آنچه در ادامه می خوانید نقدی است که بن برنتلی (Ben Brantley) برای نیویورک تایمز نوشته است . نقدی بر نمایش ” صور فلکی ” ( constellations ) به کارگردانی مایکل لانگهرست (Michael Longhurst) که از ۱۳ ژانویه ۲۰۱۵ به مدت دو ماه در برادوی روی صحنه بوده است و توسط منتقدین نیویورک تایمز ، به مخاطبین اش پیشنهاد شده است . خالی از لطف ندانستیم که همزمان با اجرای این نمایشنامه در ایران ( به کارگردانی اشکان جنابی و در سالن موج نو ) ، ترجمه ی این نقد را برای مخاطبین عزیز تئاتر فستیوال تهیه و تنظیم نماییم تا دریچه ای باشیم به سوی تئاتر و نقد تئاتر در جهان .
چه کسی می داند که متاقیزیک می تواند بسیار جذاب ، قابل لمس و از نظر احساسی بسیار ویرانگر باشد ؟
نمایش “صور فلکی” با دو شخصیت جذاب نمایشنامه ، که توسط نیک پین نوشته شده است و بازی های بی نقص و هماهنگ جیک جیلن هال (Jake Gyllenhaal) و روث ویلسون (Ruth Wilson) ، شاید خیره کننده ترین نمایشی باشد که در تاریخ برادوی به روی صحنه رفته است . این نمایش که شب سه شنبه در سالن تئاتر ساموئل جی.فریدمن افتتاح شد ، از عنصر دراماتیکی همانند ملاقات پسری با دختری ، استفاده کرده و سپس آن را به ابدیتی که قابل جایگزینی است ، تبدیل می کند .
این اتفاق از طریق استفاده از یک سری قواعد تئوری مانند نسبیت و فیزیک کوانتوم به دست می آید ، اما از من نخواهید که چگونگی دقیق این رخداد را توضیح دهم . در دانشگاه ، برای فهمیدن رابطه میان فیزیک و شعر سختی بسیاری کشیدم اما برای دنبال کردن رابطه ی پیچیده ی میان رونالد (جیک جیلن هال) ، که یک پرورش دهنده زنبور عسل است ، و ماریان (روث ویلسون) ، که یک متخصص کیهان شناسی در دانشگاه کمبریج است ، مشکلی نداشتم .
آیا آب دهانتان را قورت دادید ؟ یا شاید با دیدن چشم اندازی از زندگی سانتیمانتال یکی از نوابغ بریتانیا در یکی از فیلم های اسکاری که ادی ردمین (Eddie Redmayne) و بندیکت کمبربچ (Bendict Cumbrebatch) نقش آن نوابغ تحت سلطه را بازی می کنند ، آه حسرت کشیدید ؟
احتمالا برای کشف و پیدا کردن خودتان در شخصیت های نمایشنامه “صور فلکی” ، اجرایی که برای اولین بار در سال ۲۰۱۲ در لندن و پس از آن در سالن تئاتر منهتن به روی صحنه رفت ، مناسب تر باشد . می توانم به جرات بگویم که غیرممکن است ، تا به حال عاشق شده باشید و با رونالد و ماریان همزادپنداری نکنید . اگر شما هم تا به حال زندگی تان را در ذهن مجسم کرده باشید و عواملی که سازنده ی حوادث اند را در نظر بگیرید ، همانگونه رفتار خواهید کرد که رونالد و ماریان کردند .
گرچه وقتی سه سال پیش نمایش “صور فلکی” را در لندن دیدم ، آن را دوست داشتم ، اما هیچ ضمانتی وجود ندارد که بدون تغییر و خدشه از اقیانوس اطلس گذشته و به برادوی رسیده باشد . این نمایش برای اولین بار در یک سالن کوچک که در طبقه بالای سالن اصلی تئاتر قرار داشت ، به روی صحنه رفت ، در آن سالی هاوکینز (Sally Hawkins) و راف اسپال (Rafe Spall) با چنان لطافت و صمیمیتی بازی می کردند که احساس می کردی یواشکی در حال استراق سمع در اتاق خواب کسی هستی .
رفتن به برادوی ، ناچارا به معنای رشد و پیشرفت کردن است و اگر محاسبات تهیه کننده ها درست باشد ، به طبع بازیگران مشهورتری را می طلبد . این نیاز به زرق و برق بیشتر ، توسط روث ویلسون ، بازیگر باتجربه تئاتر لندن که تماشاگران آمریکایی او را از سریال “عشقبازی” می شناسند (برای این سریال جایزه ی گلدن گلوب را برد) و جیک جیلن هال بازیگر مشهور سینما ، برآورده شد .
در مقایسه با نمایشی که اولین بار توسط مایکل لانگهرست (Michael Longhurst) کارگردانی شد و به روی صحنه رفت ، “صور فلکی” بدون تغییر و هیچ چیز اضافه ای و با تمام جزئیات تاثیرگذاری که به خاطر دارم ، اجرا شد . تام اسکات (Tom Scutt) آن را مانند همان چیزی که بود طراحی و تنظیم کرد ، لوح سپیدی که – بلک باکسی که به وسیله دسته ای بالون سفید معلق نشانه گذاری و مشخص می شود و به بهترین نحو به وسیله لی کوران (Lee Curran) نورپردازی شده است – در هر جزء آن می توان سرنوشتی را نوشت و دوباره نوشت و تا بی نهایت این کار را انجام داد .
نگاشتن چنین سرنوشتی ممکن است غیرمعمولی به نظر برسد اما ضروری است که آن را مانند ما عادی بنگارند و ثبت کنند . خوشحالم که بگویم ، به ندرت پیش آمد که آقای جیلن هال و خانم ویلسون بر روی صحنه متقاعدکننده به نظر نرسند . انرژی و حس آن ها درونی شده و این به این معناست که زمانی که می بینیم به یکدیگر نگاه می کنند ، این اجازه را داریم که آنها را همانگونه که یکدیگر را می بینند ، ببینیم ، یعنی همچون یک فرد عادی و ناشی . به صورت خودآگاه وقتی یکدیگر را می بینند ، زمین گیر (عاشق) می شوند و همانگونه باقی می مانند ، و برای ایجاد نوسان و تغییر در میزان صمیمیت رابطه ، به یکدیگر نزدیک تر می شوند .
“صور فلکی” ، در میان مسائل دیگری که مطرح می کند ، درباره این است که روابطی که به ناچار و ناقص اند ، حتی با آدم هایی که به تو نزدیک اند ، چگونه است . در اینجا صحبت بر سر این است که اتفاقات و تغییر زندگی (این دو با یکدیگر ناسازگار نیستند) همیشه موضوع بحث و داد و فریاد در رابطه ای است که از یک جدایی حتمی خبر می دهد . چون رونالد و ماریان زاده ی یک نویسنده ی مهربان و آگاه هستند ، اجازه ی اصلاح و انعکاس چنین سخنی را دارند .
بنابر قاعده معمول ، تنها چهار یا پنج پرده شاخص در “صور فلکی” وجود دارد . اما هر کدام از این تصاویر – با اولین مواجه رونالد و ماریان در مهمانی دوستان مشترکشان شروع می شود – دفعات متعددی نشان داده می شود . پسری که دختری را می بیند ، دختری که پسری را می بینید ، پسر (یا دختر) که دختر (یا پسر) را به دست می آورد و از دست می دهد و این اتفاق بارها تکرار می شود .
از یک سو ، ماریان در مورد “چند جهانی کوانتومی” که بخشی از مطالعاتش است ، توضیحاتی به رونالد می دهد ، اینکه “هر تصمیمی که تا به حال چه گرفته باشی و چه نگرفته باشی در جهان های موازی یک اثرکلی وسیعی خواهد داشت .” این الگویی برای “صور فلکی” است و لازم نیست که استفن هاوکینگ (Stephen Hawking) باشی تا این نظریه را در تجربیات خودت بپذیری .
چه کسی در میان ما تلاشی برای بازسازی لحظاتی از زندگی که تاثیری فرای انتظار در زندگی مان داشته است ، نمی کند ؟ (چنین نظری یک زندگی بی لطف تر و قیاسی را توسط موسیقی رایج ارائه می دهد “اگر / سپس”)
“صور فلکی” متغییرهایی همچون زمان و عواملی در بی اعتباری خاطرات را ارزیابی می کند و پیشنهاد می دهد که چگونه حتی تغییر در تناژ صدا می تواند مسیر اتفاقات را عوض کند . این مسئله نمایش را برای اجراکنندگانش توما به یک درمان و یک دام بالقوه تبدیل می کند . آن ها این فرصت عالی را دارند که در همان خط روایی ، داستان را در قرائت های مختلفی بیان کنند . چیزی که تمرین مرسومی در ساخت فیلم به حساب می آید اما در در تئاتر زنده به ندرت به کار می رود .آن ها باید همان عقیده و خوانش را در هر تعبیر و تفسیری که دارند ، حفظ کنند وگرنه نمایش بمانند تمرینات بدنی یک هنرمند می شود .
جای تعجب ندارد ، خانم ویلسون که دو بار برنده جایزه اولیور شده ، در نقشش احساس راحتی کند اما آقای جیلن هال که تجربه ی کمتری در تئاتر دارد هم به اندازه ی او متقاعدکننده ظاهر شده است . هر دوی آن ها در نشان دادن فردی که در زبان بدن و عشق ناشی و بی تجربه و دچار وسواس احساسی است ، با مهارت عمل کردند . آن ها برای ایجاد تعادل میان شرم و بی شرمی ، قدرت و اشتیاق ، تجاورز و انزوا ، از حرکات و بیان بدنی متضاد و مکمل استفاده می کنند .
رونالدی که آقای جیلن هال ارائه می کند ، فردی است که به خوبی حقیقت را کتمان می کند و طبیعتا احساساتش را هم بروز نمی دهد . او معمولا قوز می ایستد در حالی که دستانش را درون جیب هایش فرو برده است و در تلاش همیشگی او برای تغییر این وضعیت شجاعتی دیده می شود .
خانم ویلسون پر جنب و جوش تر است ، تو گمان می کنی که ماریان هوش و علاقمندی اش به علم را یک نقص اجتماعی می داند و می خواهد برای جبران آن شوخ طبع تر و پر سر و صداتر از چیزی که باید باشد ، عمل کند . و هر زمانی که کلمات او را وامانده می کنند ، باعث جنب و جوش بیشتر او می شود .
گرچه “صور فلکی” نمایشی است که بیان عالی ای دارد ، اما در خود نمایشنامه به این موضوع اشاره می کند که کلمات به ناچار شکست می خورند ، و هیچگاه برای نگه داشتن دو نفر کنار هم کافی نیستند . زمان ، همه چیز را وارونه می کند و در شکستن قلب ها بسیار تاثیرگذارتر از شخصیت انسان ها ، با همه ی تضادهای هایی که ممکن است در قصد و غرض شان وجود داشته باشد ، عمل می کند . داستان جهان های موازی در همه ی عناصر جهان فراگیر است .
مترجم : آرزو شفق