«باغ شب نمای ما » نمایشنامه ی دیگری به نویسندگی زنده یاد اکبر رادی است که هادی مرزبان ، کارگردان شناخته شده و پیشکسوت تئاتر ، برای اجرا در سالن خلیج فارس فرهنگسرای نیاوران به روی صحنه برده است . او پیش از این هم نمایش های «لبخند با شکوه آقای گیل» ، «آمیزقلمدون» ، «آهسته با گل سرخ» و … را از همین نویسنده اجرا کرده بود . به همین بهانه خبرنگار تئاتر فستیوال ، گفت و گویی با وی انجام داده است که می توانید در ادامه بخوانید :
در طول این سالها نام شما همیشه در کنار نام اکبر رادی بوده است و آثار بسیاری را از ایشان اجرا کرده اید . این بار هم نمایشنامه «باغ شب نمای ما» را در حالی که پیش از این در اوایل دهه هشتاد به روی صحنه برده بودید ، برای اجرا انتخاب کرده اید . چه شد بعد از گذشت این همه سال ، با وجود تغییرات بسیار فرهنگی و اجتماعی بار دیگر این نمایش را انتخاب کرده اید ؟ به نظر شما این اثر ، با مخاطب امروز چطور ارتباط می گیرد ؟
به نظر من اصولا آثار رادی به دلیل ذره بین قوی رئالیسم آثار او که در آن ، گوشه گوشه ی جامعه را خیلی خوب میبیند ، برای همهی زمان ها و مکان ها است . این پیاس در آن زمان کاربرد خودش را داشت و الان کاربرد خودش را دارد. همانطور که شما توضیح داده اید ، در طول این سالها تغییر نسل اتفاق افتاده و این به این معنا است که اگر بچه ای در آن سال یکساله بود الان ۲۲ ساله است و میتواند برای دیدن این نمایش بیاید .
اولین دلیلی که من این پیاس را انتخاب کرده ام شادی مردم بود. اعتقاد دارم کم کم ، خنده در بین مردم ، چیز مذمومی شده و مثل این است که اگر کسی کمی بیشتر بخندد ، آدم سبکی است . در حالی که این موهبت خداوند به ما است . چرا شاد نباشیم و شادی نکنیم؟! من کمبود خنده را در جامعه دیدم و تصمیم گرفتم این پیاس را دوباره اجرا کنم . دلیل دوم هم این است که فقر و بی عدالتی در همهی نمایش های من موج میزند و باید باشد. در این نمایش هم بی عدالتی و استبداد ، حرف اول را میزند .
و این بار با یک گروه جدید این نمایش را به روی صحنه برده اید که در کنار چند بازیگر پیشکسوت ، اغلب آنها از نسل جدید هستند . نظرتان درباره کار با این نسل چیست ؟
به اعتقاد من در کار تئاتر ، غیر از مطالعه ی کتاب و تحصیل در دانشگاه ، انتقال سینه به سینه ی تجربیات پیشکسوتان به جوانان بسیار مهم است . شما اگر فلش بکی به کارهای قبلی من بزنید ، امکان ندارد در کنار پیشکسوتان ، عده ای جوان نباشند چون اجرا روی صحنه ی تئاتر ، بهتر از دانشگاه به بچه ها کمک می کند . نمی خواهم نام ببرم ولی در یکی از کارها ، خانمی در نمایش من بازی می کرد که بعدا در مصاحبه ای گفت شش ماه در یک کلاس بازیگری که خیلی هم معروف بود ، رفته است ولی در این پی اس ، ده برابر آن کلاس ، درس یاد گرفته بود . اصولا تئاتر باید اینگونه باشد . خیلی از دوستانی که برای اولین بار با من همکاری می کنند ، مدرک تحصیلی شان را رو می کنند که از فلان دانشگاه ، فلان مدرک را گرفته اند ! من میگویم ، روی صحنه باید ببینم چه داری و این برای من مهم است .
متاسفانه سه-چهار نفر از بازیگران قبلی این کار فوت کرده اند و الان چند بازیگر پیشکسوت قدیمی در این کار هستند ؛ آقای ایرج راد ، خانم فرزانه کابلی ، آقای عباس توفیقی و آقای فرشید صمدی پور و جالب این است که دو سه تا از دانشجویان سابق خودم در دانشکده که الان سنی از آنها گذشته ، در این نمایش با من کار میکنند . تعدادی از بازیگران هم در این نمایش کار می کنند که قول می دهم در چند سال آینده از بهترین های مملکت خواهند شد .
انشالله ، اما متاسفانه حضور بزرگان تئاتر در حال حاضر کمرنگ شده است و کم کار می کنند و نسل جدید آنها را کمتر می شناسند .
متاسفانه تئاترمان خیلی بی در و پیکر شده است . چرایش را نمی دانم . در سینما یک حساب و کتابی وجود دارد و اگر کسی بخواهد کارگردانی کند ، باید پیش از آن ، چند تجربه ی دستیاری داشته باشد و دو تا فیلم کوتاه ساخته باشد . اینجا هرکس از مادرش قهر میکند ، میگوید میخواهم کارگردانی تئاتر کنم . اینقدر تئاتر بدبخت شده است که شما فرض کنید که طرف شاعر است ، می آید کارگردانی تئاتر می کند و بعد هرشب خواننده ای را هم دعوت می کند و بعد فکر می کند ، استقبال مخاطب کار او است . بعد که عوامل گروه با من صحبت می کنند ، میگویند که به ما هیچ چیزی نیاموخت . امیدوارم شرایطی پیش بیاید که نظمی اتفاق بیفتد .
فقط با آوردن بازیگران چهره ، خواننده ی معروف و …. به هر طریقی مخاطب جذب میکنند .
یعنی کافی است که عمه ی من بیاید و با چند نفر از این بازیگران لاکچری صحبت کند و اگر آنها پول هم داشته باشند که غوز بالای غوز است و دیگر لازم نیست کسی را بیاوریم . قصد توهین به کسی را ندارم و از همه ی اهالی تئاتر دور باد ولی یادم هست قبل از انقلاب بازیگری داشتیم که خیلی قد بلند بود و هیکل درشتی داشت و او را توی قفسی در باغ وحش میگذاشتند و مردم بلیت میخریدند تا او را ببینند و خیلی هم خوب فروش می کرد . همین آقا بعدا در چند فیلم هم بازی کرد . الان کسانی که می خواهند بروند دیدن این دوستان ، در واقع نمی خواهند تئاتر ببینند ، می خواهند بروند فلان آقا را که معمولا خوشتیپ هم هستند را ببینند . به قول مرحوم انتظامی ، یادش بخیر ، میگفت دنیای هنر تصویری ما ، دنیای بچه خوشگل ها شده است .
از سوی دیگر ، از ویژگی کارهای شما این است که از طیف های مختلف اجتماعی (کارگر ، خانه دار و تحصیل کرده) ، همراه خانواده ی خود ، به دیدن نمایش تان می آیند و همیشه آثارتان ، با عموم مردم در ارتباط بوده است . البته که اوضاع بد اقتصادی هم در حذف تئاتر از سبد خانوارها بی تاثیر نیست. مواجه تان با مخاطب امروز چگونه است ؟
وقتی در جلسات شورای هماهنگی تئاترها حضور دارم همیشه جزو کسانی هستم که چانه می زنم باید قیمت بلیت تئاتر کمتر باشد . چون وقتی حساب می کنم اگر یک کارمند یا کارگر بخواهد برای دیدن پی اس من بیاید و اگر دوتا بچه هم داشته باشد و طبیعتاً بعد از تماشای تئاتر هم بخواهند ساندویچی بخورند و … ، پس باید قیمت بلیت خیلی پایین باشد . او نمیتواند وقتی ده-دوازده میلیون تومان حقوق میگیرد ، یک میلیون تومان آن را خرج تئاتر کند .
مشکلات اقتصادی وجود دارد و در حال حاضر برخلاف میل ما که دوست داشتیم تئاتر در سبد اقتصادی مردم قرار بگیرد ، اجبارا از سبدشان کنار رفته است. به قول قدیمی ها شکم گرسنه ، دین و ایمان سرش نمی شود . وقتی اجاره خانه اش را ندارد که بدهد ، چطور می خواهد بیاید در سالن تئاتر و حرف فلسفی مرا هم بشنود ! که چه بشود !؟ دیگر فاتحه هم نمیخواند .
حالا با این اوصاف راه حل را در چه میبینید ؟
تئاتر ، عاشق و عشقباز می خواهد . بیشتر همدوره های من که بازنشسته شده اند و زندگی های مرفهی هم دارند ، به من میگویند تو دیوانه ای . چون میبینند من دارم در این سن کار می کنم و برو و بیا دارم و انرژی می گذارم . این کار عشق می خواهد و ما در مملکتمان آدم های عشق باز زیادی داریم .
آنور میزی ها باید از این اتفاق استفاده کنند . یعنی دلیلی ندارد که یک بازیگر ، نگران کرایه ی رفت و برگشت خود باشد . من بازیگری داشتم که الان فوت کرده و در تئاتر شناخته شده بود ، میگفت آقای مرزبان من کرایه ی رفت و برگشت ندارم . به هر حال این کار ریاضت و گونهای عشق بازی است و عدهای پای آن ایستاده اند . از افتخارات من این است که پای این کار مانده ام .
البته که نسل های جدید به حضور شما احتیاج دارند و باید خیلی چیزها یاد بگیرند .
همین هفته ی پیش که سر تمرین کار خودم بودم ، کسی با من تماس گرفت و نقشی را به من پیشنهاد داد . چون تئاتر کار می کنیم فکر می کنند که بدبخت و محتاج یک لقمه نان هستیم و میگفت فلان بازیگر خانم و آقا هم در این کار هستند . ساعت ۱۰ صبح تماس گرفت و گفت تا ساعت ۲ ظهر فلان جا باشید !! اصلا شماره تلفن من را چه کسی به تو داده که فکر می کنی می توانی اینگونه زنگ بزنی !! من اگر بخواهم کاری هم انجام بدهم باید اول سناریو را بخوانم و ببینم حرف کارتان چیست. همه ی اهالی تئاتر اینگونه هستند .
متاسفانه خیلی از مصائب ما به دانشگاه ها برمی گردد . در حال حاضر تعدادی از اساتید دانشگاه بسیار عالی هستند. مثل آقایان قطب الدین صادقی ، نصرالله قادری و مسعود دلخواه . اما اساتید جوانی هستند که امکاناتش را هم دارند و می توانند به خارج از ایران سفر کنند، هنوز هواپیمایشان از فرودگاه امام خمینی تیک آف نکرده ، شناسنامه و همه ی هویتشان را کنار میگذارند و چنان شیفته ی ایسمهای آنور می شوند که گویا هرچه گفته شده ، وحی منزل است . فراموش می کنند ما هم در مملکتمان خیلی چیزها داریم از جمله فردوسی ، حضرت حافظ و مولانا . آن حرف ها را به دانشجو می گویند و دانشجو هم فکر می کند که هرچه استادش بگوید درست است . این جای تأسف دارد .
من از یکی از بازیگرانم خواستم که روی یک نمایشنامه ایرانی کار کند و او با استادش مطرح کرد ، استادش به او گفت که ما اصلا درام ایرانی نداریم !!! مسئله اینجاست که هنرشناس نهای جانِ من ! اگر ایران را بشناسی می دانی که ما خیلی چیزها داریم . البته من که باشم که بخواهم تئاتر غرب را رد کنم . تئاتر ما تئاتر عاریتی و وارداتی است . از سوفوکل و مناندر و آریستوفان بگیرید تا شکسپیر ، میلر و پینتر . همه ی اینها جای خودشان را دارند . همه هم از بزرگان هستند . حرف من این است که اول خودمان را بشناسیم ، بعد به سراغ مرغ همسایه برویم هرچند که مرغ شان غاز باشد !
شما در طول سالهای فعالیت تان در تئاتر ، اغلب از نمایشنامه های آقای رادی استفاده کرده اید ، در کارهای بعدی هم همچنان تصمیم تان بر همین منوال است ؟
آقای رادی فقط دو نمایشنامه ی طولانی و چند تک پرده دارد که من به دلایلی دوست ندارم آن را کار کنم حتی چند بار برای اجرا دور خیز کرده ام ولی نتوانستم خودم را راضی کنم . رادی سلیقه من را بالا برده است . من هر متن دیگری را میخوانم ، میبینم دیالوگ نویسی رادی نمی شود !
با یک خبرنگار فرنگی صحبت می کردم و گفته ام که رادی با دیالوگ مثل مینیاتور کار می کرد . چون در کارهای او تخصص پیدا کرده ام و متن هایش را حفظ هستم ، وقتی کسی متن را اشتباه بخواند ، حتی اگر یک واو جابجا شود ، فورا متوجه می شوم چون رادی شعرگونه مینوشت . خودش هم میگفت که من شب تا صبح نمینشینم یک نمایشنامه بنویسم . شش ماه تا یک سال روی هر متنی کار می کرد .
و چقدر هم جایشان خالی است .
جایش بسیار خالی است . اگر بود ، اتفاق دیگری در درام نویسی ما می افتاد . بعد از رفتن زنده یاد رادی ، در وجود من خلائی به وجود آمد . خودش که بود ، جور دیگری کار می کردم . به خاطر دارم نمایش « لبخند با شکوه آقای گیل » در سال ۱۳۸۷ ، آخرین پی اسی است که خودش زنده بود و در تئاترشهر دید . بزرگداشتی هم برایش گرفته بودند و گفت ربع قرن است که من و مرزبان داریم در کنار هم کار می کنیم و بعد من «تانگوی تخم مرغ داغ» را در سی اُمین سال همکاری مان ، وقتی که دیگر خودش نبود ، در تالار وحدت اجرا کردم . و بعد هم آن مشکلاتی که بر سر آن کار پیش آمد و اتفاقی که در آن اجرا افتاد . من هیچ وقت آن آدم را نمیبخشم ، یک فیلم از کار ما ساخت و نریشنی روی آن گذاشت و گفت مرزبان در نمایش هایش اغلب از حرکات موزون و رقص استفاده می کند و در این نمایش تانگو میرقصند چون اسم نمایشمان « تانگوی تخم مرغ داغ » بود !!
و بعد هم که ماجرای توقیف نمایش پیش آمد .
این در حالی است که اصلا نمایش را ندیده بود !! چون در خود اجرا اصلا اسمی از تانگو برده نمی شود ! و اصلا تانگو و رقصی وجود ندارد . مفهوم چیز دیگری بود . رادی ، در مقدمه ی کتاب این نمایشنامه ، نوشته است که به چه انگیزه ای اسم این اثر را «تانگوی تخم مرغ داغ» گذاشته است . اگر من می دانستم قرار است آن اتفاق ها بیفتد ، « تانگو» را از اسم نمایش حذف می کردم و فقط « تخم مرغ داغ » می گذاشتم . و آن همه مسئله اتفاق نمی افتاد ! برای مسئول دادستانی هم توضیح دادم و آن بخش را برایش خواندم که چه شد رادی این اسم را برای نمایش خود انتخاب کرده است .
در پایان اگر نکته ای باقی مانده بفرمایید .
کسانی که می خواهند به دانشکده تئاتر بروند و تئاتر کار کنند ، از سر ناچاری نباشد! چون در رشته ی دیگری قبول نمیشوند ، وارد این رشته بشوند!! اینطوری وسط راه پشیمان میشوند . چون هرکس در این کار بیاید ، قرار نیست در اوج باشد ، باید جنم داشته باشند ، اگر ندارند ، وارد این کار نشوند . برای عینک زدن و معروف شدن و امضا دادن ، وارد این کار نشوند . تئاتر اینها را ندارد .