دوشتبه هفته ی گذشته خبری خواندیم مبنی بر رفتار عجیب و توهین آمیز سوسن پرور بعد از اجرای نمایش هایلایت ، با مخاطبی که سرمایه ی اصلی تئاترمان است . پیش از این ، وقتی رضا بهبودی بعد از پایان اجرایش ، برخوردی مشابه (البته انصافا ملایم تر از برخورد سوسن پرور ) با مخاطب نمایشش داشت دکتر المیرا نداف ، رئیس دپارتمان نقد تئاتر فستیوال ، یادداشتی در این رابطه با عنوان ( فراموش نکنید ! ) نوشت و در آن اشاره شد که : ” “مردم” از هنر برترند و بر آن ارجح ! که اگر ” مردم ” نباشند هیچ هنرى معنا ندارد و اساسا هنری خلق نمى شود ! و هرکس “مردم” را نادیده بگیرد ، به “مردم” توهین کند و یا از شانه ی “مردم” براى بالا رفتن استفاده کرده و “مردم” را زیر پاى خود له کند ، بى شک ، دیر یا زود ، محکوم به شکست و فراموشى است ! “
آن روز ” ما ” گفتیم که این روندی که هنرمند خود را از مردم برتر می بیند تبعاتی برای جامعه ی هنری مان و در این جا بالاخص برای تئاتر دارد و نتیجه اش بی شک به ضرر تئاتر خواهد بود .
خوشبختانه همکاران ما در وبسایت ایران تئاتر ، این بار نسبت به این اتفاق واکنش نشان داده اند . تصمیم داشتیم نوشته ی زیر را به نقل از سایت ایران تئاتر و به قلم مریم فلاح هفته ی پیش منتشر کنیم ، اما به دلیل اتفاقات هفته ی گذشته ، از جمله آلودگی هوا ، زلزله و همچنین نزدیک بودن به شب یلدا ، تصمیم گرفتیم کام مخاطبانمان را با یادآوری این برخورد زننده بیش از این تلخ نکنیم و اکنون ، هفته ی خودمان را با بازنشر این یادداشت آغاز می کنیم تا بار دیگر به هنرمندان یادآوری کنیم که تئاتر ، فقط و فقط ، با حضور مردم است که شکل می گیرد .
از تلخی گریزی نیست .
مریم فلاح /ایران تئاتر _ نمایش هایلایت یکشب دیگرمی درخشد . بازیگران بهصف احترام مقابل تماشا گران میایستند. در اینسوی صدای کف و سوت تماشاچی فضای سالن را پر میکند. همگی خوشحال و پرانرژی از تماشای هایلایت سوسن پرور هستیم اگرچه حقیقتاً طنز تلخی بود.
هنوز ولوم صدای سوت و کف تماشاچی پایین نیامده که کارگردان دودستش را بالا میآورد و از جماعت میخواهد بهجای خود بنشینند.
همچنان خوشحال و خندان منتظر هستیم ببینیم پرور چه حرف ناگفتهای برایمان دارد. پرور پس از تشکرهای خاصه دریک لحظه با صدایی پر اعتراض فریاد میزند: ” اونی که موبایلش موقع اجرا زنگ خورد بلند شه و بایسته.” سالن کوچک باران بهیکباره زیر سکوت سنگین تماشاچی که حالا لبخند روی لبش خشکشده فرو میرود. هیچکس از جایش تکان نمیخورد. حتی از سر کنجکاوی به کناردستیاش هم نگاه نمیکند.
پرور بار دیگر با صدای بلند تراز قبل با لحنی پر از تحکم :” خودش پاشه بایسته. من که دیدمت. من که میدانم کجا نشستی. خودت پا شو بایست.” در این لحظه خانمی نه کمسنوسال تمامقد ایستاد و با نگاهی شرمنده گفت :”ببخشید “.
حالا سوسن پرور با حسی پیروزمندانه و موفق از به خاک زدن پشت تماشاگری که توصیه کارگردان در لحظه ورود به سالن نمایش – خاموش کردن موبایلها- را به گوش نگرفته با صدای بلندتر از قبل میگوید:”صدای زنگ و نور موبایل شما تمرکز بازیگر من را در حساسترین لحظه بازیاش به همریخت . من ممنون هستم از شما که بهترین لحظه نمایش من را به گند (!) کشیدید… و چه چه چه.”
و بعد تیر خلاص را به تماشاگر موردنظر زد وقتیکه از تماشاگران خواست که برای او دست بزنند. اگرچه ابتدا تکوتوک صدایی از کف زدن تماشاگران شنیده شد اما به ثانیهای نکشید که در همدردی با احوال آن تماشاچی قطع شد. انگار هرکس خودش را جای اومی گذاشت و یک حس همدردی بهش میگفت :” اگر تو یادت رفته بود که گوشیات را خاموشکنی حالا شخصیت تو باید زیر این محاکمه کسلری-افسر المانی سریال ارتش سری- له میشد؟
دلت میخواست در دفاع از تماشاچی موردنظر که حالا تحت تأثیر آن جو سنگین خود را سرا پا گناهکار میدید بگویی خانم کارگردان فقط یکهزارم درصد احتمال دهید که این خانم نه از سر بیمبالاتی که از بخت بدش از سر فراموشی گوشیش را خاموش نگه نداشته. اگر چنین باشد واقعاً ازنظر شما و بازیگران حرفهایتان سزاوار این دادگاه سالنی و به تعبیری صحرایی است .
خانم سوسن پرور واقعاً بیانصافی است. بیانصافی است که شما بیتوجه به شرایط تماشاگری که با توجه به مشکلات زندگی اجتماعی در شهر بزرگی مثل تهران (ترافیک و صدالبته مهمتر از آن آلودگی هوای این روزها )حاضرشده در سالن کوچکی مثل باران و در روز ” یکشنبه گدا”- البته به تعبیر کارگردان- به تماشای نمایش شما بنشیند اینگونه برخورد کنید.حتماً خوب میدانید که امروز روز – صرفنظر از تماشاگران حرفهای – حتی آن تماشاگری که شاید در سال فقط یکبار سراغی از تئاتر میگیرد قبل از خرید بلیت مطمئناً در مورد کارگردان و بازیگران نمایش موردنظرش کنجکاوی به خرج داده و با آگاهی از نگاه هنری کارگردان و کارهای سابق بازیگران دست به انتخاب زده همچنان که میبینید با توجه به موضوع نمایش اغلب تماشاگران “هایلایت “خانم بودند.
میگویید بازیگر حرفهای شما تمرکزش به همریخت ، بهزعم بنده که در ردیف اول و نزدیک به صحنه نشسته بودم اصلاً چنین نبود و بازیگر شما بازیاش آنقدر متمرکز و حرفهای بود که به مزاح بگویم اگر خبر یک حمله تروریستی در بیرون سالن به ما میرسید در آن لحظه همچنان به خندههای واقعی و دلنشینش ادامه میداد و از حس و حالش خارج نمیشد. حقیقتاً تاوان به هم خوردن تمرکز بازیگر شما آنهم به این شکل نامحسوس تخریب شخصیت یک انسان است؟
ناگفته نماند که تماشاگر یک نوبت و فقط برای یکبارصدای زنگ موبایل به گوشش آمد درحالیکه هرکدام از بازیگران شما حداقل یکبار را تپق داشتند اما باور بفرمایید که اصلاً تمرکز ما به هم نریخت چون تئاتر را دوست داریم و متوجه رنج و زحمتی که کارگردان و بازیگران و…یک نمایش متحمل میشوند هستیم.
با احترام به هنر نمایش و دستاندرکارانش میخواهم بگویم حفظ شخصیت فردی و اجتماعی هر یک از ما بهعنوان تماشاگر بسیار جایگاه حساستر والاتری دارد نسبت به حفظ ایدئال یک وضعیت در دنیای خیال و نمایش .
دنیای نمایش با همه ویژگیهای خوب و بدش درنهایت فقط بهعنوان یک تجربه جمعی از تماشای یک دنیای چیده شده خیالی- که از یک اجرا به اجرای دیگرمیتواند دستخوش هزار تغییر شود- در ذهن مخاطب تعبیرمیشود و نه بیشتر.
مردم به سینما و تئاتر میروند تا از طریق دنیای خیالانگیز هنر لحظاتی خود را فارغ از مشکلات شخصی و اجتماعیشان ببینند و گاه نمایشی مثل “هایلایت” را انتخاب میکنند تا خسته از تمام اشکهایی که بر مشکلات زندگیشان ریختند این باره به آنچه باعث رنجشان میشود بخندند.
همان رسالتی که شما بهعنوان کارگردان به آن واقف هستید و بسیار عالی در نمایش هایلایت به انجام رساندید. اما حیف و صد حیف که بعد از پایان نمایش یادتان رفت که با هایلایت تماشاچی یک طنز تلخ اجتماعی را در چه وضعیت روحی قراردادید. یک در صد احتمال دهید که همان تماشاگری که شما آنگونه محاکمهاش کردید از طریق “هایلایت ” سوسن پرورد استان زندگی خودش برای ساعتی به تماشا نشسته باشد و در لابهلای خندههایش پنهانی اشک هم ریخته باشد. بهعنوان کارگردان و نویسنده این نمایش بفرمایید این تیپهای شکستخوردهای که شما از جامعه امروز زنان ایرانی نشان میدهید اگر به تماشای چنین نمایشی بیایندحتما یادشان میماند که گوشی موبایلشان را خاموش نگهدارند.البته این فقط یک مثال بود اما با این فرض میخواهم بگویم شما بهعنوان یک کارگردان زن در نمایشی کاملاً زنانه در مواجه با کوتاهی یک تماشاگر که بهزعم خودتان دیدید که یک خانم است برخورد بسیار نامناسبی داشتید.
در احوالی که “همهچیزمان به همهچیزمان میآید” و هیچکس به این فکر نمیکند که برای برونرفت از بسیاری از مشکلات اجتماعی فرهنگسازی قدم اول است به نظرتان نتیجه چنین برخوردهایی غیر از ریزش مخاطب تئاتر چه میتواند باشد.
شما مطمئن باشید آن تماشاچی که در مقابل بازیگر شما مینشیند تا انگیزه پیدا کند و هنرش را به تماشا بگذارد، او هم برای تماشای یک نمایش متحمل رنجشهایی شده است.آیا صدای اعتراض او را هم میشنوید .آیا تا حالا تماشاگران ردیف اول سالن باران به شما معترض شدهاند که در تمام مدت نمایش صداهایی که از بیرون سالن شنیده میشود تمرکزشان را به هم میریزد. و این یعنی اینکه شما در سالنی تئاترتان را به مردم نشان میدهید که به لحاظ آکوستیک صدا استاندارد لازم را ندارد.
به اجراهایی معترض هستیم که بیشتر از ظرفیت سالن بلیت میفروشند و تماشاگری که پول بلیت داده را بر روی زمین و روی موکتهای رنگ و رو رفته، کثیف و پاره مینشانند و از او میخواهند بیشتر از یک ساعت فقط در حالت چهارزانو نشسته و در فاصله بسیار کم از بازیگر به تماشای نمایش بنشینند و جالب است که در چنین شرایطی اصلاً تمرکز بازیگران به هم نمیخورد!
این تماشاگر یا خیلی بافرهنگ است که دم نمیزند-در حالی که خوب میداند سهم او موکت پاره است چون جایی دیگر این رویه سیاستی برای درآمدزایی سالنها تعبیر میشود.- یا اینکه به حقوقش واقف نیست که البته بسیار بعید به نظر میرسد.
از اجرایی دیگر طلبکاریم که در تمام مدت اجرا عوامل نمایش که برای پر کردن صندلیهای خالی در کنار تماشاگران نشسته بودند سرگرم انجام کارهای عقبافتاده با موبایلشان بودندکه البته این بار نهتنها اعتراض کارگردان که دلخوری تماشاگر هممحلی از اعراب ندارد.
حال که سخن به اینجا رسید از شما میخواهم به نمایندگی از تمامی بازیگرانی که در موقع اجرای نمایش با معضل صدا و نور گوشی موبایل تماشاچی مواجه بودند صادقانه بفرمایید اگر روزی متوجه شوید چنین بیمبالاتی از سوی یکی از دوستان مهمانانی که خودتان به نمایش دعوت کردهاید یا از سوی یک مدیری که در میان تماشاچیان نشسته سرزده آنوقت چه برخوردی خواهید کرد.
مطمئناً دربرخوردتان بیشتر تأمل خواهید داشت وهمانی نخواهد بود که ما دیدیم. در پایان این دل نوشت پیشنهاد دارم با این میزان حساسیت صندوق مخصوص نگهداری تلفن همراه در ادارات تأمین کنید و قبل از ورود تماشاچی به سالن محترمانه بخواهید گوشیهای خود را به صندوقهای امانات بسپارند. تا این فنّاوری لزوماً همیشه همراه اینگونه رابطه تماشاچی و اهالی تئاتر را شکراب نکند.
البته همچنان که گفته شد قبلش باید این صندوقها ساخته و در سالنها تعبیه شود مثل ورودی مراکز قضایی و کلانتریها! چون تا به امروز هنوز بهطورجدی فکری برای رفع این مشکل نشده است.
خوبست که موثرین تئاتر به فکر دلجویی از تئاتر هستند.
من تا حالا جور دبگه ای راجب سوسن پرور فکر می کردم . نظرم عوض شد . فکر می کردم خیلی مردمی تره و اهل ادا و تریپ های روشنفکرانه نیست !! واقعا بره اصلاح کنه خودشو … آخر عاقبت نداره ??
جناب بهداروند خیلی خوب گفته ، اهالی تئاتر ایشون رو میشناسن ، امیدوارم محقق شه :
“امیدوار باشیم که “باران” در شبی دیگر و اجرایی دیگر، “هایلایت” را به تماشاگر رنجیده از خویش اهدا کند و حتما خواهیم دید که به فروتنی، تماشاگرش به احترام صحنه و صحنه سازها سر فرو خواهد آورد. “
like
وااا چقدر بد و توهین آمیز !! اینا اسم خودشون رو گذاشتند هنرمند !؟! یک لحظه خودم رو جای اون خانوم میذارم نفسم بند میاد ، چه برسه به اینکه تو سالن بوده باشم .
??vaqeaaaan ?!?
شرم آوره … خوب گفته اگه یکی از مسئولا باشه جرئت می کنه اینجوری برخورد کنه !!! حالا نه که همه چیزمون سرجاشه . خیلی ناراحت شدم . منتظرم عذرخواهی سرکار خانووم پرور هستیم ! #عذرخواهی از مخاطب تئاتر
متاسفانه هر کسی تا به یه جا میرسه همه چیزو فراموش می کنه!!! خودشون رو گم می کنن … واقعا متاسفم