یادداشتی بر نمایش ” ایستادن بر فراز یک اتفاق ” به کارگردانی روزبه اختری
نشستن به تماشای نمایش هایی با سوژه دفاع مقدس برای من همیشه جذاب بوده است ، نمایش هایی که در نگاه اول برای برخی تکراری به نظر می رسند اما برای من ، همیشه جذاب بوده اند ، چرا که دفاع مقدس را زنده می بینم و درک می کنم و از نزدیک با ابعادش آشنا می شوم و این است اختلاف سینما و تئاتر که هنری است زنده . حال اگر نمایشی که به تماشایش می نشینم ، یک نمایش خوب و اصولی باشد که فبها المُراد !
” ایستادن بر فراز یک اتفاق ” خبر از ظهور یک کارگردان هوشمند و کار بلد را می دهد . کارگردانی که تئاتر و المان های یک اثر دراماتیک را می شناسد و علی رغم همه کاستی های جزیی که دارد با استفاده از نور و صدا و اکت بازیگران ، آنچه را که می خواهد به تماشاچی القا می کند .
نمایشنامه ساده است و شاید به ظاهر تکراری ، اما جنگ است و جنگ پر است از همین اتفاقات و فجایع به ظاهر تکراری اما همیشه تکان دهنده ، و دارای قابلیت بالا برای تبدیل شدن به یک اثر هنری ناب ، حال در هر فرم و قالبی .
با هم این تکراری بودن سوژه ، نمایشنامه قصه دارد ، گره و تعلیق دارد و زمان و مکان و موقعیتش به خوبی برای تماشاچی معلوم است . نمایشنامه ای ساده اما اصولی .
در تبدیل شدن این نمایشنامه به یک اثر صحنه ای ، کارگردان خلاقیت بالایی به خرج داده است . میزانسن فعال و درست ، دکور ساده و کارآمد ، استفاده اصولی و معنادار از نور و نهایتا القاء مفهوم مورد نظر کارگردان به تماشاچی ، که هدف هر کارگردانی است .
صحنه نمایش به دو قسمت کلی تقسیم شده است ، گذشته و حال . گذشته ای که قبل از آغاز جنگ تحمیلی است و حالی که زمان اشغال خرمشهر است و این تقسیم بندی به وسیله نور و دکور درست و معنا دار انجام شده است . در عقب صحنه ( جایی که گذشته جریان دارد ) همه اجزاء دکور سالم است و زندگی جریان دارد و در جلوی صحنه همان آکسسوار و اجزاء صحنه را در وضعیت ویرانی می بنیم .
استفاده از نور نیز به جا و معنا دار است . زمان و مکان اتفاقات با استفاده از نور های رنگی و کم و زاید کردن شدت نور و … به خوبی مشخص می شود .
باریگران نیز از دل و جان مایه گذاشته اند و گرچه گاهی بازیشان با تپق و یا اشتباهاتی در استفاده از آکسسوار و اجزاء صحنه همراه است ، اما سوژه را درک کرده اند و همین امر می دهد یک بازی جذاب .
” ایستادن بر فراز یک اتفاق ” با یک فاجعه تمام می شود ، فاجعه ای که بودنش در نمایشنامه نشان از شجاعت نویسنده دارد و موفقیت کارگردان نیز در فاجعه آمیز تمام کردن نمایش ، نشان از توانایی یک کارگردان جوان دارد که فاجعه را آرام ، اصولی ولی دردناک به تماشاچی القا می کند .
” ایستادن بر فراز یک اتفاق ” شاید به نظر بر اساس یک اتفاق تکراری باشد اما اتفاقی است که بارها و بارها دیدنش بر صحنه تئاتر ، بر صفحه کتاب ، بر تابلوی نقاشی و … از دردناک بودن و فاجعه آمیز بودنش نمی کاهد به خصوص که به تعداد همه آدم ها ، زاویه دید متفاوتی به جنگ وجود دارد . البته به شرط آنکه صاحب اثر فاجعه را درک کرده و سوژه را زیست کرده باشد ، نه فقط شعار بدهد و یک اتفاق به ظاهر تکراری را ، به شیوه ای تکراری بیان کند .
” ایستادن بر فراز یک اتفاق ” نمایشی است اصولی ، تلخ ، برخاسته از واقعیت و گرچه سوژه ای تکراری دارد اما تکرار ی حرف نمی زند .
پی نوشت : بازگشت ۱۷۵ شهید دفاع مقدس و استقبال پر شور مردم از آنان خود جلوه ای است نو از سوژه ای به ظاهر تکراری . اتفاقی که کافی است تا به همه هنرمندان ما اثبات کند که دفاع مقدس پر است از سوژه های ناب برای آنان ، تا جلوه گر شجاعت و مردانگی آنان که رفتند ، باشند و تصویرگر صبوری و امانت داری آنان که ماندند .
المیرا نداف – نویسنده میهمان
متاسفانه خیلی وقت ها فکر می کنم گویا تو این کشور هشت سال جنگ تحمیلی نبوده . فقط در برخی مواقع در سال ، کارهای سفارشی روی صحنه میاد که اغلب چنگی به دل نمی زنه .
خوشحالم که این کار پیشنهاد شده