آخرین باری که او را بر صحنه ی تئاتر دیده ایم ، به چند سال قبل ، نمایش “هفت پرده” برمی گردد که در آن نمایش ، نقش زنده یاد اکبر رادی را ایفا می کرد . کمی پیشتر از آن هم در “مرگ تصادفی یک آنارشیست” به کارگردانی زنده یاد مصطفی عبداللهی بر صحنه درخشید . اما در این چند سال اخیر بیشتر وقت و انرژی خود را صرف تربیت بازیگران تئاتر کرده و امروز که با “آوازه خوان خیابان های منهتن” در سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر یکه تازی می کند ، صحنه را تبدیل به یک کلاس تمام عیار بازیگری کرده است که هر نوع مخاطبی را از توانایی شگرف خود در بازیگری شگفت زده می کند .
به همین بهانه خبرنگار تئاتر فستیوال گفت و گویی با میکائیل شهرستانی ، بازیگر و کارگردان نمایش “آوازه خوان خیابان های منهتن” داشته است که می توانید آن را در ادامه بخوانید :
از آخرین باری که روی صحنه تئاتر (به عنوان بازیگر) حضور داشتید ، برایمان بگویید و اینکه چرا بعد از آن در تئاتر بازیگری نکردید ؟
چهار سالی می گذرد . و به عنوان بازیگر آن نمایش برایم یادآور خوشی ها و ناخوشی های فراوانی بود و ترجیح می دهم فراموشش کنم و تا امروز نه زمینه اش فراهم بود و نه رغبتش . راستش هر کاری هم که پیشنهاد می شد را به طریقی و بهانه ای رد می کردم . دلایل بی شماری هم داشتم که با آن کارگردانها وآن متن ها ( متن های پیشنهادی) به روی صحنه نروم . سالی چندین کار پیشنهاد می شد ولی واقعا دلیل کافی برای به روی صحنه رفتن نداشتم و از حال و روز تئاتر و مخاطبینش هم حوصله م سر رفته بود . به همین دلیل ترجیح می دادم کنجی بنشینم و سبزی خودم را پاک کنم ! آموزشگاه داری کنم، هنرپیشه تربیت کنم و در رادیو متمرکز شوم .
چه شد که وسوسه بازیگری به سراغتان آمد ؟
بازیگری برای من یک وسوسه نیست . نیاز است ، ضرورت است . ابزاری ست که با آن ، به وسیله ی آن و با کمک آن حرفهایی را که برایم زدنش ممکن نیست ، می زنم و ضرورت حکم می کرد که امسال و در این برهه ، این نمایش را بر صحنه ببرم . پس این کار را کردم . برای من بازیگری خودنمایی و خاله بازی کردن که رزومه ای جعلی برای خودم بسازم و ریا کنم و شعار بدهم نیست . همانطور که گفتم احتیاجی ست که باید برآورده اش کنم . تفاوتش در این است که منافعش تنها به خودم نمی رسد .
در بروشور نمایش “آوازه خوان خیابان های منهتن” گفته اید که این اثر وصیت نامه شماست؟ چرا ؟ با تئاتر قهر کرده اید ؟ یا دلیل دیگری دارد ؟ و اینکه واقعا نباید دیگر منتظر حضورتان روی صحنه باشیم ؟
وصیت نامه یعنی اگر نبودم به آن عمل کنید . ولی فعلا هستم و البته با تئاتر هم قهر نیستم مگر با خودم قهر کنم .. ولی تا ضرورتی وجود نداشته باشد به صحنه نخواهم رفت .
نمایش “آوازه خوان خیابان های منهتن” برای جوانان تئاتر یک کلاس درس بازیگری تمام عیار است . بازخوردی که برای این اثرتان از نسل جدید تئاتر ایران داشته اید ، چگونه بوده است ؟ نظراتی که شنیده اید و استقبال دانشجویان و هنرجویان چگونه بود ؟
دلائل بیشماری برای اجرای “آوازه خوان خیابانهای منهتن” داشتم . یکی از آنها برای نسل جوانی بود که کمتر یا اصلا بازی مرا بر صحنه ندیده بود و تلاش کردم به نوعی به وعده ام عمل کنم و آنها را با شیوه و سبک و مکتبی که به آن اعتقاد دارم (در بازیگری) آشنا کنم . به گونه ای ، کلاس عملی . و متاسفم که اهل به ظاهر تئاتر به غیر از تعدادی قلیل به دیدن این نمایش نیامده اند ، البته نمایش با اقبال عمومی روبه رو شده و نسبت به کارهای بر صحنه رفته کاملا رضایت بخش است . یعنی با توجه به ظرفیت سالن شاید پرفروش ترین نمایش هم محسوب شود اما بدم نمی آمد کسانی که این طرف و آن طرف شعار می دهند که باید از ” تئاتر واقعی” حمایت کرد حتی وقتی دعوتشان می کنی، اکراه دارند و با دهن کجی و هزار غمزه بهانه می آورند از نمایش دیدن کنند .
شاید انتظار ندارند و نمی خواهند میکائیل شهرستانی در ۵۶ سالگی بتواند در واگویه ای خود خواسته ٧۵ دقیقه تماشاگرش را راضی ، قانع ، شادمان و متاثر از سالن بدرقه کند و درود بر عزیزانی که حتی برای چهار و پنجمین بار به دیدن نمایش آمده و می آیند و با الفاظی سراسر لطف و محبت با کار مواجه می شوند وخستگی را در این آشفته بازار از تن من وهمکاران عزیزم به در می کنند .
از ایده تا اجرای “آوازه خوان خیابان های منهتن” برایمان بگویید . از انتخاب متن های شکسپیر تا قالب بندی نمایشنامه نهایی توسط نیما مهر و نهایتا کارگردانی یک مونولوگ که کارگردان و بازیگرش یک نفر است ، خودتان .
حدود پنج ماه قبل بر آن شدم تا ایده و طرحم را برای دوست نویسنده ای که ضمنا مشتاق همکاری با من می باشد بیابم و آن را برایش شرح بدهم . نیما مهر ، کسی بود که می جستم ومرا می جست . طرح را برایش گفتم و قصه ی هنرپیشه ی درمانده ای را که به دنبال حقیقت وجودی اش می گردد و در پی سامان دادن به رابطه ای ست که سالهای دوراز دستش داده . نیما هم بسیار از طرح خوشش آمد و قول همکاری داد .
هفت تک گویی از نمایشنامه های شکسپیر را هم ( منهای هملت ، که نیما پیشنهاد داد ، چرا که قصد من نقش کلادیوس در نمایش مورد نظر بود) معرفی و انتخاب کردم و از نیما خواهش کردم در پیوندی ناگسستنی آنها را بهم مرتبط کرده ، قصه را بنویسد . او هم نوشت و چندین بار متن بازنویسی شد چرا که هر بار نکته ای عنوان می شد و نیما هم آنها را در متن لحاظ می کرد تا پس از بازنویسی های چند باره ، متن موجود نگاشته شد و مرا راضی کرد .
دست به کار شدم . اول قرار بود در سالنی خصوصی اجرا کنم که به دلائلی نظرم عوض شد و با مسئولین تئاتر شهر و مدیریت محترم مرکز هنرهای نمایشی ، مطرح کردم وآنها هم با کمال حسن نیت شرایط اجرای نمایش را ( البته پس از ۴ سال که از آخرین بازی من در نمایش “هفت پرده” می گذشت) فراهم کردند و در تاریخ مورد نظر ١٩ دی الی ١٨ بهمن ، سالن چهارسو را در اختیارم قرار دادند .