه بیدار شدند ! ناگهان همه گفتند ای وای، سرطان ! ناگهان از سونامی حرف زدیم ! از خرچنگ ناگهان نگران شدیم . گویا که پیش از این ، هیچ وقت ، هیچ سرطانی نبوده و ناگهان به جان جامعه مان افتاده است . ناگهان فهمیدیم که نگرانیم !
و ناگهان به یاد آوردیم که باید مردم را نگران کنیم .
و بر خلاف آنچه مجید بود ، عمل کردیم! غولی ساختیم از سرطان ، شکست ناپذیر ! و روز به روز به جای بذر امید ، نگرانی را در دل این مردم نازنین کاشتیم !

و چقدر این روزها جای مجید خالی است که بگوید از روزی که با سرطان دست و پنجه نرم کردن را شروع کرد سالها می گذرد ، و او سالها ایستاد !
بی شک سرطان یک روزه نیامده است که حال بخواهیم یک روزه از میان برش داریم ، پس فقط کمی آرام تر !
بیاییم از هیجاناتمان بکاهیم و بعد به مسئله بازگردیم!
” مجید بهرامی ” نازنین سال ها با سرطان دست و پنجه نرم کرد و اگر چه زود بود ، اما بودنش عمقی داشت که هیچ طولی نمی تواند به آن دست پیدا کند!

” مجید بهرامی ” زنده گی کرد و بی شک خود نیز راضی است از این بودنش و حتی از همین رفتنش!

و رفتنش نیز بهانه ای است ، بهانه ای برای ما فراموشکاران ، تا ناگهان به یاد بیاوریم که یک سال از رفتن ” ژیلا مهرجویی ” عزیز می گذرد و چه بی بهانه رفت ، و یادی کنیم از ” نادر برهانی مرند ” که ناگهان قلبش سنگینی می کند و همه خوب می دانیم که آلودگی هوا او را از نفس انداخته است !

و  بنویسیم از ” مصطفی عبداللهی ” نازنین ، که سال هاست فقط می گوییم هنوز مریض است ، سال هاست می گوییم بیمارستان است. سال هاست می گوییم حمایت نمی شود. سال هاست می گوییم اگر کار کند به بهبود حالش کمک می کند. سال هاست می گوییم مسئولین قول همکاری داده اند! سال هاست می گوییم مسئولین وعده ی خود را عمل نکردند! سال هاست می گوییم بیمه ی طلایی هنرمندان همه ی مشکلات را حل می کند ! ما سال هاست که می گوییم و او سال هاست که زجر می کشد ، زجر می کشد و می ایستد! زجر می کشد و مقاومت می کند!

ما نمی خواهیم از سونامی حرف بزنیم. از هیچ سونامی ای !حتی از سونامی سرطان!

نمی خواهیم به یک باره جهان را اگر نه ، کشورمان را بری کنیم از هر رنج و درد و مرضی ، بلکه می خواهیم تنها به قدرتوانمان گام برداریم! می خواهیم فراموش نکنیم ” مصطفی عبداللهی ” ها را و حمایتمان را لا اقل از همین چند نفر دریغ نکنیم!

ما می خواهیم نبود ” مجید بهرامی ” را بهانه کنیم ، و بگوییم که چقدر جایش خالی ست که از امید حرف بزند ، که این روزها اکسیر حیات بخش همه مان امید است.

و بی شک ما می توانیم با امید ، گام های خود را محکم تر از قبل برداریم و به جای ایجاد نگرانی و وحشت در دل جامعه ، تنها به وظیفه ی رسانه ای خود عمل کنیم که همانا آگاهی بخشیدن به مردم و درخواست حمایت از مسئولین است که اگر چنین شود ، بی شک آن وقت در همین هوای آلوده ی این روزها هم می توان نفس کشید .

يک نظر ثبت شده است .

  1. ماجور گفت:

    ما ملت مرده پرستی هستیم! تا دو روز پیش کسی از مرتضی پاشایی یا مجید بهرامی یادی نمی کرد! حالا شده قهرمان همه و روی اسمش دعواست.
    ب فکر هنرمندای دیگه باشیم که از دستشون ندیم!!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *