حسام الدین شریفی یکی از بازیگران نمایش ” آسید کاظم ” به کارگردانی سارا داروفروش است که نقش اسی قصاب را در این نمایش ایفا می کند . او که کار حرفه ای خود را از سال ۸۶ آغاز کرده ، از شاگردان امیر دژاکام است . شریفی همچنین در کنار تئاتر ، در مدیوم تصویر هم تجربه ی بازی در چند پروژه را داشته است . خبرنگار تئاتر فستیوال به بهانه ی اجرای نمایش ” آسید کاظم ” گفت وگویی را با او ترتیب داده که می توانید آن را در ادامه مطالعه کنید .
آقای شریفی چه شد بازی در نقش اسی قصاب را پذیرفتید و برای نزدیک شدن به این پرسوناژ چه کردید ؟
من آدم نوستالژی بازی هستم . خاطرات را دوست دارم ، رنگ سیاه و سفید فیلم های قدیمی را دوست دارم ، حال و هوای آدم های قدیم را دوست دارم . متن ” آسید کاظم ” را ۸ سال پیش خواندم و همیشه دوست داشتم در آن بازی کنم و واقعا برایم فرقی نمی کرد چه نقشی باشد . تا اینکه سال گذشته یک روز آقای مهدی علینژاد با من تماس گرفت و گفت همسرم دارد کاری می بندد و قرار است اجرا برود . گفتم چه متنی ؟ گفت متن ” آسید کاظم ” . خیلی خوشحال شدم و گفتم من هستم ، متن راخوانده ام و سر تمرین می آیم . از همان ابتدا نقش اسی قصاب را به من پیشنهاد دادند . روی آن کار کردم و از نقش خوشم آمد . کم کم به این شخصیت نزدیک شدم . در این متن مرحوم استادمحمد که روحش شاد باشد ، سعی کرده همه ی آدم ها را خاکستری بنویسد و واقعی باشند منتهی یکسری از آدم ها ، هادی و وجه خوبشان بالاتر از وجه بدشان است و یکسری وجه بدشان بیشتر از وجه خوبشان است ، مثل آدم های واقعی . منتهی من احساس کردم که اسی قصاب یک آدم حد وسط است ، نه خیلی نامرد است نه خیلی آدم خوبی است . یک آدم معمولی است که ممکن است کار اشتباهی انجام دهد و زمانی هم کار خوب انجام دهد . سعی کردم این را به شخصیت اسی قصاب وارد کنم تا نقش برای مخاطب باورپذیر باشد . امیدوارم که این اتفاق افتاده باشد .
اگر نمایشنامه “ آسید کاظم “ را از میان آثار مرحوم استاد محمد کنار بگذاریم ، کدام اثر ایشان را دوست دارید ؟ و از میان پرسوناژهای نمایشنامه های ایشان دوست دارید در قالب کدام پرسوناژ بازی کنید ؟
من چند متن از استادمحمد خوانده ام ولی ” آسید کاظم ” را خیلی دوست داشتم . چون آدم غریبی در وجود او هست . آدمی که تاوان خوبی هایش را می دهد ولی مثل سایر افرادی که تاوان خوبی هایشان را می دهند و زیر پایشان خالی می شود ، در انتها هم تنها می ماند . من نقش ” آسید کاظم ” را خیلی دوست داشتم و حتی زمانی که در تمرینات این کار به مشکل خورده بودیم ، به خانم داروفروش پیشنهاد دادم که اجازه دهند من این نقش را بازی کنم . نقش کوتاه و چند دقیقه ایست و دیالوگ ندارد ولی آن آدم ، آدم زلالیست و دوست داشتم آن را بازی کنم . اما بنا به دلایلی نشد . چون اگر شخص دیگری می خواست نقش اسی قصاب را بازی کند چون دیالوگ های این نقش زیاد است ، به کار نمی رسید به همین خاطر قرار شد خودم این نقش را بازی کنم .
گویا پدر و پدربزرگ شما پهلوان بودند و شما در خانواه ای رشد کرده اید که فرهنگ پهلوانی در آن رواج داشته است . در نمایش “ آسید کاظم ” هم آدم هایی را می بینیم که به اصطلاح به آنها لوتی گفته می شود و روح پهلوانی در آنها جریان دارد . آیا امروز هم این روحیه ی پهلوانی در جامعه وجود دارد ؟
واقعا آن آدمها کسانی بودند که تمام شدند . پدربزرگ من کسی بود که وقتی مهمان سر سفره ی او می نشست ، موقع غذا خوردن چشمانش را می بست که مبادا چشمش به کاسه ی سر سفره ی مهمانش بیفتد . همین کار را پدر من هم انجام می داد . پدرم همیشه می گفت سر سفره تعارف نکن . سفره مال کسی است که دور آن نشسته است . سفره مال مهمان توست نه تو . تو آنجا مهمان هستی . من سعی می کنم این کار را انجام بدهم . پدر و پدربزرگ من فوت شدند . من فکر می کنم آن آدم ها دیگر از بین رفته اند . من دوست دارم که آن آدم ها و آن معرفت ها همچنان پابرجا باشد .
شما کار تصویر هم داشتید . بازی در کدامیک از این دو مدیوم را ترجیح می دهید ؟ کدامیک برایتان لذت بخش تر است ؟
بازیگر ، بازی کردن را دوست دارد که آمده و بازیگر شده ، فرقی نمی کند که قاب آن دوربین و تصویر باشد یا روی صحنه . من تجربه هر دو را داشتم ولی کار روی صحنه خیلی سخت می شود . چون در برخی موارد شما با مخاطبانی روبه رو می شوید که انرژی آنها را از روی صحنه می گیرید و حس و درک می کنید . این به شما قدرت می دهد . این انرژی ، بیان و حرف نیست ، فقط انرژی است که به سمت شما می آید . به همین دلیل من احساس می کنم که بازی روی صحنه بسیار کار سخت تری است و شما حق اشتباه ندارید . اگر اشتباه کنی قافیه را باختی . حتی اگر بخواهی آن اشتباه را جمع کنی .
اگر حرف پایانی دارید ، بفرمایید .
بچه های تئاتر درد دل زیاد دارند . درد دل هایشان هم تکراریست . سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق . بچه های تئاتر واقعا بچه های غریبی هستند . آدم هایی که سعی می کنند روی صحنه خود را نشان دهند ، زندگی کنند . آدم های مختلفی را زندگی کنند ، منتها هیچ وقت و هیچ موقع حمایت نمی شوند . این واقعا درد آور است .
در پایان از استاد عزیزم امیر دژاکام واقعا تشکر می کنم . او پدر معنوی من است . دستش را می بوسم به خاطر سالهایی که با من کار کرد ، روح و روانم را عوض کرد . من خیلی مدیون ایشان هستم .