ضد یادداشتی درباره ساختمانِ دوستداشتنیِ تئاترشهرمان
بعد از چند سال، بالاخره رفتهام به تئاترشهر تهران تا نمایشی ببینم و خاطره سالها مأنوس بودن با این فضا را زنده کنم. به روش همیشگی خودم از خیابان پشتی مجموعه … میروم تا هم به ترافیک وحشتناک چهارراه ولیعصر برنخورم و هم راحتتر جای پارک پیدا کنم؛ و البته چون قرار بود به سالن قشقایی بروم خوشحال بودم که از همان کوچه پشتی، یک راست میروم جلوی سالن.
ماشین را که پارک کردم، دیدم مسیری که در گذشته از آن وارد محوطه تئاترشهر میشدیم را با ایرانیتهای زشت و بدقواره بستهاند! کمی عصبی شدم، اما تصمیم گرفتم که از داخل پارک به سمت محوطه بروم، با این خیال که مسیر مسدود شده با ایرانیت، کمی جلوتر و از داخل پارک باز است.
هر چه در پارک جلو رفتم، ایرانیتها هم با من جلو آمدند و هیچ راهی برای ورود به محوطه تئاترشهر وجود نداشت که نداشت. همه پارک را پیاده رفتم و یک دور طواف کامل دور تئاترشهر انجام دادم به امید یک راهِ نفوذ (!)، اما نبود که نبود.
دیگر رسیده بودم به ورودی بدقواره متروی جلوی تئاترشهر! به سمت جنوب خیابان ولیعصر نگاه کردم، در تاریکی مطلق تا چشم کار میکرد ایرانیت بود. بیاغراق، لحظهای ترسیدم که نکند هیچ راه ورودی به سمت تئاترشهر باقی نگذاشتهاند! از دختر و پسر جوانی که کنار مترو نشسته بودند، پرسیدم: «ورودی کجاست؟» و آنها که گویا تا به حال به تئاترشهر نرفته بودند(!) دربِ مترو را به من نشان دادند! و من ناامیدتر شدم.
خیابان ولیعصر را به سمت جنوب رفتم تا بالاخره دیدم که بین ایرانیتها یک درب، به اندازه دربِ پارکینگ یک خانه، کار گذاشتهاند که قفل و زنجیر هم دارد و لابد شبها آن را میبندند و تنها و تنها راه ورود به محوطه تئاترشهر همین ۲-۳ متر درب است! آن هم به شرطی که قفل نباشد!
وحشتناکتر این بود که بخشی از محوطه تئاترشهر، شامل حوضها و اندک مجسمههای باقی مانده، خارج از این درب بودند، انگار بخشی از مجموعه نیستند. مثل بچهای که خانواده او را سرِ راه گذاشته باشد.
روزگاری بود که از سردرِ متروی تئاترشهر که سایه زشت آن، زیبایی ساختمان تئاترشهر را مخدوش کرده بود؛ خشمگین بودیم. چند سال بعد که برای جلوگیری از عبور عابرین پیاده از چهارراه ولیعصر و اجبار آنان به استفاده از زیرگذر زشت این چهارراه، دور تا دور تئاترشهر را (از کنار خیابان) نردهکشی کردند، از دیدنِ اینکه مردم مجبورند از این میلهها به زحمت رد شوند چون به هزار و یک دلیل موجه و غیرموجه دلشان نمیخواست از زیرگذر استفاده کنند؛ غمگین شدیم که همه قوانین در کشور ما به شکلی توهینآمیز و غیرانسانی تصویب و اجرا میشوند.
بعد هم که سالیانِ سال دستفروشها را بیآنکه ساماندهی کنند تا دمِ دربِ سالن اصلی تئاترشهر جلو آوردند.
و بسیاری ماجراها از این دست که بر سر این بنای تاریخی و هویتی آمد و آوردند و در همه این سالها البته آنچه به جایی نرسید فریاد بود!
و حالا هم که برای «محافظت از تئاترشهر» و نجاتش از نمیدانم چه(!) او را باید ایرانیتهای بدقواره از دید همگان پنهان کردهاند و در این مسیر، اموال و تمامیتِ مساحتِ این مجموعه را مخدوش کردهاند.
به اسمِ محافظت از حریمِ تئاترشهر، به اسمِ حفظِ حرمتِ تئاترشهر، هویت این مجموعه را زیر پا گذاشته و حرمتِ تئاتر و تئاترشهر را خدشهدار کردهاند و ترسِ من این است که چند سال بعد راه حل مدیرانِ شهری برای حفظ حرمت این مجموعه، تخریبِ آن باشد.
نویسنده میهمان : المیرا نداف