زندگی در هر حال زیباست .


نمایش “صندلی ها” نوشته اوژن یونسکو و به کارگردانی حسین رحیمی که در بخش به علاوه تئاتر فجر سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر  به روی صحنه رفت این روزها اجرای عموم خود را پشت سر می گذارد . کاظم هژیرآزاد یکی از هنرمندانی است که در یکی از اجراهای این نمایش به تماشای آن نشست . این بازیگر تئاتر یادداشتی را در رابطه با نمایش “صندلی ها” نوشته و در اختیار تئاتر فستیوال قرار داده است که می توانید در ادامه بخوانید :
 کاظم هژیر آزاد - صندلی ها
دوستی گفت آنهایی که می گویند معلولیت ناتوانی و نا کارآمدی  است، ذهن خودشان معیوب است. دیشب با دیدن نمایش “صندلی ها” ، نوشته اوژن یونسکو ، و کارگردانی حسین رحیمی با بازیگرانی چون مهران قندهاری ، رویا حاجی حسینی لو و امین جهانگیری به معنی حرف این دوست پی بردم. براستی که فقط دقایقی متوجه جسم این دوستان شدم و پس از گذشت چند لحظه جسم آنها را ندیدم . دیگر هیچ چیز جز هنر بازیگری آنان نمی دیدم.
حسین رحیمی این بار با انتخاب نمایش “صندلی ها” می خواهد انسان معاصر را نقد کند. انسان هایی که مانند اسب عصاری نقابی اطراف چشم هایشان نصب کرده اند و فقط  به دور خود می چرخند . یونسکو می گوید ما انسانها ی سرگردان زمانه ایم مسافرانی هستیم که بدون خواست خودمان بر کشتی زندگی سوار شده ایم ، یا به قول کامو جهان مسافرخانه ای است که ما نه به خواست خودمان مجبوریم مدتی در آن اقامت می کنیم و دیگری گفت که ما انسانها به این جهان با تیپایی پرتاب شده ایم، بیهوده دور خود می چرخیم، می خوریم و می خوابیم و حرف می زنیم  و دفع غریزه می کنیم و بعد هم به دیار نیستی می شتابیم بدون اینکه اثری از خود به جای بگذاریم و البته کامو و یونسکو نتیجه می گیرند حال که مقصد همه ما یکی است “مرگ” . حال که زندگی این همه عبث است ، فرق زیادی میان من و تو که از معلولیت کم و بیش رنج می بریم نیست. پس این جهان جای ماندن نیست. ماندن عبث است. یا حال که هدف زندگی مرگ است پس ناله و فغان و گله و شکایت از هستی هم عبث است و راه به جایی نمی برد.
اما اجرایی که من از این گروه دیدم یا دست کم این نمایش کاملا مغایر این فلسفه نا امیدانه است. زیرا این گروه هنری با لذتی که از اجرای این نمایش برای مخاطبین ایجاد کردند اگر یونسکوی دل زده از جنگ جهانی دوم این نمایش را می دید حتما تجدید نظری در فلسفه ی خود می کرد. گروه اجرایی با این نمایش به من گفتند یا دست کم من این گونه برداشت کردم که با وجود نقص عضوی که دارم، هنوز آنقدر زیبایی و توانایی در وجود خودم و اطرافیانم می بینم که از آن لذت ببرم و برای دیگران لذت بیافرینم. بحث در همین آفرینش است که من در خودم قدرتش را با تمام نقصی که دارم می یابم و تقویتش می کنم و چیزی نو به وجود می آورم و علی رغم  یونسکو و کامو ، که وصاف این دنیا هستند، من دنیای نویی می آفرینم که به قول شاعر بگویم چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید. بله این گونه هم می توان دنیا را دید و آن را تغییرداد. بحث در تغییر این دنیاست که از انسان های نا امید و زبون ساخته نیست و در ید قدرت انسان های امیدوار و هدفمند است. درست است که  در دنیای کوری زندگی می کنیم که همه سر در جیفه دنیا دارند و کسی را چشم دیدن کسی نیست اما، من هنری می آفرینم که مردم بیایند و هنرم را ببینند و لذت ببرند، و نیروی آفرینش را در آنها زنده می کنم. به آنها می قبولانم که توانا هستند و می توانند دنیا را با امید و کار و کوش تغییردهند. هدف یک انسان واقعی کار درجهت انسان ، آفرینش در جهت انسان و مبارزه با نیروهای شیطانی در جهت انسان است.

۲ نظر ثبت شده است .

  1. فائزه نظری گفت:

    حیرت انگیز بود افتخار می کنم به این همه توانمندی.

  2. رضا زمانی گفت:

    فوق العاده تحت تاثیر قرار گرفتم
    عالی بود،انشاالله که همیشه موقع باشند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *