یک انتزاع خارج از اندازه


یادداشتی بر ” سه جلسه تراپی ” به کارگردانی افسانه ماهیان

تئاتر فستیوال

” سه جلسه تراپی و یک مهمانی ” را در سی و دومین جشنواره بین المللی تئاتر فجر دیدم .

اثری جذاب و دیدنی و در حد و اندازه های خودش کم نقص .

اتفاقا یادداشتی نیز بر آن نوشتم که در ایام جشنواره فرصت منتشر شدن نیافت و بایگانی شد برای اجرای عمومی نمایش ولی …

امروز که ” سه جلسه تراپی ” را دیدم ، حسرت خوردم برای یادداشت منتشر نشده ام و نمایشی که مردم در جشنواره ندیدند و از دستش دادند !

به قول کارگردان ، افسانه ماهیان ، ” سه جلسه تراپی و یک مهمانی ” با نگاهی دور به “میمون شینا گاوا ” نوشته و ساخته شده بود و ” سه جلسه تراپی ” با نگاهی دور و دورتر ! و شاید بعدها با نگاهی دور و دور و دورتر ، ” دو جلسه تراپی ” را ببینیم و قص علی هذا !

در مورد نمایشنامه نغمه ثمینی ، باید گفت که ” سه جلسه تراپی ” قصه ای ندارد . ۳ پرسوناژ دارد ، بی هیچ شخصیت پردازی و بی هیچ زمان و مکان و موقعیتی . همه چیز سطحی است . گره و تعلیق و اوج و فرودی ندارد . گویی ، در طول ۷۰  دقیقه ی این نمایش فرضا از سوراخ کلید ِ در ، داخل اتاق یک روانکاو را می بینیم ، یک روانکاو معمولی با بیماران معمولی که سعی شده است با استفاده از انواع بیماری های روانی ِ ناشناخته برای مردم و سندروم های حاد و غیر حاد روانی فرویدی و غیر فریدی ، آنان را بیمارانی خاص جلوه دهند ؛ که قصه و موقعیتشان ارزش دراماتیک داشته باشد ؛ جدا از اینکه اصطلاحات روانکاوی و سعی نویسنده و به تبع آن کارگردان برای ایجاد گره و تعلیق با این اصطلاحات ، اساسا ربطی به تماشاچی عام ندارد و نتیجتا هیچ گره و تعلیقی نیز ایجاد نمی شود .

مصداق چنین اتفاقی را می توان زمانی دانست که روانکاو با شنیدن ” مثل ملخ هواپیما کنار گوشم صدا می ده … ” از پرسوناژ زن ، گویی به نکته ای مهم دست پیدا کرده ، و گویی نویسنده وکارگردان خواسته اند این نشانگان ، نقطه عطف داستان باشد و بازکننده ی گره ها ، که البته نه گره ها برای تماشاچی واضح اند و نه آنچه که گره ها را باز می کند !

و همه این نکات به ظاهر ریز هستند که نهایتا باعث می شوند که تمام تلاش نویسنده و کارگردان برای تحت تاثیر قرار دادن تماشاچی و خبر دادن از یک فاجعه ، یک بحران و یا چیزی از این دست ، نتیجه اش می شود چند بار خندیدن تماشاچی به لحن بدن و بیان الهام کردا  ( در نقش بیمار زن ) و چند خنده ی کوتاه به شوخی های به ظاهر سیاسی نمایش که چپ و راست و میانه را به طعنه می گیرد . اما بدترین قسمت نمایش که تماشاچی را به خنده وا می دارد ؛ وقتی است که روانکاو در اوج استیصال از سلفی عکس گرفتن خود می گوید و فضای نمایش را دگرگون می کند در حالی که اگر کارگردان کمترین شناخت را از مخاطب و جامعه ی پیرامونش داشت این شوخی باید حذف می شد تا ریتم نمایش آسیب نبیند و فضاسازی نمایش حفظ شود .

اما در مورد بازیگران : بازی الهام کردا خوب است اما اساسا به موقعیتی که در آن گرفتار است بی ربط است . در واقع کارگردان نتوانسته است از این بازی خوب به نفع اثر استفاده کند . لودگی بیش از حد این پرسوناژ ، شوخی های بی معنایش با روانکاو که نه جنسی است و القاگر یک زن لااُبالی و نه غیر جنسی است ، خندیدن های مداوم و بی معنا ، گریم بد و سطحی که با المان های ساده ای چون مدل موی سر و اکتی که با آن همراه است یادآور زنان دهه۶۰ – ۷۰ است و نهایتا پرسوناژی که هیچ وقت منقلب نمی شود ، تکان نمی خورد و … یک سرخوشی بی معنا !

