به بهانه ی وقوع حادثه ی سیل و طوفان و جان باختن چند تن از هموطنانمان و لزوم شکل گیری واقعی تئاتر اجتماعی
آنچه مرا واداشته است تا این سطور را بنویسم نه بحث نقد و نقدپذیری ست ، نه اتفاق جدیدی در تئاترمان افتاده است که قابل بازگو کردن باشد و نه اوضاع و شرایط تغییری کرده است ! گویا همه چیز در حوزه ی تئاتر به همان روال سابق به پیش می رود ! اما آنچه که باعث شده است این سطور را بنویسم ، همین ” به روال سابق پیش رفتن ” است ! همین بی توجهی و بی اهمیت بودن به اطرافمان آن هم در شرایطی که خودمان را پیشروی هنر زنده می دانیم !
موضوع به ظاهر هیچ ربطی به تئاتر ندارد ! شاید باید تمام این حرف ها را به مسئولین مربوطه گفت و از آنها مطالبه کرد ، اما من روی صحبتم با اهالی تئاتر است ! با همین اهالی کوچک ، فراموشکار و البته گاهی بی درد و دغدغه !
خبر کوتاه است ولی دردناک ! یک سیل و یک طوفان جان هموطنانمان را گرفته است ! خانه هایشان را ویران کرده است ! و آنچه باقی مانده است باز هم این سوال همیشگی ماست که چرا غافلگیر می شویم ؟! چرا هنوز در برابر تغییرات جوی غافلگیر می شویم ؟! روی صحبت من با مسئولین مربوطه نیست ، که حرف بسیار است !! روی صحبت من با اهالی تئاتر است که به واقع مسئول هستند . مسئول هر اتفاقی که در جامعه رخ می دهد و هر اتفاقی که رخ خواهد داد ! هنرمند مسئول است و جز این هنرمند نیست !
ما بسیار از تئاتر اجتماعی حرف می زنیم ، تئاتر اجتماعی را تعریف و بازتعریف می کنیم . اما در نهایت تئاتر اجتماعی را در چند موضوع محدود می کنیم ؛ خیانت ، اعتیاد و …
اما آیا تئاتر اجتماعی در همین ها خلاصه می شود ؟ آیا معضلات جامعه ی ما در همین ها خلاصه می شود ؟! این سیل اخیر و خسارات آن کجای تئاتر اجتماعی ما جای دارد ؟! چه وقتی قرار است به تعریف درستی از تئاتر اجتماعی و نقش و تاثیری که می تواند بر جامعه داشته باشد برسیم ؟! چرا باید هنرمندان تئاتر ما ، که بی شک تئاتر هنری ست زنده ، پویا و تاثیرگذار ، هیچ واکنشی به اتفاقات این چنینی نشان ندهند ؟! اشتباه نکنید ، اصلا منظورم صدور بیانیه ، راه اندازی کمپین ، هشتگ حمایت و اعتراض و بازی های اینچنینی نیست ! تئاتر رسانه است ، رسانه ای که می تواند علاج واقعه پیش از وقوع کند ، از طریق مطالبه کردن ! از طریق ایجاد آگاهی ، از طریق بی تفاوت نبودن به اجتماع و واکنش نشان دادن !
اما مساله ی دردناک این است که ما دارای یک تئاتر نحیف و بیمار هستیم ! تئاتری که حرف روز ندارد و نمی تواند حرف روز بزند . تئاتری که نه هنری است ، نه اجتماعی و نه سیاسی ، بلکه ملغمه ای است از همه چیز و هیچ چیز !
من دستم به اصلاح ساختمان سازی نمی رسد ، به ساخت سد نیز به همچنین ، به اصلاح بنیادین هواشناسی نیز نمی رسد . اما رسانه ای می شناسم به نام تئاتر ، که بی شک اگر زنده و پویا باشد ، می تواند هم سد بسازد ، هم ساختمان سازی هایمان را متحول کند و هم جلوگیری کند از خرابی ها و مرگ و میرهای باران ۸ میلیمتری بعدی !
دم شما گرم با این همه دغدغه های واقعا تئاتری
با سلام
نوشته شما من را به یاد مطلبی انداخت که سال ها پیش نوشته شده و شاید اشاره ای به اینکه” چرا” چنین است باشد. قسمتی از آن را برایتان بازگو می کنم.
ممنون از شما
«سال هاست که در این جامعه، از وظیفه ی هنرمند و ادیب و روشنفکر صحبت میشود، اما به سادگی می توان دریافت که این وظیفه، هنوز با هنر و ادبیات نیامیخته است. وقتی هنرمند و ادیب موضع طبقاتی نگیرد، با دشمنی مشخص و معلوم درنیا ویزد، مردم و زبان غنی و مؤثر آن ها را درنیابد، توازنی منطقی میان ارز شهای هنری و رشد فرهنگی مردم برقرار نسازد، و از سر رفاه و ترحم مردم نوازی کند، به میان مردم نرود، در اتاق مردم ننشیند، با مردم نپوشد و ننوشد، به حرف های مردم گوش ندهد، و چون خدایی ناشناخته، از فضای مرفه و روشنفکرانه ی خویش با اشاراتی خداوندانه به حل و فصل قشر ی مسایل محرومیت و فقر بپردازد؛ خدایی کند و بنده نوازی بیاموزد،عملا گرایش های فرهنگیِ خرده بورژوایی داشته باشد و به هنر و ادبیاتی با تمام تجلیات زیبایی شناسانه، تحکیم دهنده ی روابط فرهنگی ی طبقه ی مرفه جامعه است دل بسپارد؛ و با این همه، درحرف، مردمی و حتی مبارز بماند، هرگز نمی تواند مفهومی واقعی از وظیفه داشته باشد؛ چه، اگرچنین باشد، دیگر”وظیفه” حرفی برای کسب موقعیت اجتماعی ست؛ سرپوشی برای پوشاندن مبانئ غلط ذهنی ست؛ صورتکی برای استتار رابطه یی اشتباه آمیزست که میان ذهنیت و عینیت برقرار شده است: از مفاهیم عینی حرف می زند و اثرش تجسم بی منطق ذهنیت است، از وظیفه می گوید و کارش سردرگم و غیر مسئول است، می گوید هنرمندی اجتماعی ست و هنرش را برای تحکیم فرهنگ دلخواه نظام موجود به کار می گیرد و در مجموع در ساختمان ایده الیستی جامعه شرکت می جوید. وظیفه یی که امروز در هنر و ادبیات مطرحست، در اولین اقدام، چیزی جز توازن دیالکتیکی میان عینیت وذهنیت نیست. اگر این توازن درک شود، می توان گفت اولین اقدام در راه هنر و ادبیات موظف برداشته شده است.»
like
Ey baba deletun khoshe ha! Ina faqat az ejtema faqat hamun hashtag o campainesho yad gereftan. Be in jme’e omidi nist.
با این دوستمون موافقم. سر گوری که توش مرده نیست نباید گریه کرد.
پس کجا بریم بخندیم؟ اگه نمایش دیدن هم بخاد با اشک و ناله باشه که دیگه همه شادیارو از خودمون گرفتیم؟
مرسی از این متن خوب که واقعا دغدغه شما رو بیان کرد. کاش بچه های تیاتر بخونن و تلنگر بخورن.
کاش بخونند
تلنگر نخوردند هم اشکالی نداره
Daqiqan haminie ke migid. Az masael ejtemayi hamun khianataye 2va 3 janebe tu teatr ma ziad shode.
در دنیا چیزی در تاتر وجود داره به اسم تاتر شورایی. که چند حالت مختلف داره که اتفاقا این مسایلی که دغدغه شما هست در اون گنجانده میشه. متاسفانه تاتر ما اصلا توجهی در این مورد نداره.
چرا دوست عزیز. ما گروهی به اسم تاتر شورایی تهران داریم که با یه سرچ ساده در گوگل به سایت اون ها می رسید. ولی متاسفانه خیلی کم کارند.
جانا سخن از زبان ما می گویی