نمایش «بمون، بخون، بخندون» به نویسندگی و کارگردانی سمیه مهری یکی از نمایش هایی است که در بیست و دومین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفته است . استاد جواد انصافی از بازیگران و کارگردانان پیشکسوت نمایش های ایرانی و سنتی در این نمایش به هنرنمایی پرداخته اند. به همین بهانه خبرنگار تئاتر فستیوال گفت و گویی با این هنرمند عزیز انجام داده است که می توانید در ادامه بخوانید :
جناب انصافی لطفا توضیح مختصری راجع به نمایش «بمون، بخون، بخندون» و تمریناتی که داشتید و پروسه ای که طی شد، بدهید.
چون پسرم امیرحسین محوریت کار را بر عهده داشتند و تمام ماجراهای من از بچگی را میدانستند به کمک خانم مهری رفتند و در واقع قصهی زندگی سیاه بازها را به تصویر کشیدند. قصه ی عبدلی و اوستا را در میان نمایش آوردیم، اینکه چه مشکلاتی داشتیم، چگونه چوب لای چرخ مان می گذاشتند و چه ماجراهایی داشتیم. تمام تلاش این بود که انواع نمایشهای اصیل ایرانی از جمله سیاه بازی، معرکه، نقالی، خیمه شب بازی، پردهخوانی که اصالت ایرانی دارند را در نهایت در دل سیاه بازی و تعزیه در این نمایش داشته باشیم.
تمام تلاش این بود که همچنان فضای شاد در نمایش وجود داشته باشد یعنی موسیقی ایرانی، موسیقی مطربی که ما به آن افتخار میکنیم -اما ممکن است عدهای مطربی را خوب ندانند- ولی یکی از سختترین فضاهای نمایشی و موسیقی است را در این اثر داشته باشیم.
در این نمایش دیدیم که شما برای زنده نگه داشتن نمایش ایرانی چقدر زحمت کشیدید، به نظر شما با توجه به تمام زحماتی که در همه این سالها کشیده شده، در روزگار امروز قدر و ارزش اینگونه نمایشی دانسته می شود؟ و با توجه به اینکه این نمایش اجرای عموم هم داشته است، آیا با استقبالی که درخور و شایسته این نمایشها باشد، روبرو بوده است؟
از سوی مخاطبین بله ولی متاسفانه از طرف مسئولین اینطور نیست. خیلی ساده در قالب طنز برایتان بگویم زمانی که جشنواره آیینی سنتی شروع شده بود قرار بود مثل جشنوارهی فجر و جشنوارههای دیگر همه ساله باشد ولی بعد از مدتی گفتند بودجه کم است و یک سال در میان برگزار شود. بعد از مدتی گفتند شما همه پیر کار هستید و با هم رقابت نمیکنید و رفاقت دارید برای همین جایزه ها را برداشتند. همان چند سکه ای که می دادند هم گفتیم به جوان ها بدهید که تشویق و علاقه مند برای ورود به این کار بشوند. ولی به مرور دیدیم حتی جوان ها هم از این نوع نمایش ها فراری شدند چون چیزی برای آن ها نداشت. بعد از مدتی گفتند شما خودتان همه کاری بلدید، دکورتان ساده است، لباس تان را خودتان میدوزید و کمک هزینه را نصف کردند. الان هم دو سه دوره است که کمک هزینه نمی دهند یعنی استقبالی از این نوع نمایش نمیکنند. در صورتی که این نمایش می تواند نمایشی جهانی باشد.
ما هنوز نتوانستیم سیاه بازی را ثبت جهانی کنیم و این خیلی غمانگیز است. تمام موضوعاتی که برشت در تئاتر دنیا مطرح میکند و جنجال به پا می شود، برداشت از نمایش سیاه بازی ما است. فاصلهگذاری، شکستن دیوار بین بازیگر و تماشاگر، ساده شدن المان ها، هر چیزی را که برشت می گوید، ما اینجا در دل نمایش داریم. مثلا برشت در فاصلهگذاری می گوید من فلانی هستم نقش شاهزاده را بازی میکنم اما اینجا در تعزیه وقتی شمر شمشیر را میکشد، می گوید لعنت بر شمر یعنی ای مردم من جواد انصافی هستم که نقش شمر را بازی میکنم، من خودم از طرفداران امام حسینم پس بر شمر لعنت. مردم هم می گویند بیش باد و ادامه نمایش .
یا سیاه به ارباب می گوید حسن آقا آمده دم در و می گوید چرا پنجاه تومان ما را نمی دهی. ارباب می گوید به او بگو داریم نمایش بازی می کنیم یعنی می گوید من فلانی هستم دارم نقش یک ارباب پولدار را بازی می کنم و خودم گرفتار پنجاه تومان هستم. ببینید چقدر زیبا در دل نمایش این اتفاق می افتد ولی متاسفانه خیلی ارج گذاشته نمی شود.
در همهی این سالها با همهی گرفتاریها و سختی هایی که پشت سر گذاشتید هیچوقت پشیمان شدید که در این راه قدم گذاشتید؟
خیر ، همانطور که در این نمایش گفتیم ما هنوز ایستاده ایم و سعی میکنیم هر طور که شده این ایستادگی وجود داشته باشد و هر چه که بلدیم را هم به دیگران یاد می دهیم.
اگر صحبت یا نکتهای جا مانده است، بفرمایید.
امیدوارم که جوان ها این رشته را ادامه بدهند و کار پژوهشی بکنند.
انشالله شما سالیان سال باشید و به نسل جوان آموزش بدهید.