حال آنکه در اجرای جشنواره ای همین اثر ، پرسوناژ زن نه تنها کامل معرفی می شود و ابعاد شخصیت اش روشن می شود ؛ بلکه در روند داستان متحول می گردد ، آن هم با یک سیر منطقی و مبتنی بر قصه . ولی پرسوناژ زن در اجرای عمومی نمایش ، یک سرخوشی پایان ناپذیر ِ بی علت دارد ، یک الکی خوشی ِ زشت ، که حتی اگر هدف نویسنده و کارگردان در شخصیت پردازی همین بوده است ، کاش لااقل پاسخ گوی این سوال نیز باشند که : ” چرا ؟؟؟ ” ، هدف از این نوع شخصیت پردازی و رها کردن او در پایان قصه چیست ؟ تازه اگر بشود به آنچه در این نمایش برای پرسوناژها رخ داده است کلمه ی ” شخصیت پردازی ” را نسبت دهیم . چرا که اساسا پرسوناژ زن الکن است و گنگ و سطحی ، به قولی مقوایی !

احمد ساعتچیان نیز بد است ، تیپیکالِ لوس ، بی معنا ، سرد و مکانیکی . آن هم بی هیچ دلیلی که این نوع بازیش را توجیه کند . ما یک روانکاو بی حوصله ی مثلا متخصص و پیگیر اوضاع بیمارانش را می بینیم که همه ی این ها را با بی حوصلگی انجام می دهد ؛ حتی جایی که کشفی کرده باز هم بی حوصله است و ما هیچ نمی دانیم که او کیست و چرا بی حوصله است و نهایتا چرا متحول می شود !؟

صابر ابر را هم که بهتر است فراموش کنیم تا طعم دلپذیر دیدن بازی سعید چنگیزیان در این نقش را از یاد نبریم . صابر ابر  هیچ چیز نیست  . نه آدم ، نه میمون ، نه یک بیمار روانی و نه … البته شاید عامل خوبی باشد برای فروش بیشتر ” سه جلسه تراپی ” ماهیان .

دکور نیز سطحی است و همراه است با میزانسن های ساده و کارگاهی که با افزودن چند جلوه بصری ( پرده های کرکره ای و نمای پشت آن ها ) سعی در گول زدن مخاطب شده است . در واقع ۲  صندلی کنار هم که یکی بیمار است ، دیگری روانکاو که رو به تماشاچی بازی می کنند اما در واقع روبروی هم نشسته اند : یک ایده تکراری و لوث ! حال به این ایده اضافه کنید تپق های بازیگران در حفظ  راکوردها و میزانسن هایشان به طور خاص احمد ساعتچیان و صابر ابر . که گاهی میز فرضی را دور می زنند ، گاهی لگدمالش می کنند ، گاهی عکس ها سمت راست میز است و گاهی راه رسیدن به پنجره ها از راست و گاهی همه ی این ها بر عکس . عدم کارگردانی دقیق و عدم تسلط بازیگران بر میزانسنی ساده و البته کارگاهی تماشاچی را هم گیج می کند که بالاخره این آکسسوار فرضی هر کدام کجای صحنه قرار دارند.

چنانکه اشاره شد پایان بندی نمایش نیز فاقد منطق است و نمایش تنها با متحول شدن روانکاو که ما کمترین شناخت را از او داریم ، به پایان می رسد و نمای پشت پنجره ها که از فلزی به گل تبدیل می شود … تحولی بی معنا . بی سیر منطقی و یکباره ! در حالی که همین تحول ها را ما در ” سه جلسه تراپی و یک مهمانی ” همراه با یک سیر منطقی ِ درست و حسابی و شخصیت پردازی کامل پرسوناژها می دیدیم .

و موسیقی پایانی نمایش که تیر خلاص است و نگفتن از آن بهتر !

” سه جلسه تراپی ” شاید بیش از حد از قصه ای که با نگاه به آن شکل گرفته ، دور شده است . دور شدنی که چون به اندازه نبوده و بیش از اندازه بوده ، نویسنده و کارگردان را به دام انتزاع انداخته است ، یک انتزاع خارج از اندازه !

پی نوشت : از نغمه ثمینی و افسانه ماهیان آثار خوب و به یاد ماندنی ، کم ندیده ایم ، آثاری که خود من شخصا آنها را از یاد نخواهم برد و امیدوارم با این دو هنرمند دوباره چنان تجربه هایی از تئاتر را داشته باشیم .

المیرا نداف – نویسنده مهمان

۷ نظر ثبت شده است .

  1. ممنونم بابت مطالب مفیدی که قرار میدید!

  2. صدرالدین گفت:

    سلام
    خسته نباشید
    خدارو شکر می کنم که یه کسی هست که حواسش به این کارگردانای تاتر باشه و مثله ناظم مدرسه با هر اشتباهی که می کنن با چوبش که قلمشه بزنتشون که از دست نرن دوباره کا خوب بسازن و ضعفشون رو جبران کنند
    دم همه منتقدا گرم

  3. @98kl گفت:

    مخالفم صابر عبر تو هر هنری بهترینه میخواد فیلم باسه یا تیاتر
    حرف نداره

  4. ! گفت:

    Chera fosh midin be saber abar ?

  5. سمیه گفت:

    باز خداروشکر توی جشنواره خوب بوده
    من که با یک عشقی اولین روزای اجرا رفتم اجرای عموم رو دیدم خورد تو ذوغقم نا امید شدم

  6. پرهام گفت:

    خوشم میاد شما.به.هیچکی.رحم.نمیکنی
    میخواد نویسنده نغمه ثمینی باشه یا یه دانشجوی تئاتر . دم شما گرم خانوم نداف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *