گلستان:حمید سمندریان نفس تازه‌ای بود که نیم قرنی پیش در تئاتر ایران دمیده شد


۲۲ تیر ماه سالروز درگذشت حمید سمندریان است.

حمید سمندریان

به گزارش تئاتر فستیوال، ابراهیم گلستان در سال ۸۸ به مناسبت مراسم بزرگداشت حمید سمندریان یادداشتی برای پدر دوم تئاتر ایران نوشته بود که بخشی از آن را در زیر می توانید بخوانید.

حمید سمندریان نفس تازه‌ای بود که نیم قرنی پیش در تئاتر ایران دمیده شد…

«من نزدیک پنجاه سال پیش با او آشنا شدم. از این آشنایی بسیار بسیار شادم هر چند بیش از سی‌سال هم هست که او را نه دیده‌ام و نه با او مکاتبه‌ای داشته‌ام. و از این ندیدن و نداشتن بسیار بسیار دریغ دارم. من آشنایی با او را مدیون محبت و لطف پری صابری هستم که همکار مبتکر و موثر و راه گشا و بسیار کوشای او بود. پری هم تازه از اقامت دراز، و رشدی دقیق و مطلوب و سرشار در اروپا، برگشته بود به ایران. دوستی و حرمت فراوان من به پدر و مادرش که به سال‌های بیست برمی‌گشت مایه آشنایی من با پری در سال‌های چهل شد. پری به من پیشنهاد کرد که با حمید یک گروه تئاتر راه بیاندازیم. چنین کردیم، و گروه پازارگاد برپا شد.

اما هرگز نشد که من در این گروه کاری کنم جز چیزهای بسیار جزئی، بسیار حاشیه‌ای. ولی این امکان برای من فراهم شد که شاهد کوشش‌های این دو باشم. و این غنیمت بود. آنجا میدیدم، و بسیار وابستگی پیدا می‌کردم به کار آن‌ها و نحوه برخوردشان به کارشان، به متن نمایشنامه‌هاشان، به روی صحنه آورد‌هاشان، به رفتارشان با همکارهاشان و بازیکنانشان. روی آن‌ها، و اینجا در کار سمندریان با آنچه مطلوب من بود مطلقا برابر و همسان بود. شاید این بود که دلبستگی من به کار آن دو را می‌افزود. روش سمندریان دور بود از روند تقلید و تکرار سطحی نظرهایی که بیشتر اسمشان برده می‌شد تا بکار بردن رسمشان، تا ماهیت و اصول عملی‌شان.

روی پری و سمندریان با همکارانشان برای راضی کردن حس خودپسندی نبود. روش بی‌ادعا، رفیقانه، و “خودمانی” بود با بازیگرهایی که دستچین کرده بودند. این هر دو، همچنین، با جرأت سدشکنانه‌ای نمایشنامه انتخاب میکردند و روی صحنه میاوردند آنچه در اروپا به تازگی دیده و شنیده و خوانده شده بود رواج زنده و نو، رواج فهمیده و سنجیده میگرفت. کار، جنبی و فرعی نبود. کار، خودِ کار بود. جدی بود. تمام وقت بود. با اصرار و پشتکار بود. کامیاب میشد. کامیاب بود. ماندگار میشد. شد. سبب گشایش راه‌هایی دیگر شد که همه برتر بودند از آنچه پیشتر از آنان بود. همه متکی به اراده و فهم و کوشش دست‌اندرکارانشان بود. حتی کسانی که در کنه و تنگنای اداری دستگاه‌های پرادعای بی‌مایه دولتی بودند میکوشیدند از زیر سلطه ملعون اداری و “وزیری” که برشان تحمیل شده بود به درخشندگی در آیند. بنویسند و بر صحنه آورند و بازی کنند به درخشندگی، به فردیت، به راه گشایی. نصیریان بدین گونه بود. بهمن محصص با قدرت فراوانش بدینگونه بود. بیژن مفید بدینگونه درآمد. تا اینکه این قدرت‌های خلاقه بر دستگاه پرمدعای خالی از جان دولتی فایق آمدند. کارگاه نمایش که دولتی شروع شد، شد کارگاه خلاقیت مغتنم نعلبندیان و خلج به اداره بیژن صفاری و آربی آوانسیان. و کارگاه مستقل که پرویز صیاد شروع کرد تا تالار مستقل خود را ساخت. و چیزی که برق آرزویی در چشمی بود شد تئاتر مدرن و آزاده. دیگر همین. تا بعد.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *