نمایشنامه خوانی “هفت پرده” به روایت میکائیل شهرستانی ، به یاد مصطفی عبداللهی به روی صحنه رفت .
به گزارش تئاتر فستیوال ، روز گذشته ، پنجشنبه ۷ خرداد ماه ، همزمان با هفتمین روز درگذشت مصطفی عبداللهی نمایشنامه خوانی «هفت پرده» به کارگردانی میکائیل شهرستانی در تالار اجتماعات دانشگاه خواجه نصیر توسی اجرا شد .
بعد از اجرای موفق «قصه خوانی شازده کوچولو» به روایت میکائیل شهرستانی که آذرماه سال گذشته ، به نفع مصطفی عبداللهی انجام شده بود ، او این بار به یاد این هنرمند فقید . به همت کانون تئاتر دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین به روی صحنه رفت و درآمد حاصل از آن را به دیگر هنرمندانی که با بیماری سرطان مبارزه می کنند ، اهدا کرد .
شهرستانی پیش از این نمایش «هفت پرده» اثر زندهیاد اکبر رادی را با دراماتورژی هما علیزاده در آبان و آذرماه سال گذشته، در سالن چارسوی مجموعه تئاترشهر به روی صحنه برده بود .
بعد از اجرای نمایشنامه خوانی ، میکائیل شهرستانی با بغض و اشک ، متنی را که برای دوست و همکار دیرینه اش نوشته بود ، خواند . در این متن آمده بود : ” هفت شب گذشت که تو رفتهای … که ما را جا گذاشتهای و رفتهای … و نمایشت را که آنهمه دوستش داشتی و حکم وصیتنامهات را داشت . که گفته بودی میدانم بعد از فرصت کار دیگری را پیدا نمیکنم … پس به هر قیمت شده باید آنرا به صحنه ببرم … و بردی چه با شرافت . بی پشتیبانی . روی پاهایی که بیماری نحیفش کرده بود استوار ایستادی و آمادهاش کردی . «در اعماق » … که وقتی دیدمش در « اعماق » جانم نشست . بی هیچ اغـــراق .
هفت شب گذشت که تو رفتهای … برایت «هفت پرده» ام را پرده گشودم . و باز خواندم به یاری دوستانم … حالا هفت «قلهوالله» را باید برایت بخوانم ؛ چون که ما را جاگذاشتهای . که خستهشده بودی . این جملهی خودت بود …
آری برادرم . به راستی که خستگی هم دارد . که خستگی هم داشت . با دستهای خالی ساختمانی بنا کنی ، با دستهای خالی نمایشی به پا کنی ، که شکوهمند است و پابرجا . و همیشه ترس آن را داشتی که بدهکار کسی نباشی ، نشوی ، نمانی و تو نه تنها نیستی ، که «بدهکار» تواند … دوستانت ، همکارانت ، حرفهات و مسئولین حرفهات … تو سربلندی بیگمان و پر غرور چون شاهزادگان قصههای هزار و یک شب ( به قول دوستی ) برادرم خاموش ماندی و تنها در روزی که جمعی از منتقدین دعوتت کردند در حالی که صدایت میلرزید ، با صلابت پیشنهاد کردی ( برای چندمین بار ) که باید حرمت هر مکان مقدسی را متولیانش نگهدارند وگرنه از مردم چه توقع ! … کافی است هر نمایش تنها یک شباش را به دردمندان همکار اختصاص دهد و از قِبَل آن ، درآمد قابل توجهی فراهم شود ، که میشود با آن دردی از دردهای بیشمارمان را مرهمی نهاد .
برادرم . تو عزت نفست را دو دستی چسبیدی که انگ ات نزنند . که نگویند کیسه دوخته … یادم است که کسی از به ظاهر هنرمندان ، در سالهای دور « بیماری نداشتهاش » را بهانه کرد تا تابلوهایش به فروش برسد … که برایش بازی کنند . همکاریکنند …
و تو دردت را جار نزدی . هیچوقت . و همراهت همسرت ، که با صلابتتر از تو کنارت ایستاد که هرگاه پاهایت سست شد به او تکیه کنی … فرشتهای در جامهی آدمی .
تو سلامت زیستی در روزگارانی که زیستن دیگر موهبت نیست . که رنج است و رنجوری . و چهرهپوشاندی از نا محرمان. “
در ادامه ی مراسم نماینده ی کانون تئاتر دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین متنی احساسی و قدرشناسانه با عنوان ” برای مصطفی ، برای زندگی ” که خطاب به مصطفی عبداللهی نوشته شده بود ، این گونه آغاز کرد : ” و من چگونه بی تو نگیرد دلم / اینجا که ساعت و آینه و هوا به تو معتادند . “
او همچنین ادامه داد : ” وقتی تو باز می گردی کوچکترین ستاره ی چشمم خورشید است . “
همچنین نماینده کانون از همسر مصطفی عبداللهی یاد کرد و گفت : ” یادتان هست که پارسال ، دقیقا یک روز قبل تر از آمدن ” شازده کوچولو به سیاره ماه ” آمدیم خانه تان ، رو کردید به ناهید بانو و گفتید : « اگر این خانم نبود ، من خیلی زودتر از این ها باید می رفتم . » آقا مصطفی ، رفیق جان ، شما که نا رفیق نبودید . رفتید و رفیقتان خیلی تنها شد . “
وی خبر نامگذاری دفتر فرهنگی دانشگاه خواجه نصیر به نام مصطفی عبداللهی را اینگونه اعلام کرد : ” آقا مصطفی ، دفتر فرهنگی دانشگاهمان را به نام شما متبرک کرده ایم ، یعنی از این به بعد اسم دفترمان ” دفتر فرهنگی استاد عبداللهی ” شد . ابهت اسم را می بینید ؟ عکس شما هم کنار در ورودی اش ؛ آقا مصطفی هم توی عکس باشد ، دیگر آن دیوار نمی ریزد ، آقا مصطفی با این قد و بالا ، خودش دیوار است ! آن عکس یک عمر روی آن می ماند . “
در پایان میهمانان مراسم ، دلنوشته های خود را روی عکس مصطفی عبداللهی نوشتند و عکس یادگاری گرفتند .
گفتنی ست ، کاظم هژیر آزاد ، کوروش سلیمانی ، سیما رستگاران از میهمانان این اجرا بودند .
من دوشبشو رفتم شب سوم نمیتونستم برم ساعتش به من نمی خورد، فکر میکردم شب سوم پر شه اما مثل شب دوم بود،مرسی از بچه های خواجه نصیر، خیلی همکاری کردن، اگر دیر میشد عذر خواهی میکردن، به همه توضیح میدادن چی شده،استاد شهرستانی با اون، غم میدیدم به بچه هاشون چه انرژی میدادن،یادمه شب دوم گفتن میخوام فردا شب جای سوزن انداختن نباشه،اما دریغ…
مرسی از شما،مرسی از همه.