“هیپولیت” یکی از نمایشنامه های اوریپید شاعر و نمایشنامه نویس یونان باستان است که در ایران برای اولین بار توسط فرزاد امینی در سالن حافظ به روی صحنه رفت . فرزاد امینی که برای اجرا متن اوریپید را بازنویسی و دراماتورژی کرده است ، در طی گفت و گویی که با خبرنگار تئاتر فستیوال داشت از وفاداری خود به متن اصلی ، دلیل انتخاب این متن ، انتخاب فرم فیگوراتیو برای اجرای این نمایش و … گفت که می توانید آن را در ادامه بخوانید .
با توجه به این که نمایشنامه “هیپولیت” اوریپید تا به امروز در ایران اجرا نشده بود ، چه شد که آن را برای به روی صحنه بردن ، انتخاب کردید ؟
روحیه ی روزگار و دورانی که در آن به سر می برم و جامعه ای که در آن روزگار ، دوران و عمرم را می گذرانم ، در آن پیر می شوم، یک روح تراژیک دارد . من فکر می کنم تراژدی، رئال ترین و جدی ترین بستری است که می تواند حقیقت این روح را بیان کند . تراژدی رئالیسم روزگار من است و از اینجا می خواهم تعریف جدیدی از رئالیسم ارائه دهم . رئالیسم به واقع آنچه که کپی از پیرامون است یا آنچه که باعث می شود مخاطب یا جامعه در اوقات ذهنی خودش ، واقعیت خودش و وضع تراژیک حیات اجتماعی خودش را فراموش کند ، نیست، آن یک جور فانتزی آبستره ذهنی است که اتفاقا هیچ ربطی به واقعیت ندارد . آنچه که از نظر من رئالیسم است ، روح تراژیکی است که من به عنوان یک ایرانی در تاریخ اجتماعی خودم تجربه می کنم و خودم را متعهد می دانم که به آن فکر کنم و اثر هنری خودم را به واسطه آن خلق کنم . و اوریپید در میان تراژدی نویسان یونان باستان تلخ ترین است . تلخی و سیاهی اوریپید برای من گشایش و نوری است برای درک رئالیسم اجتماعی خودم . تاریکی اوریپید نور است ، نور حقیقت . و تاریکی اوریپید ناشی از درک او از شرارت و قصاوتی است که در نهاد آدمی نهفته است و این شرارت روح زمانه و اجتماع را تلخ و سیاه می کند و از این جهت است که من این عبارت پارادوکسیکال را به کار می برم که می گویم تاریکی و تلخی اوریپید نوری است که بر واقعیت سیاهی که آن را تجربه می کنم ، می تابد و آن را روشن می کند .
با توجه به اینکه متن اصلی بازنویسی و دراماتورژی شده است ، چقدر سعی کردید به متن اصلی وفادار بمانید ؟
کاملا به اوریپید وفادار هستم . اوریپید نمایشنامه نویسِ فیلسوفی است که دخل و تصرف در اندیشه ی این فیلسوف بزرگ یا ناشی از خامی است یا جهل . بنده همیشه سراغ متنی می روم که بیانگر من باشد ، از من حدیث نفس کند پس دیگر لزومی نمی بینم که آن را تغییر دهم . من سراغ متنی نمی روم که با آن انطباق نداشته باشم و بعد بخواهم تغییرش دهم که آن را با خودم منطبق کنم . من اگر سراغ اوریپید رفتم گویی سراغ خودم رفتم . سراغ اوریپید می روم چون خودم را جستجو می کنم ، می خواهم سراغ خودم بروم پس اوریپید از جانب من تغییر داده نمی شود . اما دراماتورژی خودم را دارم و دیالوگ ها را بازنویسی کردم اما متن را تغییر ندادم . آنچه که اوریپید می گوید و اندیشه ی او بر سر جای خودش هست و کاملا به اوریپید و تفکر فلسفی او وفادار هستم که الان مجالی نیست که بخواهم درباره این تفکر فلسفی به شرح و بسط توضیح دهم اما این تفکر فلسفی با جریان فکری سوفسطاییان در ماقبل سقراط ارتباط دارد که اوریپید با این جریان فکری نزدیکی بسیار داشت . با فیلسوفان این جریان از جمله پروتاگوراس دوستی داشت و نمایشنامه نویس و تراژدی نویسی بود که تراژدی اش براساس تفکر فلسفی سوفسطاییان و جهان بینی اش براساس این تفکر شکل می گرفت .
شما گفتید به سراغ نمایشنامه هایی می روید که حدیث نفستان باشد . در نمایشنامه “هیپولیت” از میان شخصیت های قصه خودتان را به کدامیک از آن ها نزدیک تر احساس می کنید ؟
همه ی این ها هستم . هم می توانم دایه باشم ، هم هیپولیت و هم تزه . آثار اوریپید کوبیسم نفس و اگزیستنس انسان است . من عامدانه اصطلاح کوبیسم را به کار بردم . در نقاشی می دانیم که این مکتب از زوایا و پرسپکتیوهای مختلف موضوع را بررسی می کند . تکرار می کنم آثار اوریپید کوبیسم اگزیستنس و نفس انسان است و نمایشنامه ی “هیپولیت” ناظر فیلسوفی است که بر گرد انسان در حال چرخش است و انسان را از تمام زوایا اسکن می کند . از این جهت من همه ی این شخصیت ها می توانم باشم .
از همان ابتدا که تصمیم به اجرای نمایش “هیپولیت” گرفتید ، فرم اجرای نمایش ، فرم فیگوراتیو مدنظرتان بود یا آنکه به صورت تجربی و در طول تمرینات به آن رسیدید ؟
من به هیچ وجه کارگردان تجربه گرایی نیستم به این معنی که ندانم چه می خواهم و بعد بروم در پلاتو ، تازه اتود بزنیم و ببینیم چه اتفاقی می افتد . در طول ۱۳ ، ۱۴ سالی که کارگردانی می کنم و تئاتر کار می کنم ، دارای زیبایی شناسی مشخصی هستم و در این زیبایی شناسی مشخص کار می کنم و به هیچ وجه گرایشی به بداهه سازی در تمرین ندارم . همه چیز طراحی می شود و جایی برای ابرازات پر از هرج و مرج که بخواهیم اسم آن را خلاقیت بگذاریم ، نیست . این خلاقیت نیست و هر کسی می تواند از این ابرازها داشته باشد ولی نمی شود اسم آن را آرت (Art) و اثر هنری گذاشت . من برای کارم طراحی دارم ، متد بسیار مشخص برای کار با بازیگر دارم ، بازیگرانم را در یک متد مشخص راهنمایی می کنم و آن ها را به اکت ها ، فیگورها ، هیجان ها و نقش ها می رسانم . در تمام کارهایم “آه شهلا این گاوی که جلوم داره راه می ره داووده” ، “عشق سال های وبا” که از روی رمان مارکز کار کردم ، “من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم” که براساس قصه ی سگ ولگرد صادق هدایت بود و “هیپولیت” ، این زیبایی شناسی را دنبال کرده ام . اصطلاح کلیشه ای عامیانه ای که استفاده می شود هر کار تجربه ا ی نو ، برای من اصلا اینگونه نیست و هر کار تجربه ای نو نبوده است . من یک راه و یک سبک و یک متد کاری را در طول این ۱۳ ، ۱۴ سال پیگیری کردم و مدام دارم آن را مثل عمارتی ، آجر به آجر می چینم تا به کمال برسد . در این راه سرمشق هایی دارم ، بزرگانی در این سنت تئاتری که من اسم آن را می گذارم تئاتر فیگوراتیو یا تنانه ، جسمانی ، مثل مایر هولد ، آنتونن آرتو ، یرژی گروتوفسکی ، یوجینیو باربا یا جولین بِک و … . این ها سرمشق های من بودند ، تئوری های آن ها را خیلی جدی مطالعه و دنبال می کنم و براساس این نظام و سنت تئاتری که می شود گفت اگر از مایر هولد در نظر بگیریم از سال ۱۹۱۹، ۱۹۲۰ تا الان حدود ۱۰۰ سال تاریخچه دارد و من هم در درون این سنت کار می کنم . در ادامه ی این سنت کار می کنم منتهی در ایران . دغدغه های فکری و اجتماعی خودم را به عنوان یک ایرانی ، به عنوان کسی که در این کوچه و خیابان ها راه می رود و به این جامعه فکر می کند و مسائلش را از دل همین کوچه و خیابان ها پیدا می کند ، درد ، رنج ، شادی ، خشم و پرخاش را پیدا می کند . این متریال به واسطه ی این سنت تئاتری و این شیوه ی اجرایی پرداخته و به یک اثر هنری تبدیل می شود و فرم خودش را کشف می کند . فرم خودش را مثل عمارت و بنایی که از آن نام بردم ، بنا می کند .
چه مدت تمرین داشتید ؟ بازیگرانتان را بر چه اساسی انتخاب کردید و چه تمریناتی را پشت سر گذاشتند ؟
ما ۸ ماه تمرین کردیم . همیشه بازیگرانم براساس یک امتحان بسیار دشوار وارد کارهایم می شوند . بسیار باید توانا باشند و بسیار توانا بودند که خواستم با هم کار کنیم و آن امتحان سخت همیشه هست و بدون گذر از آن امتحان سخت امکان ندارد کار انجام شود . غیر از آن امتحان سخت ، پروسه و فرآیند تمرین بسیار با وسواس ، دقیق ، پرزحمت ، طراحی شده و مهندسی شده است . اصلا بداهه پردازی های شلخته ی بدون برنامه را طی تمریناتم پیگیری نمی کنم و اصلا اجازه نمی دهم تحت یک توهم فریبکارانه ای به اسم خلاقیت ، که من آزادم ، من می خواهم احساساتم را فلان بکنم ، به هیچ وجه چنین چیزی نیست و آنچنان که یک فیزیکدان ، یک مهندس ، سازه ای را طراحی می کند ، تک تک اکت ها طراحی می شود ، حتی در پرآشوب ترین لحظات . این پروسه ی پرزحمتی است و بازیگران من در این زمینه فوق العاده دقیق ، صبور و از همه مهم تر با انگیزه برای تجربه ی این متد هستند و غیر از این امکان ندارد که بشود با آن ها همکاری کرد . در ابتدا دشوار است اما هر چه جلو می رویم ، وقتی آرام آرام این طراحی ها کنار هم قرار می گیرد ، یک دفعه خود گروه متوجه ایجاد یک شکفتگی می شود و اینکه دارد اثری به بار می نشیند و به سرانجام می رسد . من همیشه وقتی می خواهم کارم را توضیح دهم از معماری مثال می زنم ، می گویم مثل بنا می ماند ، مثل ساختن یک عمارت می ماند که آجرها دانه دانه روی هم ، کنار هم قرار می گیرد و شما کمپوزیسیون نهایی را نگاه می کنید . شما نمی توانید بگویید چه پنجره ی قشنگی دارد ، یک کمپوزیسیون نهایی است که نمی توانید هیچ جزئی را جدا کنید و حتی جزء بودنش را تشخیص دهید . مثال دیگری که همیشه می زنم و دوست دارم در اینجا آن را تکرار کنم ، این است ، همیشه برای من صحنه ، آن کمپوزیسیون و آن زیبایی شناسی که از آن صحبت کردم مثل یک سازه ای مکانیکی است که به محض روشن شدن ، تمام اجزای این سازه با هم شروع به کار کردن می کنند . در هیچ کدام از کارهایی که تا الان داشتم ، بازیگر به هیچ وجه از صحنه خارج نمی شود و این برای من یک اصل زیبایی شناسانه است . هیچ کدام از بازیگران نباید از صحنه خارج شوند و در این کمپوزیسیون باید جا بگیرند و جا داشته باشند .
و در نهایت از “هیپولیت”ی که به روی صحنه بردید ، راضی هستید ؟
حتما . آن چیزی که هست مطلقا همان چیزی است که باید می بود و الان هست . اندکی پایین تر نیست . آن چیزی را که می خواهم باید به صورت مطلق حاصل شود .