یادداشتی بر “نمایش هملت در روستای مردوش سفلی”
یک نمایشنامه خوب که بی شک از سر دردمندی ترجمه می شود و به دست ِ خود ِ مترجم به روی صحنه می آید و نتیجه می شود یک نمایش ِ بد !
یک شروع امیدوار کننده ، میانه ای خسته کننده و پایانی ناامید کننده !
سطور بالا توصیفی است از اجرای “نمایش هملت در روستای مردوش سفلی” ، توصیفی که هر آنچه به آن اضافه می شود توضیح مکررات خواهد بود در راستای شفاف سازی !
نمایش با یک آغاز جذاب و مخاطب فریب ، البته مبتنی بر فرم و محتوای اثر ، شروع می شود . حضور ِ “خلق ِ زحمتکش” در میان تماشاچیان و جداسازی طبقات اجتماعی حُکّام از مردم . حکامی که با فیلمی که قبل از شروع نمایش در لابی پخش شده است (و البته از سر و شکل و ظاهرشان ) در می یابیم که کمونیست های به قدرت رسیدۀ بعد از انقلاب هستند .
و این آغاز خوب همراه است با معرفی پرسوناژها و بسط دادن مکان و زمان و موقعیت داستان که به خوبی صورت می گیرد . پرسوناژها نیز به خوبی و به اندازه معرفی می شوند و تیپیکال باقی می مانند تا به مخاطب القا شود که فارغ از این موقعیت زمانی و مکانی ، این ماجرا و قصه در همه جا و همه وقت محتمل است و واقع می شود و خواهد شد .
تا به اینجا همه چیز درست و به اندازه و به جا و مخاطب همراه با اثر !
اما کار به نیمه نرسیده از ریتم می افتد .
قصه زیاده از حد کــش می آید .
گره ها و تعلیق ها یا سطحی و ناچیز و فاش شده اند یا چنان در بیان آنها تعلل به خرج می رود که از دهان می افتند .
اصرار کارگردان به این که یکایک صنحه ها را به نمایش در آورد و در بیان اتفاقات از کمترین خلاقیت ممکن استفاده نماید ، در کند شدن ریتم بسیار موثر است . در واقع بسیاری از صحنه ها را می شد با چند دیالوگ ، چند اکت و استفاده درست از نور و موسیقی ، از نمایش حذف کرد . حذف کردنی که نه تنها به اثر لطمه ای نمی زند بلکه باعث دراماتیک شدن نمایش می شد و قطعا در حفظ ریتم موثر خواهد بود .
بازی یکنواخت بازیگران و تپق های بیش از اندازه ی آن ها چه در بیان و چه در اکت ها ، آزاردهنده و خسته کننده بود .
و نهایتا اینکه این اثر نمایشی اگر با کمی صبوری و سعۀ صدر به روی صحنه آورده می شد ، اگر کارگردان به خودش و اثرش مجال جا افتادگی و پختگی می داد و اگر به ظن من ، ترس ِ ” از دهن افتادن ِ ” اثرش را نداشت ، ” نمایش هملت در روستای مردوش سفلی ” می توانست اثری دیدنی و قابل توجه باشد ؛ در مقابل آنچه ما اکنون بر صحنه می بینیم :
نمایشنامه ای خوب ، ایده ای جالب توجه ، کارگردانی و میزانسن های بد و شتاب زده ، بازی های بدتر . مبتدی و پر اشتباه ، ریتم کند و خسته کننده و نهایتا یم اثر شتابزده و سوژه ای ناب که زخمی می شود !
پی نوشت : از همین کارگردان ، یعنی مهرداد خامنه ای ، هم زمان با ” نمایش هملت در مردوش سفلی ” ، نمایش ” مارکس در سوهو ” در سالن نمایش خانه – موزه استاد انتظامی در حال اجرا است ، یک مونولوگ دیدنی و اصولی و البته جذاب .
المیرا نداف – نویسندۀ میهمان
چه کارگردان باحالی داشته که گشته و یادداشتای مربوط به کارش رو پیدا کرده! عجبا! هه هه
متاسفانه مشکل اینجا است که کارگردانان نمی دانند چطور یک اثر را از خامی در آورده و دراماتیک کنند.
Be nazar man ham kar marks dar sihi kheili behtar az kar hamlet bud.
خدارا شکر. در نهایت دیدیم که در تیاتر هم کارگردانی داریم که نقد پذیر باشد. البته اکر نقد های اصولی و از روی دلسوزی منتقدان نباشد هیچ کارگردانی واکنش مثبت از خود نشان نمی دهد. متشکرم
واقعا انگار تپق زدن در تیاتر مد شده است. خیلی آزار دهنده است!
*با پوزش خانم نداف را اشتباها نباف تایپ کردم
دوستان عزیز ممنون از نظر لطفتان ولی مگر به غیر از این است که منتقدان چشم وگوش ما در میان مردم می باشند؟ از نظر من اینان هر چه بیشتر نگاهشان برنده تر باشد مجریان آثار نمایشی را بیشتر مورد لطف خود قرار داده اند چرا که مگر می شود از نکات مثبت کاری آگاه نبود و ماهها برای اجرایی کردنش تلاش کرد؟ در جریان این پروسه طولانی نکات منفی کار است که از چشم ما دور می مانند وپنهان می شوند و درست در همین جاست که بیشترین نیاز را به منتقد را داریم. منتقدین مهمترین و ارزشمند ترین همکاران ما پس از پایان کار و ارائه آن به مردم می باشند. از نگاه شخصی نیز باید بگویم مهمترین شاخص تمدن قابلیت پذیرش نظرات مخالف است. جمله ای از ولتر به یادم می آید که می گوید: من با نظر تو کاملا مخالفم ولی حاضرم جان خود را برای اینکه تو بتوانی آزادانه نظرت را ادا کنی نثار کنم.
در مورد نمایش باید بگویم خانم نباف درست میفرمایند، از وسط نمایش موضوع بیش از اندازه کش پیدا می کند و به واسطه اینکه این نویسنده برای اولین بار به فارسی زبانان در این اجرا معرفی می شد خواستم هر آنچه بوده را به نمایش در آورم تا کار او در پلان اول باشد. پس از نقد ایشان حدود ۱۰ دقیقه بخصوص از میانه نمایش را کوتاه کردم و نتیجه امیدوارم مثبت باشد. البته این اشکال شاید بیشتر متوجه ترجمه من باشد که در عمل متن را در زبان فارسی از پویایی انداخته است . کل این نمایش با لهجه مناطق روستایی
کرواسی نوشته شده که عملا در ترجمه فارسی از نمک آن بسیار کاسته شده.
پیروز باشید
مهرداد خامنه ای
مارکس در سوهو رو دیدم
خیلییییییییی باحال بود .
vaghean !!!!!????
kargardan namayesh inghad ba farhang va farhikhte nadide boodam
dorood bar naghd paziri mr.mehrdad khamenei
bezan like 1000 ta !!!!!!!!!!!!!!!!
با سلام
خانم نداف عزیز ممنون از نظرتان و وقتی که به کار ما اختصاص دادید
از نقد شما حداکثر استفاده را خواهیم کرد
پیروز باشید
مهرداد خامنه ای
بابا ایول
به این میگن یه گارگردانه نقد پذیر ……..
شیره ………………..
نه به او کارگردانه که یادداشتونو تو سایت خوند ، خودزنی کرد . نه به اینکه اینجا این کارگردان اینقدر باحال برخورد کرده .
دمت گرم آقای مهرداد
Like dari aqa mehrdaaad