مهدی تقی نیا را نه فقط برای هنرمندی اش ، نه فقط برای دانشش ، نه فقط برای ذهن خلاقش ، نه فقط برای ژرف نگری اش، نه فقط برای تجربه اش و نه فقط برای به روز بودنش ، که برای حس خوبی که به نسل من می داد دوست می داشتم ؛ حس خوبی که با زبان رک گوی او ، نقد های تند و صریحش دلچسب تر می شد .
حس خوبی که حکایت از دلسوزی می کرد ؛ دلسوزی برای هنر، دلسوزی برای جوان تر ها .
حس خوبی که از پس یک نگرانی عمیق و مهم می آمد .
حس خوبی که پدر به پسر می دهد .
و او به معنای واقعی پدر بود .
ذهنش دغدغه مند بود و پر انگیزه . انگیزه برای برداشتن یک قدم رو به جلو .
او به همه کمک می کرد ، بدون چشم داشت، بدون حاشیه ، خالصانه و بی تکلف و البته با همه توان .
خاطرم هست که برای اجرای یکی از نمایش هایم فقط کمی با او گپ زدم. بعد از چند روز خودش آمد و یاداشتی را که برای نمایشم نوشته بود به من داد . و من در بهت از این همه خوبی و انگیزه او برای کمک به منِ جوان و کم تجربه ، بدون هیچ توقع و چشم داشتی ، در این دنیای پر از توقعات بی جا و آدمهای معامله گر، مانده بودم .
درسی که او با این کارش در آن روز به من داد برای من و امثال من در عرصه ی هنر سرمشق است . البته اگر درست ببینیم و صد البته اگر عمل کنیم .
روحش شاد و یادش گرامی .
محمد جواد حبیبی – تئاتر فستیوال