محسن حسینی : نقد باید ایجاد تعامل کند / هنرمند ، منتقد و مخاطب تشکیل یک مثلث جادویی می دهند


نقد و منتقد برای هر اثری حکم آینه دارند و وظیفه دارند معایب و محاسن آن اثر را به صاحب اثر و به مخاطب بنمایانند و در این میان صاحب اثر باید خودشکن باشد نه آینه شکن !

ما در بخش دوم مصاحبه با محسن حسینی ، کارگردان و پژوهشگر تئاتر که در نقد تئاتر نیز دستی بر آتش دارد ، به موضوع نقد در تئاتر و جایگاه آن در تئاتر ایران پرداختیم .

نتیجه ی این گفت و گوی صریح و خواندنی که در فضای گرم و صمیمی کافه دژاوو انجام شد را در ادامه می خوانید.

 DSC_00371

یکی از دغدغه های اصلی ما نقد ، مخصوصا در تئاتر است که تقریبا این روزها فراموش شده است . اساسا فرهنگ نقد در هنر و به تبع آن در تئاتر ، چقدر جریان دارد و پر رنگ است ؟

نقد در تئاتر ایران خیلی جایگاه کمرنگی دارد و هیچگاه به آن بها داده نشده است . برای همین هم منتقدین خوب ما ، یا بازیگر شده اند یا کارگردان و یا از کشور خارج شده اند . فکر کنم تنها کسی که مانده آقای رضا آشفته است که ایشان هم از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند . چون هیچ موقع به نقد رسیدگی نشده است . نقد اساسا اینجا خیلی گم بوده و جدی گرفته نشده و خیلی بد به آن پرداخت شده است و بهایی به آن داده نمی شود . در کشورهای پیشرفته ، مثلا در کشور آلمان ، که تئاترش به مراتب بسیار جدی تر از کشورهای دیگر جهان است ، منتقد وزنه ی خاصی است که اولین و یا دومین شب اجرا ، گروه های تئاتر شهرهای آلمان انتظار دارند که فلان منتقد را در سالن ببینند و منتقدین هم می آیند . چون خوب پول می گیرند ، خوب می نویسند . در آلمان وقتی اثر نمایشی به روی صحنه می آید ، روز دوم  نقد آن نمایش باید در روزنامه چاپ شده باشد . چون نقد در واقع تماشاگر را می خواهد دعوت به تماشای اثر نماید . حالا چه بخواهد کمی منفی نوشته باشد ، چه بخواهد مثبت . ولی به هرحال منی که در آلمان به تماشای تئاتر می روم ، عادت کرده ام از فلانی نقد بخوانم ، بعد بروم آن تئاتر را ببینم و  البته اصلا به این شکل نیست که نقد بنویسند دال بر اینکه کار را بکوبند ، نقد نشان می دهد که چقدر جایگاه ویژه ای دارد . فراموش نکنیم که نقد در آلمان تاریخچه ای حداقل ۳۰۰ ساله دارد . گوتهلد افراییم لسینگ ( Gotthold Ephraim lessing ) ، منتقد بزرگ آلمانی که دراماتورژ و نمایشنامه نویس هم بوده ، او در اواسط قرن ۱۸ زندگی می کرده ، یعنی در واقع بین کانت و شوپنهاور و در دوران ادبیات عصر ” طوفان و نبرد ” و مباحث خیلی کلانی در مورد نقد نویسی دارد که دو کتاب خیلی مهم آورده است ، به نام ” لائوکون ”  ( Laokoon ) مبحث زیبایی شناسی در نقد تئاتر آلمان است و دیگری هم دراماتورژی هامبورگ (Hamburgische dramaturgie ) ، که در واقع این دو کتاب درباره نقد ، نقدنویسی و دراماتورژی در آلمان است . و کتاب لائوکون برداشتی از ویرژیل است. آقای ایرینگ (H.lhring) در قرن بیستم بین دو جنگ جهانی اول و دوم و بعد از جنگ جهانی دوم در آلمان نقد می نوشتند ، ۸۰۰ نقد نوشتند و کتابهایی از وی چاپ شد و جالب است که به وسیله ی نقدهای ایشان بوده که بسیاری از بزرگان تئاتر و رقص به جهان معرفی شدند ، مثل برتولت برشت ، مثل مارسل مارسو (Marcel Marceau ) که بزرگ ترین هنرمند هنر پانتومیم فرانسه بوده است . مارسل مارسو در واقع به وسیله ی نقد به تماشاگرانش معرفی شد ، یعنی این قدر جایگاه نقد مهم بوده است . ولی متاسفانه در کشور ما همان طوری که گفتم در دانشکده هایمان هم نقد نداریم . اصلا ما کلاسی به نام نقد در تئاتر نداریم . من در دانشکده ای که  درس خواندم ، هفته ای  ۳ ساعت نقد در تئاتر داشتیم . ما موظف بودیم برویم کارها را در شهر ببینیم ، یا کارهای خودمان را که در پلاتوی دانشکده انجام می شد ، بعد از آن ، این کارها می آمد در کلاس نقد تئاتر و با اساتید دیگر در مورد کار بحث می کردیم . ما نقد را به این شکل در دانشگاه هایمان نداریم . البته خیلی وقت است که در ایران جایگاه نقد جدی گرفته نمی شود ، جایگاهش اساسا صفر است ، چون نه دولتی ها خوششان می آید ، نه دانشگاه ها خوششان می آید ، نه حتی تئاترمان . اساتید دانشگاه نیز که در این حیطه تخصص داشته باشند ، به این کار دعوت نمی شوند . در نقد ، من همیشه از یک مثلث جادویی صحبت می کنم که یک بخش آن اثر نمایشی است ، اثر نمایشی که اجرا می شود ، یک بخشش دانشگاه است و یک بخشی از آن هم نقد است . در وسط این مثلث هم تماشاگر است . وقتی یک اثر نمایشی که در تئاتر شهر یا مجموعه تئاترهای ایرانشهر یا نیاوران یا هر کجا اجرا می شود ، اگر ما یک نقد جامعی داشته باشیم که در مورد این کارها به طور مرتب توسط منتقدین نوشته شود و این ها در دانشگاه بحث شود و مخاطبین یا دانشجویان در این مثلث جادویی قرار بگیرند ، خیلی موثر است . ما این مثلث جادویی را نداریم ، چون نقدش که اصلا معلوم نیست در کجاست ، جایگاه ندارد . در دانشگاه هم که اتفاقی نمی افتد . من جدیدا در میزگرد تئاتر ملی بودم ، یک خانم به اصطلاح استادی – استاد نما – آنجا بود جالب است که با افتخار می گفت کار نمی بیند . این خانم رسما بی سواد است و نمی دانم در دانشگاه چه می کند ؟!

