یادداشتی بر نمایش “خواب زمستانی” به کارگردانی لیلا عاج
“خواب زمستانی” یک نمایش اپیزودیک شسته رفته ی خوب ، متشکل از ۳ اپیزود است که با یک حلقه ی ربط بامعنا و تاثیرگذار به یکدیگر مرتبط می شوند. درواقع اپیزودهای اول و دوم با رابطه ی علت و معلولی به یکدیگر ربط پیدا می کنند و نهایتا مرگ نقطه ی تلاقی آن ها با اپیزود سوم است .
نویسنده اثر که در واقع کارگردان آن نیز می باشد ، در هر کدام از اپیزودها به صورت مجزا و در خود اثر به عنوان یک کل به بیان و نقد معضلات اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی می پردازد که خوشبختانه در بیان دغدغه های خود سنجیده عمل می کند و با یک سری شعارهای سوبژکتیو به دنبال انتقال پیام ، معنا و مفهوم در اثرش نیست . در اینجا یکی بودن نویسنده و کارگردان به کمک اثر آمده و لیلا عاج به دلیل آشنایی با زیر و بم های نمایشنامه توانسته در کارگردانی متن برای اجرای صحنه ای به درستی عمل کند.
در اپیزود اول با ۳ پرسوناژ ، ۳ خواهر روبرو می شویم که با آنکه در حد تیپ باقی می مانند و پا فراتر نمی گذارند اما با بازی خوب یلدا عباسی ، ساناز رسول زاده ، کیمیا موسوی و مطرح کردن برخی معضلاتی که به وفور در جامعه قابل رویت هستند ، برای مخاطب باورپذیر و قابل لمس می شوند . حضور چند ثانیه ای و شبح وار پرسوناژ اپیزود دوم در این اپیزود ، همانند یک معادله ی چند مجهولی عمل کرده و مخاطب را برای کشف آن به دیدن نمایش ترغیب می کند .
اما در اپیزود دوم با بک گراندی که از پرسوناژ اصلی ارائه می شود و بازی خوب نسرین درخشان زاده ، شخصیت پردازی کاملی صورت می گیرد که اثر را برای مخاطب دراماتیک می کند .
و نهایتا دو اپیزود اول و دوم که هر دو با مرگ پایان می یابند ، با یک حلقه ی ربط هوشمندانه و غیرقابل پیش بینی به یکدیگر می رسند ، غسالخانه . کارگردان با معطوف کردن بیشترین بار طنز نمایش در این اپیزود ، در کنار آنکه تماشاچی را می خنداند اما به جا و درست به نقد مسائل فرهنگی و اجتماعی می پردازد از حضور پررنگ مردم در مراسم تشییع مرتضی پاشایی گرفته تا حضور انگشت شمارشان در مراسم تشییع بهمن فرزانه ، مترجم بزرگ کشور و اینگونه او را به تامل وامی دارد . بازی ساناز روشنی در این اپیزود بسیارتماشایی ، دلنشین و به اندازه است . (من نمایش را با بازی ساناز روشنی دیدم . اما در ادامه اجراهای نمایش “خواب زمستانی” این پرسوناژ را الهام شعبانی ایفا کرده است .)
در اینجا جا دارد چند سطری نیز به سایر اجزای تشکیل دهنده این اثر نمایشی همچون موسیقی ، طراحی صحنه و نورپردازی پرداخته شود .
موسیقی در راستای نمایش و متناسب با اتمسفر هر اپیزود انتخاب شده که در یک شِمای کلی نیز با کل اثر هماهنگ و مرتبط است . موسیقی نه برای دراماتیک کردن اثر سوء استفاده می شود و نه آنکه به عنوان یکی از اجزای خلق درام نادیده انگاشته می شود ، بلکه به درستی و سر جای خود به رسالتش عمل می کند و به عنوان جزئی از کل در خلق اثری قابل تامل مشارکت می کند .
طراحی صحنه تقریبا ساده و البته کاربردی است . ساده به معنای آنکه کارگردان از شلوغ کردن بی مورد صحنه پرهیز کرده و برای حضور هر کدام از آکسسوارها در صحنه دلیل قابل توجیهی وجود دارد . آکسسوار صحنه در اپیزودهای مختلف اجزای متفاوتی را شامل می شوند که در میان آن ها تنها یک صفحه ی فلزی بزرگ است که در اپیزودهای مختلف قابلیت تبدیل به اشیای گوناگونی را دارد که می تواند در فضاسازی موثر عمل کند .
در مورد نورپردازی تنها می توان به نورپردازی اپیزود دوم پرداخت چرا که در دو اپیزود دیگر تنها شاهد بوده ایم که صحنه بدون نورپردازی خاص یا موضعی روشن می شود . اما در اپیزود دوم ، نورپردازی موضعی به درستی اعمال می شود و حتی در جهت فضاسازی ، با اعمال باریکه ی نوری که بر دیوار فرضی زندان می افتد ، حس و حال محبوس بودن و قرار گرفتن در یک فضای تنگ و تاریک را به مخاطب القا می کند .
در مجموع می توان “خواب زمستانی” به نویسندگی و کارگردانی لیلا عاج را یک اثر درخور و قابل تامل دانست . نمایشی که می تواند این امید را در دل ما زنده نگه دارد که هنوز جوانانی هستند که با پشت کار و طی مسیر درست می توانند راه پیشینیان خود را به درستی طی کنند تا به جای حسرت خوردن از دست دادن نویسندگان و کارگردان های گذشته ، به شکوفایی این جوان ها دل ببندیم .
فرهاد ابراهیمی والا – دپارتمان نقد تئاتر فستیوال
کار بدی نبود . گروه تلاش خوبی داشتند .
نمایش فوق العاده ایست . برید ببینید . پیشنهاد می شود ?