اشاره : یادداشت زیر نوشته ی رضا فیاضی ، بازیگر تئاتر و تلویزیون است که در ویژه نامه ی تئاتر فستیوال با نام بهار فستیوال به مناسبت فرا رسیدن بهار ۱۳۹۴ منتشر شده است .
راقم این سطور یک بازیگر تئاتر است که هویت خود را همین هنر نمایش می داند و بس . نه کارمند جایی بوده ، نه از جایی حمایت شده و نه هرگز چشم به آن باریکه آب معروف چشم دوخته است .
بازیگری ست که گاه اگر دست دهد بازیگردانی می کند و گاه هم ( بازی نوشت ) می سازد و بر کاغذ سیاه می کند .
این یادداشت گزارش مستند از دو نمایش است که زمانی که می بایست ثمر بدهند نفس شان گرفته و به صحنه نرفته اند . هیچ کس هم تا این تاریخ جوابگوی ” چرایش ” نبوده است و من شما خوانندگان را به قضاوت می خوانم .
۱ – سال ۱۳۹۲ – به دعوت آقای دکتر صادقی برای تمرین نمایش نوشته خودشان به نام ” طلسم صبحگل ” دعوت شدم . طبق معمول برای تئاتر و اجرای نمایش هرگز بابت ” پول ” صحبت نکرده ام و برای این اجرا هم حرفی نزدم و حرفی هم زده نشد . قرار شد در جشنواره فجر شرکت و پس از آن در تالار تئاتر شهر اجرا کنم و کارگردان از خجالت بازیگرانش در بیاید – نمایش با موفقیتی نسبی و در جشنواره اجرا شد . اما هر چه انتظار کشیدیم جناب کارگردان برای اجرای عمومی عوامل را بخواهد – این اتفاق نیفتاد – گفت به مشکلی با رئیس جدید اداره ( مرکز هنرهای نمایشی ) دارد که انشاالله رفع خواهد شد که هرگز رفع نشد . و این نمایش به صحنه رفت . معمولا برای اجراهای سفارش شده – آن هم به کارگردانان حرفه ای – مبلغی پول – ( شاید حدود پانزده میلیون تومان ) پرداخت می شود که خب طبیعی است کارگردان هزینه های دکور را می پردازد و می ماند حق الزحمه ای برای عوامل در نظر می گیرد . که جناب کارگردان ترجیح داد هیچ حرفی در مورد پرداخت حق الزحمه نزند و ما بازیگران آه حسرت کشیده نشستیم و پشت سر جنابش غیبت ها نمودیم و دل خوش کردیم … که تا این لحظه آقای کارگردان حاضر به کوچکترین توضیح نشد و به زمین و زمان گله کرد که اوضاع مالی اش خوب نیست و … اما ما دیدیم در سال جاری باز هم نمایش دیگری به صحنه بردند و یادی هم از بازیگرانی که سه الی چهار ماه وقت خود را صرف آن نمایش کردند ، نکرد .
شما قضاوت کنید بازیگری که تنها درآمدش از این اجراهاست چگونه می تواند دل به تئاتر دلبندش ببندد و روزگار بگذراند . جالب این است که خود آقای کارگردان هم سوخته بازیگری است و معترض همیشگی این جریانات ! القصه که این نمایش اولین و آخرین تجربه تئاتر مهر باطل خورده من نبوده و نیست که اتفاق دوم در فجر ۹۳ افتاد .
۲ – در سال جاری – ۱۳۹۳ پس از یک دوره بیکاری و دوری از تئاتر – سرکار خانم فرزانه نشاط خواه با من تماس گرفت و گفت به اتفاق گروهی از عزیزان در حال تمرین نمایش به نام ” روزنه ای در مه ” نوشته و کارگردانی آقای ابوالقاسم معارفی هستند . – آقای معارفی را از سال های دور می شناختم و باور داشتم انسان شریفی است . آمدم و با او سفره دل را باز کردم – ایشان صادقانه گفت برای اجرا در جشنواره ( مبلغی حدود پانزده میلیون تومان ) قرارداد بسته ( که البته نبسته بود و قرار بود ببندد که نشد ) و می تواند مبلغ مختصری به من بدهد . قبول کردم و تمرین ها شروع شد . گروه خوبی داشتیم – و تمرینات با موفقیت انجام شد که رسیدیم به روزبازبینی . حضرات بازبین آمدند و دیدند و پسندیدند . دست بر قضا یکی از جنابان بازبین کارگردان اسبق بنده آقای دکتر صادقی بود .
چند روز بعد از بازبینی اعلام شد نمایش برای اجرا در جشنواره انتخاب و در ردیف ششم قرار دارد . انرژی گرفتیم و آماده شدیم برای ادامه تمرینات که خبر هولناک آمد و همه ما را تا مرز سکته برد . یکشنبه ورق برگشت و نمایش انتخاب شده ما از لیست قبولی ها خارج و گروه دیگری جایگزین شد . رفت و آمد های کارگردان به مرکز – بی حاصل ماند و هیچکس هم جوابگوی این ” چرا ” ی همیشه و هماره ی آه و افسوس ما نشد .
سال ۱۳۹۳ رو به پایان است و چشم به راه بهاریم … برای سال ۱۳۹۴ باز هم پیشنهاد کار دارم – من هستم و خواهم بود . دست هیچ ستمگری نمی تواند مرا از خانه ام
بیرون کند . من همچنان ایستاده ام با دستانی از شکوفه های گیلاس و دو چشم نارنجی … و سخن آخر که
مرا در آیینه شستشو دهید
گلاب از تن داغ شقایق بگیرید
و مجال آهی اگر مانده هنوز
نفس م به ( عطر ) شریف هنر بگردانید
با احترام و تبریک سال نو