پس چگونه می خواهند قضاوت کنند ؟!

خیلی از اساتید هستند که اصلا تئاتر نمی روند چون بی فرهنگ اند . معتقدم کسی که امروزه  تئاتر نبیند ، رسما آدم بی فرهنگی است . من این را در جمع کارگردان های سینمایی گفتم ، چند نفر هم بدشان آمد . چون تلویزیون شاخص فرهنگی ندارد . هرکسی در هر کجا می تواند تلویزیون نگاه کند ، در خانه ، در سلمانی ، در روستاها ، در بیمارستان . یک رسانه ی عمومی است . یا سینما که امروزه فیلم ها را ازشبکه ی نمایش خانگی می خرند و در خانه می بینند . ولی تئاتر یک مکان فاخر است . آدم تصمیم می گیرد که امشب برود تئاتر ببینند . در تمام کشورهای جهان هم همین گونه است . در کشورهایی مثل آلمان یا فرانسه مثلا اگر بخواهند ببینند زبان آن کشور در چه سطحی واقع شده ، می گویند سری به تئاتر شهر آن بزنید . نمی گویند برو تلویزیون نگاه کن . جالب است که بگویم من جدیدا برای داوری جشنواره ای در شهرستان بودم و دیدم ۳ – ۴ کار بودند که از تلویزیون تقلید می کردند . بدبخت تئاتری که از تلویزیونش تاثیر بگیرد . در آن طرف جهان ، تلویزیون و سینما از تئاتر تاثیر می گیرند . مثلا یک خانم بازیگری بود که اصطلاحی را که دریک سریال بود استفاده می کرد ، این شد یک کار تئاتری ! و یا بازیگری بود که از آقای حامد بهداد تقلید می کرد . به آن آقا گفتم ایشان بازیگر خوبی است و این شیوه ، شیوه ی ایشان است ، ولی شما می خواهید شیوه ی او را تقلید کنید ؟!

یادم هست چهار پنج سال پیش ، من به اتفاق آقای دکتر قطب الدین صادقی ، استاد ناظرزاده کرمانی ، آقای کامیابی مسک و یکی دو نفر دیگر از اساتید ، به دانشگاه تنکابن دعوت شدیم ، درباره ی نقد و نقد نویسی سخنرانی داشتیم و این اتفاق خوبی بود.  حالا نمی دانم آن مباحث کتاب شد یا نه . اما متاسفانه مثل اینکه این اتفاقات لحظه ای و مقطعی بود . دانشجویان هم خیلی استقبال کردند و اتفاقا روزهای خیلی خوبی بود . دو روز همایش بود.   واقعا اگر ادامه پیدا می کرد که جایگاه نقد را مشخص کند ، خیلی اتفاق خوشایندی بود . اساسا نقد نویسی ما کجاست ؟ چگونه می توان نقد نوشت ؟ چون نقد باید آموزش داده شود. در سال های اخیر می دیدم ، جوان هایی که دانشجو هستند ، خیلی هم زحمت می کشیدند و لطف هم می کردند ، می آمدند کار ها را می دیدند . بعد ها به این نتیجه رسیدم که این ها می خواهند راهی به مطبوعات و گروه های تئاتری پیدا کنند که خودشان بیایند کارگردان و بازیگر شوند و همین طور هم شد . یعنی نقد جدی گرفته نشد.  چرا ؟ چون در سیاست گذاری های کلان تئاتر و به ویژه مرکز هنر های نمایشی اساسا نقد تئاتر جایگاهی ندارد.  برای همین به نقد رسیدگی نکردند.  انگار که بچه ناخلف خانواده ست. انگار یتیم است. هیچ کس به آن توجهی نمی کرد.  البته اگر به برخی نشریات تئاتری نگاه کنید نوشته هایی هست ، بچه هایی هستند که زحمت می کشند ، ولی آن طور که جایگاهش باید مشخص باشد  ، نیست که  منِ کارگردان ، تربیت شوم و یاد بگیرم  برای نمایش امشبم حتما فلان منتقد می آید و بعد من باید نقدش را بخوانم . نقد و نقد نویسی در آلمان همانا ریشه در آثار نگارشی لسینگ و یا فیلسوف برجسته و روشنگرای آلمانی ” ایمانوئل کانت ” در مجموعه ی سه گانه مانند : ” نقد قوه ی حکم ” و یا ” نقد خِرد ناب ” و ” نقد عقل عملی ” دارد .

جلسات نقد و بررسی یک دوره ای برگزار می شد . من یادم هست جلسات نقد و بررسی در تئاتر شهر می گذاشتند و کارهای سطح بالا را نقد می کردند.  جالب است تماشاگر می نشست ، مثلا ساعت ۱۱ شب می نشست درباره ی تئاتر ” اورفه “] طراحی و کارگردانی محسن حسینی [  جر و بحث می کردند و این خیلی خوب است. این نوع اتفاق ها گم شده است . ایرانشهر که اصلا ندارند. تئاتر شهر گه گاهی دارند و سالن های دیگری مثل ایوان شمس و نیاوران و جاهای دیگر که اساسا بری از نقد است و اصولا نقد هیچ جایگاهی ندارد . امیدواریم که این شرایط تغییر کند ، ما همیشه می توانیم امیدوار باشیم ، به قول آلبر کامو:  “از امید محروم بودن ، نا امیدی ست ”  .فقط می توانیم امید داشته باشیم ، البته اگر تدابیر خردمندانه ای هم در پی داشته باشد !

بحث دیگری که هست ، در طرف دیگر این ماجرا خود هنرمندان ما هستند که متاسفانه اکثرا نه تنها نقدپذیر نیستند ، بلکه اساسا از نقد گریزان اند. یعنی حتی اگر منتقدی هم پیدا شود و اثر را نقد کند ، هنرمند نمی پذیرد ، چون با نقد بیگانه است . برای این عدم فرهنگ نقد در بین هنرمندان چه می شود کرد؟

این هم باز برمی گردد به آموزش . به نوعی نقد نویسی و جایگاه نقد در جامعه ی ” تئاتری امروز “.  خود من یادم هست اولین کاری که در ایران به روی صحنه بردم و خیلی خوش درخشید و  خیلی تماشاگر داشت ، ” مده آ”  ( Medea ) با بازی خانم گلاب آدینه بود که چهل شب اجرا داشت . بهترین نقدی که خواندم از خانم چیستا یثربی بود. ایشان نقد می نوشتند و نقدی که برای کار من نوشتند نقدی بسیار خوب و علمی بود.  البته نه به این دلیل که درباره ی آن اثر خوب نوشته بودند، به این دلیل که دقیق نوشته شده بود و این مرا به وجد می آورد . به خودشان هم خسته نباشید گفتم. من خودم اساسا کارگردانی بودم که نقدها را می خواندم ، حتی اگر کسی از کار بد گفته بود . یادم هست که فرامرز صدیقی در انجمن منتقدین و نمایشنامه نویسان خانه تئاتر ،  نقدی منفی درباره ی یکی از کارهایم نوشته بود . درباره ی کار بعدا صحبت می کردیم . من از آن دست کارگردان هایی هستم که برایم مهم است ببینم چه کسی ، چه چیزی راجع به کارم نوشته است.  حتی با آن کسی که درباره ی کارم بد می گوید و به قول خودشان می گویند ارتباط برقرار نکردیم ، من ارتباط برقرار می کنم و این وظیفه ی ما کارگردان ها و هنرمندان است و شاید این تاثیر تربیت من در آلمان باشد . آن جا هم یک منتقد بسیار بزرگی بود که یک کار من را خیلی بالا برد  و کار بعدی را خیلی منفی نوشته بود.  من یادم هست ، یک شب که به اپرا رفته بودم ،  او را دیدم و جلو رفتم و شب بخیر گفتم . جالب بود می گفت من فکر می کنم تو از دست من عصبانی هستی . گفتم نه ، شما شغلتان این است . بیایید کار را ببینید و راجع به آن بنویسید . اتفاقا خیلی هم از نقد شما یاد گرفتم.  اتفاقا نکته ای که به آن اشاره کرده بود ، یک نکته کلیدی بود ، و سعی کردم در کارهای دیگرم آن را انجام دهم.  چرا ؟ چون به نقد ایشان اعتقاد داشتم.  چون به صلاح دیدش ، علمش و به فرهنگ نقد نویسی اش اعتماد و ایمان داشتم .

اساسا نقد یعنی همین که باعث پویایی شود . چه مثبت ، چه منفی .

اصلا نقد باید تعامل ایحاد کند.  جدل گفت و گویی ایجاد کند . و الا چرا طرف نقد می کند ؟ درواقع یکی از محاسن نقد این است که به گونه ای باشد که کار من از جانب منتقدین دیده شده است . و اگر این منتقد خیلی از سطح بالا باشد حتما طرفدار های خودش را دارد و در واقع این شکل هنرمند ، منتقد ، مخاطب ، این مثلث جادویی همه جا با ما هست . فلان خوانندگانی که نقد خوب مثلا فلان خانم یا فلان آقا خوانده اند ، این ها در کار بعد خیلی کنجکاو می شوند که درواقع  بیایند کار را ببینند.

در ایران منتقد تئاتر داریم ؟ نام می برید ؟

آقای رضا آشفته می نویسند ، آقای افشین هاشمی در گذشته نقد می نوشت ، یا مصاحبه می گرفت . آقای سام فرزانه ، آقای روزبه حسینی . یک نسلی بود که من فکر می کنم ده یا دوازده سال پیش ، که من در ایران کار را شروع کردم . من سال ۱۳۷۹ وارد ایران شدم . این دوره آن ها بودند و نقد می نوشتند. نقد هایشان بسیار خوب بود و خوانده می شد . من نمی دانم چه شد که یک دفعه به نیستی گرایید.  یعنی این که نوشته نشد و یا نوشته شد ، کمتر دیده شد .

اما از نسل جدید خیلی نمی شناسم . خیلی پیگیری نمی کنم .  در برخی مجلات تئاتری هستند ، ولی خب ببینید  روزنامه های فرنگی ، روزنامه های آلمانی ، در روزنامه های معتبر یک صفحه ای دارند به نام نقد و ما این را نداریم . روزنامه شرق ، روزنامه اعتماد نداریم . هیچکدام ندارند . در آلمان روزنامه ای بود که اتفاقا روزنامه جناح راست آلمان هم بود ، ولی من خیلی با علاقه آن را می خریدیم و می خواندم . چون صفحه ی نقد و نقد های خیلی کلان و وزین داشت . که در واقع آن نگارش نقد ، نوع نگاه زیبایی شناختی صحنه ی معاصر آن دوران تئاتر زمانه را مشخص می کرد و من آن را می خواندم و متوجه می شدم که تئاتر امروز آلمان در کجا قرار گرفته است و یا یک واژه ای می آمد به نام ” پست دراماتیک ” و صفحه را می خواندم ، صفحه ای که مهم است . ” تئاتر پست دراماتیک دهه ۹۰″ ، در همین حیص و بیص هم در دانشگاه دارد پژوهش می شود و آن واژه ” پست دراماتیک”  ناگهان و یا یک شبه به یک کتاب تبدیل نشد . این کتاب توسط استاد اسبق بنده جناب پروفسور دکتر هانز – تیز له مان (Hans-Thies Lehmann)  در سال ۱۹۹۹ به رشته ی تحریر درآمد که برای اولین بار در منابع مقالات بنده نام برده شد و چند سال بعد در ایران ترجمه شد . در واقع هم در دانشگاه و هم در صفحات نقد و هم در بین هنرمندان درباره موضوع آن بحث می شد و این خیلی مهم است و این چرخه همیشه اتفاق می افتد ، که البته ما در ایران چنین چیزی را نداریم . چون مراکز سیاست گذاری و تصمیم گیری تئاتر در ایران بی توجه اند ، که امیدواریم هر چه زودتر اقداماتی صورت گیرد .

 یکی از دغدغه های اساسی ما نقد تئاتر است و اینکه حداقل به اندازه ی یک قدم کوچک ، فرهنگ نقد جا بیافتد . تئاتر یک هنر گران قیمت است و من مخاطب اگر بخواهم امروز تصمیم بگیرم بروم تئاتر ببینم واقعا باید برای آن برنامه ریزی کنم چون باید ۲۵ تا ۳۰ هزار تومان پول کنار بگذارم که امروز می خواهم بروم تئاتر ببینم . با این حساب ما در تئاتر فستیوال طرحی داریم که بر اساس آن کارها را  به ۲ دسته تقسیم می کنیم . کارهایی که سایت ما پیشنهاد می کند و کارهایی که سایت ما به مخاطبینش پیشنهاد نمی کند ، این طرح را چطور می بینید ؟

من فکر می کنم که تئاتر برو های ما بهر حال می توانند کارها را به گونه ای تشخیص بدهند . نفس این قضیه زیبا است ، مثلا آدم کار را معرفی کند . ای کاش می شد منتقدین و آدم هایی را دعوت می کردیم ، همکاران خوبی که بتوانند کارها را به طور مرتب ببینند و بنویسند . که من خواننده که می خوانم بگویم این کاری است که باید بروم ببینم  . مثلا یک نقد ادبی یک بار در ماه بود که با همسر سابقم می نشستیم برنامه را می دیدیم . چهار منتقد می نشستند خیلی به طور بسیط آنچه از رمان و کار ادبی در ماه گذشته بیرون آمده بود ، آن ها در مورد آن جرح و بحث می کردند . درست است شاید یک کتاب را حتی خیلی هم با نقد منفی بازگو می کردند . ولی در پایان دال بر این نبود که ” شما تماشاگر عزیز نرو این کتاب را بخر ” . اتفاقا من به وجد می آمدم که بروم بخرم .

وضع مالی تان خوب بوده .

نه من تعجب می کردم وقتی این ها خودشان را دارند پاره و پوره می کنند ، لابد کتاب چیز عجیب و غریبی است . یعنی نقد انقدر کلان و دقیق و وسیع و جامع است من منظورم این است که یک کار آنقدر دقیق بحث شود که من می گویم کار بد را هم می شود نقد کرد و باید نقد کرد .

دغدغه ی اصلی ما این است که من واقعا دیدم مردم برنامه ریزی می کنند که تئاتر ببینند و شرایط اقتصادی اصلا شرایط مناسبی نیست که هنر به این گران قیمتی را بتواند پوشش دهد .

بله یک خانواده ۴ نفره بخواهد برود تئاتر بیاید خانه می شود ۱۲۰ هزار تومان . به شرطی که هیچ چیزی هم نخورد . 

تازه اگر بخواهد با آژانس برود ، هزینه ی آژانس هم هست .

 یعنی می شود ۲۵۰ هزار تومان . یعنی قیمتی که به یورو می شود یک اپرا دید .

حالا ما دغدغه مان این است که اگر یکی توانسته با ۱۵ روز تمرین یک کاری را ببندد ، بیاورد روی صحنه و اجرا کند و در کنارش یک کار شرافتمندانه ، یک گروه حرفه ای قوی کار کرده  ، زحمت کشیده ، بین این دو کار ، من اگر بخواهم به دوستم پیشنهاد کنم ، چرا نباید به او پیشنهاد کم که برو این کار را ببین که شرافتمند است . چند وقت پیش من بک کاری به نام ” پرده برداری ” دیدم ، کارگردان آن آقای حسین رحیمی بود که این کارگردان جوان دارد با بچه های معلول کار می کند . خود من قبل از اینکه کار را ببینم انتظار داشنم که یک سوء استفاده از معلولین باشد و به معنای واقعی کلمه یک نمایش دراماتیک راه بیاندازند . ولی این کار آنقدر شرافتمندانه بود که ییکی ار بازیگران که پایش را نمی توانست تکان دهد ، در حالت عادی نمی توانست حرف بزند ، نمایشنامه پرده برداری را اجرا کرده بودند ، آن دختر نقش آن زن را آنچنان عالی بازی کرده بود که بعد از اجرا گفتم این یعنی همان است که الان نمی توانست راه برود پس چگونه در صحنه راه می رفت . من می گویم چرا نباید این کار معرفی شود و در کنارش چرا باید کاری معرفی شود که فلان فوتبالیست آمده ، پول هم داده ، مردم ما هم باید ۴۰ هزار تومان پول بلیطش را بدهند و بروند کار را ببینند .

خب این را بگذارید به بحث ، این را می توانید به اصطلاح به همه پرسی بگذارید حتما تماشاگرانی هستند که کامنت می دهند . بله این شروع خوبی است .

به هر صورت لا به لای تئاتر جدی ما، تئاتری که فکورانه و فرهیخته است ، کارهایی هم داریم که بنجل است  و هیچ چیزی نیست و حمایتی که از این تئاتر و گردانندگان آن می شود توسط روابط دوستانه و  … صورت می گیرد و دلیلش آن است که عدم سلامت اخلاقی در جامعه ی تئاتری ما رخنه کرده است  . من در دو سال گذشته از سه کارگردان جوان ضربه خوردم و پول من را خوردند.  این خیلی باب شده است . بنده را دعوت می کنند و سوء استفاده می کنند و یک بخشی از حق من را می خورند . یکی از آن ها دوست ۲۵ ساله ی من بود . نمایش “راهزنان” ، سالن اصلی تئاتر شهر . گفت ضرر کردیم . در نمایش تن تن یک قسط من را ندادند .

اما آیا از یک کار فاخر شکسپیر خبری هست ؟ از یک کار درست و حسابی چخوف ، از متون کلاسیک ، از یک اتفاق شگفت انگیز که به معنای اخص کلمه تئاتر باشد . بعضی مواقع هم چند جوان دور هم جمع می شوند و دور یک میز می نشینند و کار تولید می کنند.

 ببینید من مجبورم مقایسه کنم چون من ۲-۳ ماه از سال را در آلمانم . طبیعی است که وقتی آنجا می روم  ، حتما می روم تئاتر ، باله و یا اپرا می بینم .  چطور می شود در تئاتر آلمان هنوز ” ماری استوارت “ (Maria Stuart) ، شیللر   (Friedrich Schiller)را با همان متن اصلی به روی صحنه می برند و بازخوانی هم نمی کنند ، اصلا من بازخوانی را قبول ندارم . چرا سالن پر است ، چرا هنوز سوژه ی سیاسی برای آلمانی ها مهم است” . ماری استوارت “، یکی از سیاسی ترین نمایشنامه های شیللر است . دو خواهرند که برای قدرت می جنگند . یکی را به دار می آویزند و آن یکی هم به زندان می افتد . چرا این کارها آنجا هنوز فروش دارد ؟ چرا گوته هنوز به روی صحنه می آید ؟ این ها همه نمایشامه های سیاسی است . ما امروزه تئاترمان بری از سیاست است . همه می خواهند داستان تعریف کنند و بگویند و بخندند  و طنز به طور بی رویه ای رواج یافته است . تئاتر خصوصی یکی از مشکوک ترین و مظلوم ترین واژگانی است که من در چند سال گذشته شنیده ام . چون دولت کنار کشیده و نمی خواهد به تئاتر پول دهد، چون می گوید بودجه نداریم و من نمی دانم این  ۱۴-۱۵ میلیارد تومان بودجه ی گذشته  تئاتر ، کجا رفته است ؟ صرف چه کسانی شده است ؟ اگر پول برای تولید نداریم ، پس بودجه ی تئاتر برای چه کسی است؟  برای به دست آوردن این بودجه رقابت شده است ، هر کسی بامزه تر و طنزش بیشتر باشد و کمدی باشد و لودگی در بیاورد ، این می شود تئاتر . این تئاتر نیست . این واقعا یک آتراکسیون جذاب است . یک روحوضی مدرن است . یک تخته حوضی مدرن است که همان سنت گلریز است . جالب است تئاترسین هایی هستند که زمانی گلریز را مسخره می کردند ، تئاتر دماوند را مسخره می کردند ، الان خودشان همان شده اند . آن بیچاره ها را مسخره می کردند ،اما الان همان زیبایی شناسی تئاتر گلریز ، دماوند و بولینگ عبدو همه در کارهای خودشان هم آمده .بدین خاطر است من عمیقا به تئاترهایی چون گلریز ، دماوند و عبدو احترام می گذارم .

DSC_00421

آن ها در جایگاه خودشان  محترم بودند ولی این ها در جایگاه خودشان نیستند .

همیشه از سه چیز تمام برنامه های ما زجر کشیده . چه سیاست ، چه اقتصاد ، چه تئاتر ، چه هنر ، چه فرهنگ و چه آموزش . یکی برنامه ریزی منسجم ، یکی مدیریت قدرتمند و یکی هم نظارت مدیریتی است ، نظارت بر سازماندهی است . ما این سه شکل را نداریم . این مثلث جادویی را نداریم . همه چیز بر اساس سلیقه است، مثلا رئیس تئاتر شهر سلیقه ای برخورد می کند ، تصمیم می گیرد.  چرا باید محسن حسینی را دعوت کند ؟ تا حالا یکی از مطبوعات سوال کرده ، محسن حسینی چرا کار نمی کند ؟ نه،  چون رییسی  برای تئاتر شهر تصمیم می گیرد . چون تئاتر شهر انگار ارثیه است .       تئاتر شهر به من تعلق ندارد . در هشت سال گذشته بیش از هشت طرح نمایشی مانند : ” لابوهم ” ، :امیرارسلان نامدار ” ، “گیلگمش ” ، ” من ؛ آنتونن آرتو ” ، ” ننه دلاور و فرزندانش ” ، ” من ، پیگمالیون و …” ، ” ضیافت به روزگاران … ” ،”دیوان غربی ـ شرقی ” و … به تئاتر شهر و ایرانشهر داده ام و هنوز جوابی دریافت نکرده ام !!

دانشکده های ما از عدم وجود یک متدولوژی رنج می برد .  خانم ایکس به نوعی درس می دهد ، دیگری به نوعی دیگر درس می دهد . ما متدولوژی تدریس نداریم ، برای همین است که دانشجویانمان همه ضعیف اند ، همه بی سوادند ، در انتها هم پایان نامه ندارند . یک دانشجوی ترم ۸ داشتم ، یک صفحه نتوانست بنویسد به من بدهد . سطح علمی دانشگاه های ما پایین است . فراموش نکنیم سطح علمی ما در جهان از ۵۰۰ به بعد است . خب باید بیاییم سوال کنیم ، همه ی این ها آسیب شناسی می خواهد . همه اش باید بگوییم ما امیدواریم ، ما امیدواریم . گریمور یک دفعه می شود کارگردان . آقای حسینی امروز بخواهد بیاید کار کند ، پیش تولید دارد ، گروهش را می خواهد بیاورد ، بازیگران حرفه ای دارد ، ۶ ماه باید متن بنویسد ، ۵ ماه تمرین کند . من نتوانستم و کارم به جشنواره نرسید ، چرا چون شرایط خاصی دارم . من که نمی توانم سر هم بندی شده کار کنم . نمی توانم ۴ نفر را جمع کنم و دور یک میز بنشینند و ور بزنند ، بعد این کار را ببرم روی صحنه . یک فرآیندی دارد . من کارم را از عید شروع کرده بودم و طرحش را دادم و با بخش فرهنگی سفارت آلمان وارد صحبت شدم . می خواستم نمایشنامه ی”  دیوان غربی – شرقی ” را کار کنم . خب چرا نشد ؟ برای اینکه دولت پول ندارد ، الان هم نمی توانند تولید کنند و بخش فرهنگی انستیتو گوته هم می خواست مبلغی را بدهد ، یک ششم کل مبلغ را . خب بقیه اش را باید چه کار می کردم ؟

این در تئاتر ما  یک درد است که واقعا چرا آقای حسینی امروز نمی تواند کار داشته باشد  ، ولی کاری دروغین که می گوید از فلان تکنولوژی استفاده کردم ، اجرا می شود و بهترین سالن ها را هم در اختیار می گیرد.

