خلاقیتی در خدمت هیچ


یادداشتی بر نمایش ” بیضایی ” به کارگردانی محمد مساوات به بهانه اجرایش در هفدهمین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی

بیضایی

۱- نوشتن از روی دست بزرگان ، هیچ نویسنده ای را بزرگ نمی کند .

مشق نوشتن خوب است و ذهن را باز و دست را روان می کند ؛ اما در پایان نامش مشق است .

اما از روی دست دیگران نوشتن ، حتی مشق هم نیست . عده ای این عمل را copy & paste  می نامند و شاید بتوان به آن drag & drop هم گفت ( که آسان تر و کم زحمت تر است ! ) و عده ای دیگر ، شجاعانه نام واقعی اش را بر آن می نهند : . . .  که البته شجاعت پر کردن این جای خالی در من نیست !!!

و بی شک کپی کردن از روی فرم و ابژه ی بزرگان زشت تر ، خطرناک تر و غیر اخلاقی تر است از عینا سوژه و محتوای آنان را به اسم تئاتر پسامدرن مورد استفاده قرار دادن ( البته این امر نیازمند توضیح بیشتر است که بماند برای بعد . ) .

نمایشنامه ” بیضایی ” یکی از همین موارد از روی دست دیگری نوشتن است ، هم در فرم و هم در محتوا . یک ” آرش ” است که حالا نامش سیاوش و سهراب و ضحاک می شود ؛ حتی در واژآرایی و تکیه گذاری روی کلمات و هجا ها ، حتی در فرهنگ لغات مورد استفاده ، حتی در نحوه چیدمان جمله ها و حتی در . . . ، در همه چیز .

متنی که محمد مساوات از روی ” آرش ” رونویسی کرده است ، در همه چیز یک ” آرش ” است ؛ حال با کیفیتی قابل بحث و قابل تفکیک از اثر اصلی .

یک copy & paste  موفق ، یک drog & drop ساده ، یک . . . !

۲- در تئاتر همه چیز و همه کس در خدمت یک هدف هستند : ارایه ی  سوژه به بهترین شکل از طریق فرم مورد نظر کارگردان . و همه چیز و همه کس یعنی دکور ، آکسسوار صحنه ، نور ، موسیقی ، گریم ، لباس  نهایتا بازیگران .

هر یک از این ها اگر مستقلا بهترین هم باشند ، اما وحدتی معنا دار با سوژه ی مورد نظر نمایشنامه نداشته باشند و ساز خود را کوک کنند ؛ همچون خاری خواهند بود در چشم تماشاچی . دکور و آکسسوار صحنه با بهترین طراحی و در خلاقانه ترین حالت ممکن ، اگر در حیطه ی سوژه معنا دار نباشند ، زشت و پر ایراد به چشم می آیند و نورپردازی و لباس و موسیقی و . . . نیز این گونه هستند .

در ” بیضایی ” ِ مساوات ، همه چیز در خدمت خودنمایی است و بی ربط با سوژه ؛ گونه ای فرمالیستی بی معنا و بی مفهوم و غلط .

استفاده از دکور پلکانی شکل و بالا و پایین رفتن بازیگران روی آنها ( همراه با عدم تمرکز ناشی از تمرین کم ) و البته جا به جا شدن کل پله ها در صحنه های مختلف و در هر پرده از نمایش ؛ آن هم بی هیچ میزانسن معنا دار و بی آنکه نشان دهنده ی زمان و مکان خاصی باشد و فقط در راستای خلق تصاویر دلخواه کارگردان ، یکی از مصادیق موضوع ذکر شده در بالا است : خلاقیتی در خدمت هیچ .

در واقع وقتی دکور و میزانسن در القاء معنای مورد نظر نویسنده و کارگردان ، هیچ کمکی به تماشاچی نمی کنند و تماشاچی تنها از طریق دیالوگ ها می تواند به قصه پی ببرد ؛ پس تفاوت یک تئاتر با یک نمایشنامه خوانی در چیست ؟ در واقع تماشاچی در چنین اثری ، تنها به دیدن چند تصویر زیبای بی ارتباط با داستان میهمان است . تصاویری همراه با موسیقی که القاگر هیچ پیام و مفهومی نیستند جز توانایی بی نتیجه ی طراح صحنه و کارگردان و البته بازیگران در خلق زیبایی ، اما زیبایی بی ارتباط با آنچه بازیگران بر زبان می آورند و بی ارتباط با قصه و مسیر آن .

و اینها همه نامش نه فرمالیسم است ، نه تئاتر بیومکانیک ( که برخی این نمایش را از این گونه تئاتر می دانند ! ) ، نه پرفورمنس ، نه هنر مدرن و نه پسا مدرن و . . . .

۳- بازیگر خوب ، باید در فن بیان و بدن ، حرفه ای باشد و اجرایش با کمترین تپق همراه باشد . اما این همه ی ماجرا نیست . چنان که برشت می گوید : ” بازیگر باید بتواند واضح صحبت کند ، ولی این مسئله ای نیست فقط و فقط مربوط به مصوت ها و مصمت ها ؛ بلکه علاوه بر این و به طور عمده ، مربوط است به معنای کلام . اگر بازیگر ( در عین حال ) یاد نگیرد که چه طور باید معنای گفت و گو هایش را درک کند ، گفته هایش را جدول وار بر زبان می راند و ” بیان زیبایش ” معنای گفته را خراب می کند . . . . بنابراین بازیگری که وضوح بیان را یاد می گیرد ، باید مراقب باشد که زبانش انعطاف و نرمش داشته باشد .نباید زبان واقعی مردم را از یاد ببرد . ” *

و این مشکلی است که بازیگران ” بیضایی ” علی رغم تپق نداشتن و دانستن و اجرای فن بیان ؛ دچارش بودند و دیالوگ گویی هایشان و لحن بیانشان گرچه بی ایراد نه ، اما کم ایراد بود و روان اما به شکلی بود که موجب سردرگمی مخاطب می شد و کارگردانی نیز نتوانسته بود در رفع این مشکل کارآمد باشد و نهایتا مخاطب گیج و سرخورده می شد .و این تنها ایرادی است که می توان به بازیگران نمایش مساوات وارد دانست ، که البته ایراد بزرگی است و غیر قابل چشم پوشی .

گرچه در چیدمان بازیگران و نحوه طراحی میزانسن ها از بازیگران زن و توانایی شان سوء استفاده شده بود و در هنگام حرکات گروهی از ۴ زن ، حداقل ۲ نفر همیشه جلوی صحنه قرار می گرفتند ؛ آن هم بی هیچ دلیل و معنایی و بی هیچ کمکی به تماشاچی برای فهم بهتر و بیشتر داستان . حال آنکه نباید فراموش کنیم که در این گروه بندی ها و حرکات گروهی ، توجه به معنای نمایشنامه باید مد نظر باشد ؛ نه اینکه از آن تنها برای ایجاد جلوه هایی صرفا زیبایی شناختی استفاده شود . چه برسد برای جلوه های زیبایی شناختی مبتنی بر جنسیت !

۴- کاش محمد مساوات و جوانانی از این دست که به آثار فرمالیستی و اشکال محتلف پرفورمنس و چه و چه علاقه مند هستند ؛ سری به کارگاه های آموزشی ای می زدند که در حاشیه ی همین هفدهمین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی برگزار شد .**

کارگاه هایی که برای آنان نیز آموختنی کم نداشت . . .

پی نوشت :

* از کتاب ” درباره تئاتر ” /  نوشته : برتولت برشت /  ترجمه : فرامرز بهزاد /  ص ۳۸۳

** اشاره دارد به کارگاه ” بهمن در تهران ” که توسط پروفسور گئورگ نوسامبر ( از اتریش ) و همراهی گروه آنسامبل رادیکال تهران ، در حاشیه هفدهمین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی برگزار شد و یادداشتی درباره آن در تئاتر فستیوال منتشر شده است : پشت به کارگاه های آموزشی یا ” شما به آموختن نیاز ندارید !؟ “

المیرا نداف – نویسنده میهمان

۸ نظر ثبت شده است .

  1. فاطمه گفت:

    این نقد بود؟
    تفاوت نقد کردن و تخریب کردن در چیست؟
    آیا نقد پرداختن به خوبی و بدی توأمان نیست؟
    این نقد بود؟

  2. امیر دلفانی گفت:

    متاسفم برای جامعه منتقدها که پسرفت رو به تئاتر ایران هدیه میدن. متاسفم برای جامعه نخبه کش و گند پسند. متاسفم که هر کی تحویلتون نمیگیره میشه آدم بده. این چه جماعت همیشه مخربیه که اسم تخریباشون رو نقد میذارن و تئاتریها رو به جون هم می اندازن. بترسید از اون روزی که صداهایی صداهاتون رو خفه کنه به حق و تا ابد

    • امیر گفت:

      دوست عزیز اگر واقعا طرفدار تاتر بودید که خودتان ادعایش را دارید از چیزی به نام نقد که برای بهتر شدن تاتر و بر طرف کردن ایرادات آن است گلایه نمی کردید.

  3. :\ گفت:

    خانم شما اول برو معنی اقتباس رو یاد بگیر بعد بیا یادداشت بنویس.

  4. ت. تیاتری گفت:

    فکر کنید که مساوات با اون همه دبدبه و کبکبه بره بشیه توی کارگاه آموزشی! چه توقعاتی دارید خانم نداف!

  5. سحر مومنی گفت:

    یادداشت خانم نداف بهترین جواب به طرفدار های تعصبی محمد مساوات است که بدانند که کارگردانی که این همه از او چشم بسته طرفداری می کنند ایراد های فاحشی هم دارد. مرسی از خانم نداف.

  6. کمیل گفت:

    بابا این مساوات باد کرده از بس که پادوهاش ازش تعریف کردند. یه کارگردان معمولیه که یه کار خوب داره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *