حمیدرضا ونایی بازیگر و کارگردان تئاتر و فارغ التحصیل دانشکده ی سینما تئاتر این روزها در نمایش ” آسید کاظم ” به کارگردانی سارا داروفروش به ایفای نقش می پردازد . او نقش سید جواد را که یک معلول است در این نمایش بازی می کند . خبرنگار تئاتر فستیوال به بهانه ی اجرای نمایش ” آسید کاظم ” و حضور حمیدرضا ونایی در این نمایش که نهمین حضور او به عنوان بازیگر است ، گفت و گویی را با وی ترتیب داده است که می توانید آن را در ادامه بخوانید .
چه شد بازی نقش سید جواد را در نمایش “ آسید کاظم “ پذیرفتید و برای نزدیک شدن به این پرسوناژ که در واقع ویژگی های خاصی دارد ، دیالوگ ندارد و بیشتر متکی بر اکت است ، چه کردید ؟
سال ۹۳ آقای علی نژاد بازی در نقش سید جواد را به من پیشنهاد داد . می دانستم که سید جواد دیالوگ ندارد و معلول ذهنی – جسمی است ، اما متن را گرفتم تا داستان را بدانم و دیالوگ های بازیگرهای دیگر ، ممد ریزه ، محسن هاپی ، دکتر ، شاه رجب ، سید محمود ، عباس کفترباز ، اسی قصاب و پهلوان را بخوانم و روی نقش هر کدام از آنها اکت داشته باشم . چون سید جواد معلول جسمی – ذهنی است ، خیلی دنبال چنین آدم هایی گشتم ، در حقیقت می توان گفت من ۵ نفر آدم را در یک نفر مونتاژ کردم . به جرات می توانم بگویم پا ، دست ، سر ، صورت و بدن هر کدام شان متعلق به یک نفر است . نقش سختی است اما نقشم را خیلی دوست دارم .
اگر نمایشنامه “ آسید کاظم “ مرحوم استاد محمد را کنار بگذاریم ، کدام یک از نمایشنامه های مرحوم استاد محمد را دوست دارید و دوست دارید به جای کدام پرسوناژ بازی کنید ؟
من نمایشنامه ” شب بیست و یکم ” را هم خیلی دوست دارم چون آن را رادیویی هم کار کردیم . این نمایشنامه هم نقش های خیلی سختی دارد و متن فوق العاده خوبی است و نقش فریدون را در آن خیلی دوست دارم . پرسوناژ فریدون دیالوگ دارد ، آدم معتادی است ، کسی است که بعد از چند سال می خواهد ترک کند .
نمایش “ آسید کاظم “ پیش از این در فرهنگسرای ارسباران اجرا شده است . در اجرای قبل هم حضور داشتید ؟
در اجرای قبل هم نقش سید جواد را بازی می کردم .
اگر بخواهیم دو سالن ارسباران و فنی زاده را از نظر اجرای نمایش ” آسید کاظم ” در نظر بگیریم ، کدامیک برای اجرای این نمایش مناسب تر بود ؟ خود نمایش نسبت به اجرای قبل تغییراتی داشته است ؟
من در زندگیم یک بار بیشتر دروغ نگفتم و آن بار هم ۵۰ میلیون تومان ضرر کردم ، به همین خاطر به خودم قول دادم به هیچ عنوان دروغ نگویم . این که می گویند دروغگو دشمن خداست واقعا صحت دارد . اگر بخواهم صادقانه در مورد این موضوع حرف بزنم ، متاسفانه تئاتری های ما سالن را متعلق به کسانی می دانند که از خودشان باشند . یعنی بچه هایی که دانشجو هستند ، بچه هایی که تازه شروع کرده اند ، در این بین جایی ندارند . من با آنکه حدود پانزده سال است از شروع کار تئاترم می گذرد ، هنوز خودم را دانشجوی تئاتر می دانم چون دارم خیلی چیزها یاد می گیرم . سالن ها را به افرادی می دهند که مشهور باشند . نمی فهمم یعنی کسی که شهرت ندارد ، حق کار کردن ندارد ؟ سالن ارسباران ، سالن سنگلج ، سالن های تئاتر شهر ، چهارسو ، سایه ، اصلی ، قشقایی ، وحدت ، نیاوران و … ملک پدری نیست . من مطلبی در رادیو نمایش نوشتم که به خاطر آن توبیخ شدم . گفتم آقا ، خانم ، عزیزی که اسم خودت را گذاشته ای مسئول تئاتر ایران ، تئاتر ناموس مملکت ماست . حتما نباید ناموس مملکت ما برود آن طرف مرزها ، به خاطر اینکه دو زار بیشتر پول دربیاورد ، دیالوگ های آنچنانی بگوید ، حرف های آنچنانی علیه نظام بزند . نه ، همه ی ما مملکتمان را دوست داریم ، نظاممان را دوست داریم ، همه مان شغلمان را دوست داریم . من نمی توانم بروم سوپرمارکت باز کنم ، نمی توانم بروم نانوایی باز کنم ، نمی توانم بروم قصابی باز کنم ، من دلم می خواهد کار تئاتر کنم . کار تئاتر کار فرهنگی است ، کاری است که فرهنگ را به نسل بعد از من انتقال می دهد . متاسفانه مسئولین تئاتر ما این فکر را ندارند که منی که ۳۵ سال از سنم می گذرد و از سن ۱۵ سالگی آمده ام در کار تئاتر ، فکرم را برای این کار گذاشته ام ، حیثیتم را برای این فرهنگ گذاشته ام و می خواهم این فرهنگ را به نسل بعد از خودم منتقل کنم . نسلی که سال ۹۵ به دنیا می آید ، نسلی که الان ۱۰ سالش است ، می خواهد به خیابان برود ، بیاید کار فلان خانم یا آقا را ببیند و یاد بگیرد در خیابان راه برود ، یاد بگیرد چگونه حرف بزند . طوری نباشد هنرمند ما دست رشته ی برنامه های نه چندان دلچسب و مزخرف شبکه های اروپایی و آمریکایی باشد ، چرا که نمی گذارند اینجا کار کند . بعد طرف برود آن طرف آب که این کار انجام دهد .
فرهنگسرای ارسباران بعد از چندین بار رایزنی برای اجرا به ما سالن داد . من نمی فهمم معنی این حرف یعنی چه که ما نمی توانیم سالن برای اجرا بدهیم . همین ” آسید کاظم ” را برای اردیبهشت ماه در سنگلج نوبت اجرا داشتیم . رئیس که عوض شد گفتند با سیاست های ما نمی خواند . من نمی فهمم با سیاست ما نمی خواند یعنی چه ؟ این پلی است که تو قرار است آن را درست کنی ، من می آیم پله ی پل را می زنم ، شما می آیید قسمت های ظاهری آن را درست می کنید ، فرد دیگری می آید قسمت های تکمیلی اش را درست می کند و این پل تکمیل می شود و فردی از این طرف رودخانه رد می شود و به آن طرفش می رود . رئیس جدید که می آید می گوید فلان خانم یا آقا ، من نمی توانم به تو اجرا بدهم . ولی برای فرد دیگری می گوید اجرا داری ؟ بیا ، سالن متعلق به خودت است . من معنی این حرف را نمی فهمم . چرا باید در ایران که می گوییم دموکراسی جریان دارد ، هیچ دموکراسی ای در صحنه ی تئاتر نمی بینیم ، وقتی می خواهیم کاری را با هزار و یک مشغله و بدبختی اجرا کنیم ، اذیت مان می کنند و می گویند امکان پذیر نیست که بخواهید اجرا بروید .
اگر حرف پایانی دارید ، بفرمایید .
حرف که برای تئاتر زیاد است . حرف از متن ، پول ، سالن اجرا ، امکانات کمی و کیفی زیاد است . متن را به مرکز هنرهای نمایشی می بری ، متن نخوانده رد می شود . می آیند کار را می بینند ، ۱۰ دقیقه نشده می گویند خسته شده ام . مگر فقط تو یک نفر تماشاگر کار هستی ؟ من نمی دانم چه اتفاقی دارد رخ می دهد که کسانی وارد این کار شده اند که اسم خودشان را گذاشته اند تئاتری ولی متاسفانه وقتی وقت عمل می رسد هزار و یک شمشیر از رو می بندند و قلع و قمع ات می کنند .