مسئله پول است . ما دچار یک بورژوازی الکنیم . در یک دوره ، بورژوازی الکنی وارد طیف وسیعی از جامعه شد ، یک طبقه ی  رانت خواران نوکیسه ی تازه به دوران رسیده وجود دارد که وارد تئاتر ما هم شده است . موضوعی تازه نیست ، در یک دهه ی گذشته به شدت افزایش یافته و باید منتظر بود ! ” نوکیسه گان رانت خوار ” . این خیلی واژه ی زیبایی است . که اولین بار توسط سعید لیلاز به کار برده شد این در تئاتر هم آمد . نوکیسه گانند ، ما نمی دانیم آنها چه کسانی هستند . آمدند و صحنه را هم گرفتند و خوب هم هستند چون از دولت پول نمی خواهند . این ها خودشان تولید می کنند و از این ور و آن ور پول می آورند .

نمایشنامه نویسی ما خیلی ضعیف است . ما رپرتوار نداریم . مثلا ” تئاتر ملی ” دغدغه ای است که چند سال است داریم . تا به امروز ۲-۳ بار من برای میزگردهای مجله نمایش با عنوان ” تئاتر ملی ” دعوت شدم . اما متاسفانه فقط حرف می زنند . ولی چرا تئاتر ملی شکل نمی گیرد ؟ چرا نمایشنامه ی ” امیر ارسلان نامدار ” را که من ۷ سال است می خواهم روی صحنه ببرم ، چرا شکل نگرفته است . مگر جزء تئاتر ملی نیست . ” امیر ارسلان نامدار ” یکی از اولین متون مدرن رمان نویسی در ایران است که در دوران ناصرالدین شاه توسط نقیب الممالک شیرازی نوشته شده است ، متن آن ۸۰۰ صفحه است . من آن را بر اساس زبان های دیگر و همسرایی و با زبان های  خاص تعزیه مثل ” بحر طویل خوانی” و ” اشتلم خوانی”  و ” رجز خوانی ” ، دراماتیزه کرده ام . برای این پروژه بودجه نیست ، چون ۲۲ بازیگر می خواهد ، ۶  ماه تمرین می خواهد ، آدم های خیلی ورزیده می خواهد . خب چرا این را به عنوان یک نمایشنامه ی فاخر تئاتر ملی تولید نمی کند ؟ چون از آن ها پول می خواهم . در گذشته اینگونه بود که می گفتند پول نداریم فعلا شما شروع کن ، چطور شروع کنم ؟ من می خواهم خانم رویا نونهالی را به عنوان بازیگر دعوت کنم . بازیگران حرفه ای تا قرارداد ننویسند که کار را شروع نمی کنند . اینگونه است که تئاتر ملی همیشه در حد یک شعار باقی می ماند . ” دیوان غربی ـ شرقی ” در واقع درباره اساس زندگی گوته و نگارش دیوان غربی – شرقی و حافظ و زندگی این دو تا را من می خواستم بگذارم کنار هم و به روی صحنه بیاورم . آیا این نمی شود جزء کارهای فاخر ، و از این دست  شعارهایی که می گویند مانند ” نمایش ملی ” ! پس نشان می دهد که اساسا ما دغدغه مان تئاتر ملی نیست . در حد شعار مجله نمایش است. آدم را به میزگرد دعوت می کنند و هیچ چیزی از آن بیرون نمی آید . از شما چه پنهان ، ۱۰ سال دیگر هم ما را دعوت کنند و راجع به این چیزها صحبت کنند ، هیچگاه به هیچ جا نمی رسیم ، مگر مراکز تصمیم گیری قدرت در تئاتر مثل شورای انقلاب فرهنگی ، مثل کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی ، مثل مرکز هنرهای نمایشی ، مگر این ها بخواهند . مگر مدیران ما بخواهند که در این دوره ی جدید امکان دارد این اتفاقات بیافتد ، که ما امیدواریم این اتفاقات بیافتد که البته نمی افتد که به شدت هم در دستور و برنامه های جدید مدیریت محترم مرکز هنرهای نمایشی ، انجمن نمایش و یا دبیر جشنواره ی فجر قرار گرفته است  .

___________________________________________________________________________________________

* بخش اول این مصاحبه را با عنوان ” محسن حسینی : تعامل و ایجاد بحث است که جشنواره را می سازد . “ می توانید در ایتجا مشاهده کنید .

يک نظر ثبت شده است .

  1. مریم گفت:

    واقعا مشکل اینجاست که ما کلاسی به نام نقد تئاتر نداریم . خب ما چطوری می تونیم با نقد آشنا شیم ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *