سارا داروفروش کارگردان تئاتر که در کارنامه ی خود آثاری همچون ” مسیح اجباری ” ، ” دشت بزرگ مال کیه؟ ” ، ” گذر پرنده ای از کنار آفتاب ” و… دارد به تازگی برای دومین بار نمایش ” آسید کاظم ” نوشته ی محمود استاد محمد را در تماشاخانه استاد فنی زاده به روی صحنه برده است . به همین بهانه خبرنگار تئاتر فستیوال ، گفت وگویی را با وی انجام داده است و داروفروش از دلایل انتخاب این نمایشنامه و دغدغه های خود در عرصه ی تئاتر برای ما گفت که می توانید آن را در ادامه بخوانید .
چه شد که نمایشنامه ” آسید کاظم “را برای اجرا انتخاب کردید؟ این نمایشناه چه ویژگی هایی داشت که آن را انتخاب کردید ؟ از کهنه و تکراری بودن آن نترسیدید ؟
من اتفاقی با متن مرحوم استاد محمد آشنا شدم و این متن را برای کار انتخاب کردم . الان خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاده است . این را همین ابتدا بگویم که این کار برای دومین بار اجرا می شود . دقیقا مرداد ماه سال پیش (۹۳) در سالن هنر و تجربه فرهنگسرای ارسباران این کار را اجرا رفتیم . اجرا های موفقی بود و مخاطبین کار را خیلی دوست داشتند . با تشویق اساتید ، بزرگان و دوستانی که از من خواستند این کار را دوباره در سالنی که مناسب چنین کارهای سنتی – ایرانی باشد ، اجرا بروم ، تصمیم گرفتم این نمایش را در سالنی بزرگتر و در زمان مناسب تری اجرا کنم . چرا که متاسفانه زمانی که ما سال گذشته در ارسباران اجرا رفتیم ، با کار آقای افشاریان همزمان شده بود که من فکر می کنم به کار لطمه زد . آن تماشاچی و استقبالی که باید می شد ، نشد . این تلاقی به کار ضربه زد .
با پیشنهاد و تشویق اساتیدم ، پیشنهاد کار را به سنگلج دادم . زمانی که مدیریت آن با آقای آبسالان بود . من برای آقای آبسالان ارادت و احترام زیادی قائلم . کار را انتخاب کردند و دوست داشتند و حتی به ما نوبت اجرا دادند . ولی متاسفانه نمی دانم با چه تغییر و تحولات داخلی و جلساتی که پیاپی انجام می شد ، موانعی را بر سر راه اجرای این کار می دیدم و در مراحل نهایی هم مدیریت عوض شد و آقای عابدی تشریف آوردند و از ما خواستند که از اول مراحل درخواست اجرا را انجام دهیم و متن و خوانش و فیلم کار را ببینند . نمی دانم چه مشکلی با کار داشتند که کار را نپذیرفتند و نپسندیدند . یعنی به همین راحتی و شیوه ای که نمی دانم اسم آن را چه بگذارم ، با تغییر مدیر ، تغییر ذائقه پیش آمد و کار رد شد . چون ما این قول را از مدیر قبلی گرفته بودیم و با گروه صحبت کرده بودم ، برای تمرینات آماده می شدیم و برنامه ریزی ها انجام شده بود ، نخواستم کار به این شکل رها شود و این سرنوشت را داشته باشد . با توجه به فضایی که ما در مجموعه منشور هنر داشتیم و سالن فنی زاده ، هرچند که فضای ما و میزانس ها محدود شد و بچه ها فضای کمی داشتند و برنامه هایی که برای سالن سنگلج داشتم اما با همراهی و همکاری و لطف بچه ها و زحمت زیادی که برای کار کشیدند ، ما در همین سالن کار را جمع کردیم . با محدودیت ها ساختیم و دور هم جمع شدیم و کار را به اجرا گذاشتیم .
دلیلی که من این متن را انتخاب کردم به خاطر تم این نمایشنامه است . معانی و مفاهیمی که داشت و حسی که به خود من می داد ، رنگ و بوی قدیمی که شما می گویید کهنه . به نظر من این نسل باید چیزهایی را از گذشته ی خود نگه دارد . البته ما با تاریخی که این اتفاقات می افتد خیلی فاصله داریم . قهوه خانه هایی در آن سالها بوده که مربوط به چند دهه ی پیش ، حداقل مربوط به دهه های چهل و پنجاه است . فکر می کنم چیزهایی هست که ما الان هم در فرهنگمان به آنها نیاز داریم . البته بدی هایی هم در آن دوران وجود داشته و نمی توانیم بگوییم همه چیز خوب بود و حالا باید همه ی آن ها را پشت ویترین بگذاریم و مثل موزه با آن برخورد کنیم . برخی اصطلاحات و نوع صحبت کردن هایی هست که من واژه به واژه عین متن در کار لحاظ کردم که مخاطب با مواجهه با کار و گویش دیالوگ ها متوجه می شود که چه چیزی خوب است ، چه چیزی بد . چه چیز غلطی مربوط به فرهنگ آن دوران بوده که باید خط بخورد و چه چیزهایی را باید نگه داشت . لوطی منشی و محبت و رفاقت خیلی خوب است ولی از طرفی کارهایی را قدیمی ها انجام می دادند که الان منسوخ شده و آن موقع هم از اخلاق و فرهنگ ایرانی ما رد شده بود . یک سری لات بازی های بیش از حد ، یا شاید بی ادبی ها و زیاده روی در انجام مراسماتی که نباید باشد یا شاید اعتقاداتی که به اخلاق و فرهنگ ما ضربه می زد . خیلی چیزهای خوبی در این متن وجود داشت که مرا جذب کرد و چیزهایی هم وجود داشت که من به عهده ی مخاطب گذاشتم . متن سنگین بود . اشعار و غزل هایی هم در نمایشنامه وجود داشت که مربوط به حوصله ی مردم آن زمان بود و در حوصله شان می گنجید . من سعی کردم که آنها را چکیده کنم . آوازها و غزل هایی که در متن بود را به دو آواز تبدیل کردم که یکی قهوه خانه ای و خراباتی باشد و دیگری سنتی که باب طبع و پسند مخاطب باشد و حوصله اش را سر نبرم . همینطور فاصله گذاری ، با پیش کردن مخاطب در مراسم ترنا که مخاطب خودش را در قهوه خانه احساس کند . چون کار رئال است . خواستم پیش تر بروم و دست تماشاچی را بگیرم و به روی صحنه بیاورم و در واقع ارتباط مخاطب با بازیگر را بیشتر و تنگاتنگ کنم . مخاطب احساس نکند که دیوار چهارمی وجود دارد . مجبور است که بنشیند . من این اجازه را دادم که او هم چای بخورد ، حرف بزند ، یا در صحنه درددل کند البته در حد محدود . در حدی که ریتم کار را از بین نبریم و قصه هم تداوم خود را داشته باشد . امیدوارم با تغییراتی که در کار دادم توانسته باشم با روحیه ای که مخاطب می طلبد ، نمایش را نزدیک کنم .
فضای نمایش ” آسید کاظم ” فضای مردانه ایست . انتخاب این فضا توسط یک کارگردان زن ، جالب است . ریشه ی این موضوع چیست ؟
شاید کنجکاوی . شاید می خواستم این جسارت را داشته باشم که به دنیای مردانه هم سرک بکشم . بیشتر برایم جالب بود که محفل هایی که دارند چگونه است ؟ محفل هایی که خیلی منفی است مثل قهوه خانه ها که رنگ و بوی منفی دارد ، آیا نکات مثبتی هم دارد ؟ بیشتر مرام و معرفت هایی که شاید نتوانیم در محفل های زنانه آن ها را نشان دهیم . شاید رنگ و بو و جنس آن فرق کند . من بیشتر جذب مفاهیم کار شدم و اینکه نشان دهم سنت قهوه خانه و قهوه خانه نشینی که الان واقعا فرق کرده است ، تعریف و تعبیر دیگری دارد . اما مدنظرم بیشتر اخلاقیات ، رفاقت ها ، شیطنت ها و دوستی هایی که وجود داشت ، بود . اسمش را می گذارند کارهای موزه ای ، ولی به نظرم فرهنگ ما هنوز نیاز به دوباره ورق زدن این ها دارد . چون الان دیگر هرگز اتفاق نیفتد . گفتگو ها و محبت ها و رفاقت ها ، دلسوزی ها ، صمیمیت روابطی که وجود داشت را خیلی دوست داشتم .
به خاطر مفاهیم و معانی که از این متن گرفتم ، برایم خیلی دوست داشتنی بود و دلم می خواست که بتوانم این ها را نمایشی کنم . بحث اعتقادی هم هست . می توانیم از این متن برداشت کنیم که به مسائل روانشناختی می پردازد ، تک تک این آدم ها معضلاتی دارند ، از سید جواد گرفته تا تک تک آدم هایی که می خواهند فقط خودشان را به رخ بکشند . بعضی از آنها رفتارهای واقعا غلطی دارند که وقتی بارز و برجسته می شود ، آدم پی می برد چه رفتاری زشت و ناپسند و چه رفتاری قابل قبول است . گذشته از این مسائل که شاید کم رنگ تر باشد ، مسائل اجتماعی و روابط آدم ها ، پشت سر گویی ها ، غلو کردن ها ، یک سری مسائل اخلاقی که واقعا غلط است ، در نهایت در پایان داستان این را می بینیم که این اعمال چقدر می تواند زشت و کریه باشد . در کنار این ها مسئله ی اعتقاد شیعه به حضرت علی و این علی علی گفتن ها و ختم به خیر شدن با آوردن اسم ائمه و اینکه در این کار ۳۷ ، ۳۸ بار صلوات فرستاده می شود ، برای من خیلی جذاب بود . برایم زنده کردن اعتقادات ایرانی و اسلامی واقعا قشنگ بود و اینکه اعتقادات آدم ها باعث می شود که در جاهایی شر را بخوابانند ، مسائل بغرنج را ختم به خیر کنند . خود استادمحمد هم در مصاحبه های مختلف گفته بودند که متن ” آسید کاظم ” برایشان رنگ و بو و حالت خاص ویژه ی دیگری جدای از متن های دیگرشان داشت . این بحث اعتقادی در مورد صلوات هایی که فرستاده می شود را هم خودشان گفته اند . در جایی گفته بودند من خودم نمی دانم چگونه این متن را نوشتم ، چگونه این انسجام را پیدا کرد . احساس می کنم برای خودشان هم یک حالت مقدس داشت . خیلی چیزها از این متن گرفتم و اینکه دوست داشتم ، نشان دهم ، چرا که نه ، چرا یک زن نتواند وارد دنیای مردانه شود و خیلی خوب تمام زوایا و ریزه کاری هایی که در دنیای مردانه وجود دارد را انعکاس دهد .
شما چگونه به انتخاب بازیگران و گروه ( cast ) نمایش رسیدید ؟
به سختی . چون تا لحظه ی آخر که کار برای اجرای عموم آماده می شد و اسامی بازیگران برای تبلیغات و بروشور رفته بود ، تغییر بازیگر داشتیم . دو ، سه شب است که بازیگر آسید کاظم را تغییر داده ام و از دوستم آقای کامبیز نیک آمیز خواهش کردم که با گروه ما همراه باشد . بازیگر نقش آسید کاظم را سه مرتبه عوض کردم ، از سال گذشته تا امسال ، سه ، چهار نفر دیگر هم بنا به دلایل شخصی یا کاری رفتند . رفتن پهلوان و آسید کاظم که البته بازیگر نقش آسید کاظم سه ، چهار اجرای اول را همراه ما بودند ، خیلی سخت بود . آقای بهرام کاظمی که بازیگر جدی ، قوی و بسیار متعهدی هستند ، متاسفانه دیگر همراه کار نیست چون واقعا در مضیقه بودند و کار را ترک کردند . برای جور کردن و چیدن این دوستان کنار هم و اینکه هر کسی سر جای خودش قرار بگیرد ، با همسرم آقای علی نژاد که خودشان هم بازیگر این کار هستند بررسی های زیادی کردیم . با دوستان زیادی صحبت کردیم . آمدند تست دادند و حتی چند جلسه کار کردند و باز جابه جا شدند . و در نهایت ، خدا را شکر به یک cast ایده آل رسیدم و هرکسی جای خودش را پیدا کرد .
همه ی بازیگران نمایش مرد هستند . برای شما به عنوان یک زن که کارگردانی کار را بر عهده دارد ، این مسئله چه سختی هایی به همراه داشت ؟ بازیگران از شما حرف شنوی داشتند ؟ ( با شوخی )
من از روز اول این را به خودم قبولاندم و گفتم که باید خیلی جدی باشم و حتی در برخورد با بازیگران ، جنسیت فراموش شود ، اینکه فکر نکنند من یک خانم هستم و در درک مسائلی که مربوط به آقایان است ، شاید ناتوانی داشته باشم . فکر می کنم همین جدیت در کار و از بین رفتن قضیه جنسیت و اینکه فکر کنند من هم یکی عین خودشان هستم باعث شد کار به صورت حرفه ای جلو برود .
سعی کردم که حتی در مورد شیوه گویش و بیان و تکه کلام هایشان ، فضاهای مردانه ، شوخی هایشان مطالعه و پیش زمینه داشته باشم . این را از قبل برای خودم فراهم کردم . در این بین مشکلاتی هم بود و همسرم خیلی به من کمک کرد . تک تک بازیگران هم خیلی جدی بودند و متن را دوست داشتند و کسانی بودند که به کار و نویسنده ی کار و بعد به کارگردان کار علاقه مند بودند . من از همین جا از همه شان تشکر می کنم که این اعتماد را به من داشتند ، آمدند و منسجم تمرین کردیم . تمرین های خیلی فشرده و سخت و طولانی داشتیم تا به این مرحله رسیدیم . من هنوز هم هر شب با نگرانی کار را دنبال می کنم . چون نگرانم که از این خط فراتر نرویم . این کار خیلی با کارهایی که به سمت fun و تیپ کاری که نمی خواهم اسمی روی آن نوع تئاتر بگذارم که خدایی نکرده به قشر خاصی از تئاتر توهین شود ، لب مرز است . نمی خواستم به سمت هجو و شوخی های سطحی برود ، چون این کار قابلیت آن را دارد که به آن سمت برود . خواستم یک کار شسته و رفته ارائه دهم . در عین اینکه در جاهایی برای تماشاچی فضای تازه ای است ، طراوتی به او دست می دهد ولی از آن طرف قصه را هم فراموش نکند . قصه برای من یک جدیدیتی داشت ، یک سری مسائل اخلاقی مدنظرم بود که دلم می خواست آنها برجسته شود و به تماشاچی انتقال پیدا کند و اینکه به سمت رویه بودن ، سانتیمانتال شدن ، خیلی رو باشد و تیپ شدن ، نرود . شخصیت باشند . هر کدام از این آدم ها برای خودشان عقبه ای دارند و هر کدام برای خودشان لایه هایی دارند ، زندگی ای دارند و من دوست داشتم که این مسئله انتقال پیدا کند . خیلی صحبت کردیم ، با تک تک بازیگرهای کار تحقیق و تحلیل کردیم اینکه خودشان را واکاوی کنند ، لایه های هر کدام از این نقش ها را باز کنند و به شخصیتی برسند که عمق دارد و سطحی نباشد . نمی خواستم به ظاهر داش آکلی و داش مشتی بشود ، می خواستم مخاطب عمیقا این شخصیت ها را بپذیرد و با آنها ارتباط برقرار کند . شاید مخاطبین حس کنند که این شخص را در زندگی واقعی شان دیده اند ، شاید از نزدیکانشان به آنها شباهت داشته باشند که خوشبختانه این اتفاق افتاد . ارتباط برقرار کردن آنها با شخصیت ها خیلی جالب بود . شاید مثل عباس کفترباز ، پهلوان ، سید کاظم ، ممد ریزه و محسن هاپی را در محله شان ، فامیل شان دیده باشند . می خواستم تا این حد نزدیک باشد . پذیرش از طرف مخاطب زیاد باشد .
در صحبت هایتان گفتید برای بار دوم است که این نمایش را به روی صحنه می برید . چه شد تصمیم به اجرای مجدد این نمایش گرفتید ؟
من احساس کردم برای بار اول این نمایش در سالن هنر و تجربه ی ارسباران مهجور ماند و برای اجرا ، زمان خوبی را نداشتیم البته از یک لحاظ خیلی خوب بود که به سالگشت فوت استادمحمد نزدیک بود که من می خواستم یاد ایشان هم زنده شود و اینکه فکر می کردم برای دفعه ی دوم می توانم حق مطلب را بهتر ادا کنم . البته خیلی دوست داشتم چنین قضیه ای برای تک تک بچه های گروه بار مالی داشته باشد . خودتان وضعیت تئاتر را می دانید ، تعداد بازیگران کار هم خیلی زیاد است . در ارسبارن کار با اقبال خوبی مواجه شد اما آن نتیجه ای را که من پیش بینی می کردم با همزمانی با کار دیگری در سالن اصلی فرهنگسرا که خیلی تماشاچی جذب می کرد ، حاصل نشد . سالن هنر و تجربه یک سری تعمیرات داشت که با کار ما همزمان شده بود و زمان کمی را برای اجرا داشتیم . ما دو هفته ای که عرف و مرسوم هست را اجرا رفتیم و تازه احساس کردم کار دارد قوام و جلا پیدا می کند و بچه ها خودشان را در صحنه پیدا کرده اند ، به نقش شان رسیده اند و تماشاچی تازه ما را پیدا کرده که باید کار را به دلیل تعمیر سالن و دلایل مختلف دیگری جمع کنیم . با پیشنهاد استادم آقای رضا صمد پور که خود ایشان مرا با این نمایشنامه در پایان نامه دانشجویی ام آشنا کردند ، و با تشویق و راضی بودن از نتیجه ی کارم ، پیشنهاد کردند که سنگلج را برای اجرای این کار انتخاب کنم . خودشان من را به آقای آبسالان معرفی کردند . ما خیلی نشست و جلسه داشتیم و واقعا نتوانستم دلیلش را پیدا کنم که یک کاری که ایرانی ، قهوه خانه ای ، سنتی است چرا نباید در سالنی که به عنوان سالن نمایش ایرانی شناخته شده ، اجرا برود . واقعا چه اشکالی وجود داشته است ؟ چون من سعی کردم نکته سنج باشم ، در تک تک عوامل صحنه و بازی ها ظریف و باریک بین باشم و کار درخور باشد . حتی به ما اجازه ی بازبینی هم ندادند که بچه ها بتوانند خودشان را نشان بدهند ، ابراز وجود کنند . ای کاش این فرصت به ما داده می شد چون من فکر می کنم اگر این اعتماد را به ما می داشتند شاید اتفاقات خوبی می افتاد ، من خودم را برای این مسئله آماده کرده بودم . ما از روی ناچاری و به خاطر اینکه خودم را به تک تک اعضای گروهم متعهد می دیدم و اینکه ما در مورد کار صحبت کرده بودیم و برنامه ریزی داشتیم و تمرینات را شروع کرده بودیم ، نمی خواستم بچه های گروه را پشیمان و مایوس کنم . با آقای علینژاد مشورت کردیم که یک محیط گرم و صمیمی و دوستانه ، یک قهوه خانه کوچک و نقلی در سالن خودمان به وجود می آوریم و سعی می کنیم مخاطب را به سالن خودمان بکشانیم و نشان بدهیم که می توانیم ، ما هم داریم کار می کنیم ، شروع کردیم و با قدرت و قوت داریم کار می کنیم و پیش می رویم . سعی کردیم اینجا را در حد بضاعتمان برای مخاطب آماده کنیم ، حالا ممکن است خیلی مطلوب نباشد . که خدا را شکر از طرف مخاطب هم با اقبال و رضایت روبرو شده و اینکه امیدوارم اجراهایمان همینگونه خوب پیش برود و مخاطب هم هر چه بیشتر با ما آشنا شود ، کار را پیدا کند و برای تماشای آن بیاید .
با توجه به اینکه سالن ارسباران جزء سالن های عمومی محسوب می شود و سالن فنی زاده سالن خصوصی است ، شما به عنوان کارگردان ترجیح می دهید در چه نوع سالنی نمایش خود را به روی صحنه ببرید . به طور کلی وجود سالن های خصوصی را چگونه ارزیابی می کنید .
من فکر می کنم وجود سالن های خصوصی خیلی لازم است . من خودم دانشجوی رشته ی کارگردانی تئاتر بودم و برای گرفتن پلاتو برای تمرین و اجرا برای کارهایی که قابلیت و پتانسیل بالایی داشت ، واقعا مشکل داشتیم . بچه ها نمی توانستند عرض اندام کنند و کارهایشان را به منصه ی ظهور برسانند . واقعا مشکل بود ، بچه ها مایوس ، سرخورده و افسرده می شدند . من از همان ترم های اول دوره ی دانشجویی این نیاز را احساس کردم که باید جاهایی باشد که جوابگو باشد . این همه دانشجوی تئاتر ، آیا مسئولین واقعا به خروجی آنها فکر کرده اند ؟ همه ی این بچه ها با گرایش بازیگری ، کارگردانی ، طراحی صحنه می خواهند کار کنند . وقتی دانشجو از دانشگاه بیرون می آید می خواهد در راستای تحصیلی که داشته ، حرکت کند ، کسب درآمد کند ، کار کند ، خودش را در جامعه نشان دهد و چیزهایی را که یاد گرفته حالا بروز دهد . آیا فقط می خواهیم این دوره را طی کند ، بیرون بیاید ، بعد سر کار دیگری برود ، سرخورده شود ؟! من و همسرم با حداقل امکاناتی که داشتیم ، واقعا نمی دانم چگونه بگویم ما واقعا اینجا را به سختی احداث کردیم چون دغدغه ی هر دویمان تئاتر بود . از اولی که شروع کردیم با تمام وجود نیازهای تئاتر را احساس کردیم . موانع زیادی وجود دارد . بخش دولتی سیاستی را پیشه کرده که دارد سالن ها را به سمت خصوصی شدن سوق می دهد ، یک سری تئاتر جایگاه خودش را به صورت خصوصی بین مردم پیدا کند و البته این چیز بدی نیست ولی نباید بخش دولتی اینگونه دور خودش حصار بکشد . باید این مجال و اعتماد را به نیرویی که برای جامعه تربیت می کند ، بدهد . جایی به آنها بدهد . خود من تجربه اجرا در فرهنگسراها و سالن های عمومی دیگر البته فقط سالن های کوچک را داشته ام ولی از یک جایی احساس کردم من می توانم و می توان این اعتماد را به من داشت که در سالن بزرگتر دولتی عرض اندام کنم و کارم را اجرا ببرم . خب من یک فضای بیشتری نیاز دارم چون سالن های خصوصی خودکفایانه احداث می شوند اکثرا فضاهای جمع و جور کوچکی دارند . البته خوشبختانه دارد اتفاقات خوبی می افتد ، دارد صنف تشکیل می شود و از طرف مرکز هنرهای نمایشی حمایت هایی صورت می گیرد . قرار است به کارکرد و کیفیت کارها و عملکرد همه ی سالن هایی که احداث می شوند ، نظارت شود و به موسسات تک منظوره ی قوی تبدیل شوند . من فکر می کنم اتفاقات خیلی خوبی می افتد . واقعا به وجود این سالن ها نیاز است به خاطر اینکه دارد جواب می دهد . یک دانشجو وقتی از دانشگاه فارغ التحصیل می شود ، اگر سالن های دولتی و عمومی درهایشان را بستند ، در دیگری باز می شود و این شوق را پیدا می کند که کار کند ، تماشاچی خودش را داشته باشد ، خودش را محک بزند که اصلا می تواند ، آن جوهر در وجودش هست ؟ خیلی ها هستند که به این نتیجه می رسند که اینکاره نیستند و در شاخه ی دیگری فعالیت می کنند . این عرصه برایش به وجود بیاید که خودش را محک بزند . گروه های فعال و خلاقی زیادی هستند که واقعا حیفم می آید که چقدر این ها خوب اند . فکر می کنم از وقتی سالن استاد فنی زاده افتتاح شده بالغ بر ۲۰ اجرای متفاوت را در آن دیدیم . کارهایی بوده که دانشجویی و تجربی بوده ولی کارهایی بوده که خیلی قوی بودند و استحقاق این را داشتند که در سالن بزرگتری اجرا بروند ولی خب دوستان تئاتری با بضاعت کم می سازند .
اگر مرد بودید ، دوست داشتید کدام پرسوناژ نمایش را بازی کنید ؟
چون من خیلی شیطنت داشتم و بچه ی پرانرژی ای بودم ، شاید یکی از نقش های مثل ممد ریزه یا محسن هاپی را انتخاب می کردم که تحرک بیشتری در صحنه داشتند .
آیا پرسوناژی بود که بازیگران بر سر آن با هم رقابت کنند ؟
بله . نقش های اسی قصاب ، ممد ریزه ، محسن هاپی که خیلی محبوب بودند ، خیلی طرفدار داشتند . چند تا از دوستان که این نقش ها را می خواستند ، تا به حد دلخوری پیش رفتند . خود نقش آسید کاظم خیلی پرطرفدار بود ، پهلوان همینطور . این ها نقش هایی بودند که بچه ها و دوست های تئاتریمان دوستشان داشتند و آشناهایی که با ما نزدیک بودند و می دانستند داریم تمرین می کنیم و برای این کار انتخاب بازیگر داریم ، مراجعه می کردند . حتی در همین گروه هم بچه ها نقش های دیگر را دوست داشتند ولی وقتی نقشی را پذیرفتند دیگر در قالب نقش رفتند و عمیقا به کار خودشان چسبیدند . دیگر اینگونه نبود که کسی دلش پیش نقش دیگری باشد یا حواسش پرت نقش دیگری باشد . واقعا بچه ها سر جای خودشان کارشان را به نحوه احسن انجام دادند .
از برنامه های آینده خود برای ما بگویید ؟ آیا باز هم سراغ محمود استاد محمد می روید ؟
شاید این کار را کردم . کلا به کارهای سنتی و اصیل ایرانی خیل علاقه پیدا کرده ام شاید به خاطر موضوع پایان نامه ام که ” قهوه خانه آوردگاه نمایش ایرانی ” بود ، در این موضوع خیلی دقیق شدم . مطالعه زیادی در این رابطه داشتم . شاید این دفعه از کارهای استاد خلج کار کردم ولی در فکر متن های خارجی مدرن هم هستم که اجرا بروم . “پنچری ” آقای دورنمات و ” نیرنگ های اسکاپن ” مولیر و ” فاستوس ” که البته همسرم آقای علینژاد اقتباس دیگری از آن داشتند و شاید اسمش هم تغییر کند . روی متن های خارجی هم می خواهم کار کنم اما نمی خواهم از فرهنگ خودم دور شوم ، سعی می کنم در حین انجام این کارها حتما نمایش ایرانی هم داشته باشم .
کی می ره توی این سالن های کوچیک و بی نام و نشون کار می بینه واقعا ؟؟
مگه تئاتر خوب به سالنه ؟؟؟ از اون حرفا بوداا ….
دم خانم داروفروش عزیز گرم !!
من این کار رو تو ارسباران ددیدم راستش خوشم نیومد ولی با این چیزهایی که الان شنیدم انشالله اجرای بهتری داشته باشید
hatman dobare bebinid
valy khodayish azpase kar baromade boodid
khaste
nabashiud
mosahebe jalebi bood
موافقم
من هم وقتی این نمایش رو دیدم تعجب کردم که چرا یک کارگردان زن باید آسیدکاظم بسازه؟؟؟؟
از خودتون بپرسید : چرا که نه !؟