یادداشتی بر نمایش ” پنج ثانیه برف ” به کارگردانی مرتضی میرمنتظمی
“پنج ثانیه برف ” تئاتری است مبتنی بر قصه ای مستند.
قصه ای که از زبان شخصیت اصلی اش و در دقایق پایانی عمرش و با استفاده از فلش بکی درست و حرفه ای روایت می شود .
نحوه ی روایتی که مبتنی است بر منطق :
قاتل را به محل اعدام میبرند و خانواده مقتولین او را احاطه کرده و ناسزا میگویند و قاتل با دیدن این خانواده ها و شنیدن نام های مقتولین و … فکرش به عقب بر می گردد ( البته ما همه اینها را نمی بینیم بلکه تنها از زبان قاتل میشنویم . ) .
پس اینکه نمایش به شکل مونولوگ های به ظاهر از هم جدا روایت میشود مبتنی است بر منطقی که همان اول برای مخاطب تبیین می شود .
زنان مقتول هر یک به تنهایی و جداگانه و در قالب مونولوگ زندگی خودشان را روایت می کنند ، قصه های به ظاهر از هم جدا اما به واقع دارای نقاط تلاقی متعدد .
تلاقی در زمان و مکان و تلاقی در موقعیت ها و این هم از توانایی نویسنده نشأت می گیرد و هم از توانایی کارگردان در حفظ این نقاط تلاقی و عینی کردن آنها با ریتمی درست ، منطقی و هنرمندانه .
استفاده درست از ایده ی اثر عباس کیارستمی در خلق فضای مورد نظر کارگردان و بسط دادن قصه و فاجعه آن به کل شهر با استفاده از درختان چنار که به نوعی نماد شهر تهران هستند بسیار حساب شده است و در فضاسازی و خلق میزانسنى مبتنی بر سوژه نمایشنامه بسیار به صاحب اثر کمک کرده است .
” پنج ثانیه برف ” در به هم رساندن کلاف های پراکنده قصه های هر یک از شخصیت ها به هم و خلق نقطه اوج درست در همین لحظه بسیار موفق عمل می کند .
علت اصلی این موفقیت را می توان به صبوری نویسنده و کارگردان در به موقع باز کردن گره ها و در واقع پیشبرد قصه دانست . راوی یا همان قاتل به اندازه و به موقع وارد منولوگ هاى زنان می شود و در منولوگ خود به جا و به موقع کلاف های سردرگم قصه را به هم نزدیک می کند .
” پنج ثانیه برف ” مستند بودن را بر هیچ یک از عناصر و المان های تئاتر ارجحیت نمیدهد و هیچ یک از عناصر تئاتر را فدای مستند بودن نمی کند. صاحب اثر به خوبی از عهده دراماتیک کردن یک حادثه به ظاهر ساده برآمده است هم در نمایشنامه و هم در اجرا .
بهره جویی مرتضی میرمنتظمی از نورپردازی افقی در واقع هر داستان و فضای آن را از سایر داستان ها و شخصیت ها جدا می کند و گویی تماشاچی با چراغ قوه ای در دست در حال کنکاش شهری تاریک است و این یعنی یک نورپردازی هنرمندانه و صد البته مبتنی بر سوژه.
علاقه میرمنتظمى به فضاسازی با استفاده از صدا و موسیقی در اثر قبلی او ” مالی سویینی ” نیز مشهود بود او در این زمینه تا کنون موفق بوده است چنانکه در ” پنج ثانیه برف ” نیز صدا و موسیقی از عناصر مهم فضاسازی هستند : ایجاد فضاهای روشن ، تاریک ، عاشقانه ، دلتنگی و حتى اضطراب .
” پنج ثانیه برف ” اما در نقطه عطف نمایش چندان موفق عمل نمی کند و خواب و رویا دیدن شخصیتهای زن و بعد تغییر مسیر قصه نه در متن و نه در آنچه روی صحنه در حال رخ دادن است ؛ از منطقی مشخص ( حتى انتزاعی ) پیروی نمی کند و در نتیجه گویی صاحب اثر در تغییر مسیر قصه و ختم آن به قتل و فاجعه سردرگم بوده و البته رویا دیدن دم دستی ترین ترفند برای گریز از آن است .
” پنج ثانیه برف ” تئاتری است مستند درباره ” مرد روغنی ” که چندین ماه قبل به قتل زنان تهرانی پرداخت و عباس جمالى به عنوان نویسنده و مرتضی میرمنتظمی به عنوان کارگردان به خوبی توانسته اند آن را به تئاتری تلخ ، قصهگو و هنرمندانه بدل کنند، که نمونه خوبی است برای علاقه مندان به این ژانر از تئاتر ، تئاترى اصولی با حضور بازیگرانی که از ایفای نقش های دشوار و راکوردهای به ظاهر ساده اما به واقع پیچیده شان برآمده اند :
ترکیبی دلچسب و مسحور کننده از نور ، صدا و قصه .
آرزو شفق – دپارتمان نقد تئاتر فستیوال
خیلی خوب بود . واقعا لذت بردم و با خوندن این یادداشت بیشتر ذوق کردم . تازه با سایت تون آشنا شدم و خوشحالم که دلسوزانه نمایش ها رو میبینید و نقد می کنید . خدا قوت .
Like ?????
استاد مسلم تئاتر مستند افسانه ماهیان عزیز هست که همیشه و هرجا کار داشته باشه میرم و میبینم . کلا ژانر مورد علاقه من هستش . به نظرم خیلی خیلی دست نویسنده ها و کارگردان ها بازه هستش توی این نوع کار . حالا میرم این کار رو هم تا فرصت هست میبینم . امیدوارم به خوبی کارهایی که تا الان توی این زمینه دیدم باشه .
نمایش خوبی بود . خیلی خوب فضاسازی شده بود و کلا متفاوت بود از کارهایی که اخیرا اجرا میشه …