در سومین بخش و بخش پایانی مصاحبه با گروه پاپیون ، به آخرین نمایش اجرا شده توسط این گروه ، ” پرده برداری ” پرداخته شده است. اثری که در طول اجرای خود توانست همه ی تماشاگران را راضی از سالن خارج کند و علاوه بر آن توانست بسیاری از مردم را با هنر نمایش آشتی دهد . این اجرای موفق حاصل تلاش و همدلی تمام اعضای این گروه جوان بوده است که در طول این مصاحبه توانستیم با ” حسین رحیمی ” کارگردان ، ” غزاله جزایری ” دستیار کارگردان و ” تهمینه رستمی ” مدیر و برنامه ریز گروه به گپ و گفت بنشینیم و از مشکلات و سختی هایی که در طول نمایش پرده برداری مواجه شدند ، با خبر شویم.
آقای رحیمی اعضای گروهی که در “پرده برداری” همراهتان بودند را معرفی می کنید؟
رحیمی : خانم رستمی مدیر و برنامه ریز گروه هستند. با توجه به اینکه کارهای ما معمولا دیده نمی شود و در واقع برای جذب مخاطب و البته بی شک نه هر نوع مخاطبی ، مخاطبی که بیاید و کار را ببینند و به چشم منتقد بیایند و ببینند ، ما احتیاج داشتیم که کسی این شرایط را مدیریت کند، به خصوص مواقعی که بازیگران زیاد بودند و من دست تنها بودم . بعدش هم به سراغ خانم جزایری رفتیم که بازیگر تلویزیون و سینما و تئاتر هستند. ایشان لطف کردند و دستیار بنده شدند. ما نیاز داشتیم افرادی که در کنارمان هستند ، حتما بچه ها را واقعا دوست داشته باشند. یعنی با این بچه ها ارتباط برقرار کردن خیلی مهم است، مهمترین چیز برای بودن در تیم کارگردانی اینطور کارها ، همین است و بعد از آن می رسیم به بحث تکنیکی و کاری. و بچه ها لطف کردند و در این کار به من کمک می کنند.
خانم رستمی ، به عنوان مدیر و کسی که برای این کار برنامه ریزی می کند ، چه سختی ها و مشکلاتی در کارتان بود؟
رستمی : رفت و آمدها و منظم کردن و برنامه ریزی های مسایل پشت صحنه، لوازمی که لازم است ، هماهنگی با بقیه ی عوامل ، همه ی اینها مثل بقیه ی کارهاست. و البته حسنی که این کار دارد این است که مادرهای بچه ها همیشه همراهشان هستند و این برنامه ریزی را آسان تر می کند . ولی بیشتر تمرکز من در این کار به این قضیه بود که تماشاگر جذب کنیم و البته تماشاگر خوب جذب کنیم. با یک سری از کرسی های دانشگاهی صحبت کردیم. یک سری از روانکاوها و روانشناس های برجسته آمدند و کار را دیدند، اساتید ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی کار را دیدند، که گروه از پایه به درستی شناخته و معرفی بشود ، برای ما حتی جنس مخاطبمان مهم بود ، نوع تبلیغاتی که داشتیم مثل بقیه ی نمایش ها نبود ، یعنی سعی کردیم یک مقدار متفاوت تر روی کار جولان بدهیم. پوستر های کار جاهایی دیده شود که مخاطب خاصی دارد.
چقدر نتیجه ی دلخواه را گرفتید؟
رستمی : یک مقدار موتور این قضیه دیر روشن شد، اما یک سری از افرادی که آمدند و کار را دیدند حمایت خودشان راخیلی علنی ابراز کردند و خودشان رفتند و کار را تبلیغ کردند، ما تقریبا هر شب سعی می کردیم که ۵ -۶ نفر خبرنگار در جمع خودمان داشته باشیم که حالا یا انعکاس می دادند و یا نمی دادند، ولی لطف می کردند و می آمدند.
خانم جزایری از تجربه ی دستیاری کارگردانی آن هم برای این کار با ویژگی های خاصی که دارد بگویید؟
جزایری : این اولین تجربه ی دستیار کارگردانی من بود.اعتقادم بر این است که یک بازیگر، غیر از بازیگری هیچ کار دیگری نباید بکند، حتی اگر شرایط مالی مجبورش کند، همه ی تمرکزش باید روی بازیگری باشد. ولی این کار را با تمام وجودم آمدم که دستیار کارگردان باشم. این کار تجربه ی بی نظیری بود که به دست آوردم و واقعا می ترسم که بخواهم جای دیگری دوباره تجربه کنم، این به خاطر احترامی بود که آقای رحیمی به من می گذاشتند، و آنقدر به من اعتماد می کردند که من با جان و دل آمدم ، و اینکه من اصلا با این دیدگاه نیامدم که اینها شرایط ویژه ای دارند ،یا اینکه این بچه ها بچه های خاصی هستند. بله ، ولی بچه های خاص بی نهایت پر توان. من از کار با آنها بی نهایت لذت بردم و فکر کنم هیچ وقت در زندگی من لحظاتی این چنینی دوباره تکرار نشود، اینکه چقدر با شنو و مهران با هم مثل یک خانواده ایم، آقای رحیمی خیلی به من لطف داشتند ، من کاری نکردم در این مجموعه، همه ی زحمتها را بچه ها کشیدند و ما در این کار فقط کارگریم.
استقبال از “پرده برداری” چگونه بود ؟
جزایری : من یک روز آمدم سالن، گفتم خدایا این سالن خصوصی است ، اصلا پولش هیچی ، بودن تماشاگر در سالن به ما امید می دهد، روز اول ۶ تا تماشاگر داشتیم ، فردایش آمدم یک تماشاگر داشتیم، آقای رحیمی نبودند ، از سالن آمدم بیرون ، شاید در واقع به من ربطی نداشت، آقای رحیمی کارگردان بودند و بچه ها هم بازی می کردند، نه من روی صحنه بودم که نبود تماشاگر را احساس کنم، نه من از لحاظ مالی بودجه ای آورده بودم. گفتم خدایا فقط یک نفر ؟! با فرزاد حسنی تلفنی صحبت کردم و دعوتشان کردم، ایشان خیلی با ما لطف داشتند ، در عرض یک روز در رادیو برای ما برنامه رفتند . انگار دست های خدا بود، خدا وقتی بخواهد کمک کند یک سری را بهانه می کند . من می خواهم که هر کسی که اینها را می خواند دست های خدا بشود برای ما ، از آقای صالح پور می خواهم که دست های خدا بشوند، ایشان می تواند کاری کند که این بچه ها وارد جشنواره بشوند، شنو آرزویش این است که به جشنواره ی فجر برود، شما نمی دانید که برای نمایش “صندلی ها ” چقدر زحمت کشیده شده و چقدر کار بی نظیری است.
خدا کشتی آنجا که خواهد برد، این را مطمئن باشید.
رحیمی : بعد از آن برنامه ی فرزاد حسنی ، جمعه کل سالن پر بود، فردایش اتفاق جالبی افتاد ، خانواده ای که اصلا تا به حال تئاتر ندیده بودند و یک خانواده ای سنتی که ازجنوب شهر آمده بودند ، یک بچه به بغل و یک بچه در دستش ، گفت من صحبتتان را در رادیونمایش شنیده ام و آمده ام کارتان را ببینم ، تا به حال هم تئاتر ندیده ایم ، باید چه کار کنیم؟ بعد از کار شوهرش آمد و گفت: ” من وقتی گفتم برویم بیرون و همسرم گفت برویم تئاتر ، گفتم چرا وقتمان را بگذاریم و برویم تئاتر ، برویم بیرون حالا که فرصتی پیش آمده ، اما الان که آمدم و این نمایش را دیدم واقعا به تئاتر علاقه مند شدم . ” یکی از قم آمده بود ، یکی از ساوه آمده بود، گفت: ” وقتی فرزاد حسنی گفت که همه بیاییم و این کار راببینیم، من هم آمدم.” البته خانم رستمی و خانم جزایری و بقیه ی بچه های گروه شاید به این قضیه نگاه می کنند که این کار خیلی مظلوم شده است و از این زاویه نگاه می کنند ، ولی من چون این راه را رفته ام و این تجربه را دارم ، به این کار به این شکل نگاه نمی کنم، از هیچ کس هم گلایه ای ندارم،جشنواره ی فجر هم نشد ، نشد، تماشاخانه ی ایرانشهر هم نشد ، نشد. من راجع به یک جریان دارم صحبت می کنم، همیشه یک جریانی که در یک جامعه اتفاق می افتد ، احتیاج به شهادت و فدا کاری دارد، من با شنو و مهران فرقی نمی کنم، چون راهمان تئاتر است، آنها نیامده اند که بهشان به طور خاصی نگاه شود،اگر عرضه داشته باشیم خداوند هم کارمان را می بیند و تلاشمان را می بیند و به قول فرمایش شما خداوند کشتی ما را هم هرجا که بخواهد می برد. این جریان احتیاج به شهادت و فداکاری داشته و ما اینها را گذرانده ایم و داریم همچنان می گذرانیم. من فقط تنها به یک چیز امیدوارم ، اینکه تئاتر ما به سمت فقط تئاتر و اینکه فقط یک اجرا باشد نرود، این بازخورد درس هایی است که من از اساتید بسیار خوبم مثل دکتر رحمت امینی گرفته ام که برای من اسطوره ی اخلاق است و در همه ی کارهایی که با بچه ها انجام می دهم مشاور کار بنده بوده اند و به درخواست خودشان اسمی از ایشان برده نشد ، که گفتند به گونه ای نباشد که من سر بزنگاه آمده ام و اسمم داخل بروشور رفته است . این صحبت های من بازخورد آن درس هاست که یک هنرمند دو رسالت دارد ، یکی ارضای امیال ذهنی خودش است ، که می خواهد روی تابلو ، روی صحنه و یا جلوی دوربین بیاورد و دیگری اینکه برای اجتماعش قدمی بردارد. خدا کند تئاتر ما به سمتی نرود که فقط تئاتر برای تئاتر باشد ، تئاتر برای مردم هم یک وجه تئاتر است به لحاظ اجتماعی. اینطور نباشد که آقای رحمانی دعوت کند از آقای نریمانی ، آقای نریمانی از آقای دادگر ، آقای دادگر از آقای نعیمی و کار همدیگر را ببینیم و بگوییم آفرین و همه چیز تمام شود . الان جامعه ی ما احتیاج به پرورش تماشاگر دارد، منِ تئاتری مقصر هستم اگر چهار تا سوپراستار به صحنه می آیند و مخاطب سریع بلیت او را می خرد، چون که به فکرش نبودیم ، مخاطب می گوید به فکر من نیستید و من می روم آن کار را می بینم، می روم کاری را می بینم که حداقل خودم حظ کنم، دیدن کسی که همیشه در تلویزیون می دیده ، اما الان می خواهد به روی صحنه بیاید برایش حظ است. منِ تئاتری به فکر این مخاطب نبوده ام ، از من جدا شده است و به آن سمت رفته است، مگر من چه کار کرده ام برای این تماشاگر؟ چرا تماشاگر من وقت می گذارد ساعت ۱۱ شب می رود تئاترهای لاله زار ، که خیلی هم احترام برایشان قائلم ، را می بیند، اما به سمت این تئاترها نمی آید ؟ چون آنها می گویند مخاطب من این را می خواهد ، قرار نیست که ما همان تئاتر راتولید کنیم ، اما قرار است که ما طوری تئاترمان را تولید کنیم که تئاتر برای مردم باشد ، همین که خانم و آقایی از شهر ری می آیند و کار من را می بینند، از ساوه می آیند، از قم می آیند و برای اولین بار با تئاتر آشنا می شوند یعنی تولید مخاطب ! فقط امیدوارم که مسئولین به این قضیه توجه کنند که بگویند کارهایی را هم که دارد تولید مخاطب می کند ارج بنهیم، نگاه خاص نمی خواهم ، جشنواره ی فجر برای من هیچ وقت تابو نبوده است، برای من خود تئاتر ، بودن در تئاتر مهم بوده ، نه در فجر یا حتی جشنواره ی آمریکا که دهن پر کن است ، بودن ! تئاتر یعنی اتفاقی که من، تماشاگرم و عواملم را به ارضای روحی برساند. بازیگرهای من راضی هستند، عوامل در این کار ارضا میشوند و خودم لذت می برم ، همین ها کافی است و همین یعنی تئاتر. فقط امیدوارم که مسئولین به این وجه توجه کنند، اصلا من توجه ویژه نمی خواهم ، دم تک تکشان هم گرم، چه حمایت کردند و چه نکردند توقعی ندارم.
برویم سراغ مبحث نمایشنامه آخرین کارتان “پرده برداری” ، چرا این متن را انتخاب کردید؟
رحیمی : نمایش “پرده برداری” را آقای دکتر سهراب سلیمی در دانشگاه برای مقطع کارشناسی به ما معرفی کرده بودند و من این را کار کرده بودم و بعد از دو سه جلسه، از اینکه آن نمایش را کار کنم منصرف شدم ، چون آن فضایی که می خواستم نبود. یک عامل بسیار اساسی در مفهوم متن وجود دارد و دوست داشتم کار کنم این بود که یک دریچه ی بسیار عظیمی به سمت زندگی هنرمندها باز می کند که ما متوجه می شویم زندگی هنری یک استار با زندگی خصوصی اش چقدر متفاوت می تواند باشد. یک صحبتی جناب استاد انتظامی فرمودند و گفند که وضع هنرمندان خوب نیست و ما همیشه با سیلی صورتمان را سرخ نگه می داریم ، آن هم نه فقط به لحاظ مالی ، تماشاگر می آید و آن لحظه ای که بازیگر روی صحنه است و دارد دیده می شود را می بیند و می گوید خوش به حالشان ، چقدر دیده می شوند ، در تنهایی و انزوای خودش است که دارای یک سری تنهایی ها و کمبودهاست. خیلی از هنرمندان بوده اند ، مانند حسین فتحی که چطور از دنیا رفت، مهدی فتحی در چه شرایطی از دنیا رفت…. این تفاوت زندگی خیلی برای من جالب بود ( هرچند که این کار در واقع نقدی بر زندگی خصوصی است تا در واقع تقدیر از زندگی ) بنابراین احساس کردم که این متن ، متن خیلی خوبی است که هم می توانم صحبت هایی که در متن گنجانده شده و محتوایی را که در متن وجود دارد و بسیار این محتوا را دوست داشتم ، کار کنم و هم اینکه در واقع خیلی کار سختی بود برای اینکه یک بازیگر قرار بود آن را بازی کند و آن هم شنو بود و این یک چیز خوب برای شنو داشت، اینکه شنو تجدید حیات پیدا می کرد، آن هم بعد از مدت ها که در خانه ایزوله بود و فکر می کرد که دیگر بی توان شده است و کار تئاتر نمی کند . در شرایطی که او فکر می کرد بدون کسی نمی تواند کار کند ، این بار تصمیم گرفتم که شنو خودش به تنهایی روی صحنه باشد و بداند که حتی تنهایی می تواند یک زندگی تئاتری را اداره کند. وقتی که روی صحنه آمد و در طی تمرینات بسیار سختی که ما داشتیم شنو توانست به این باور برسد که حتی خودش به تنهایی می تواند زندگی کند و یک زندگی معمولی را بچرخاند، این خیلی مهم بود و اینها دلایل انتخاب این متن بود.
شما متنی را انتخاب کرده اید که دو پرسوناژ دارد ولی ما در اجرا ، سه پرسوناژ می بینیم، چتر هم هست ! این چتر در همه ی کارهای شما هست ؟
رحیمی : بله ، در همه ی نمایش هایی که با این بچه ها کار می کنم این چتر کنارشان می آید. در “درانتطار گودو” پایان هر پرده این چتر باز می شود برای استراگون و ولادیمیر، در “صندلی ها” برای پیرمرد و پیرزن در لحظه ای که می خواهند خداحافظی کنند چتر باز می شود. در ” آوازه خوان طاس ” لحظه ی آخر خدمتکار می آید و به هر یک از اینها یک چتر می دهد و آن چتر باز می شود.
نمایشی که با دو بازیگر انتخاب کرده اید، ما مجسمه را شخصیت نمی بینیم ، تیپ می بینیم. این ارادی بوده است یا غیر ارادی؟
رحیمی : ارادی بوده ، به این خاطر که نمادی از تمام هنرمندان می تواند باشد ، همه ی هنرمندانی که زندگی خصوصی دارند، البته درست است ، باز هم می گویم به دیدگاه نقد دارد به این زندگی خصوصی نگاه می شود. ولی می تواند هر هنرمند دیگری باشد، خیلی هم اصرار داشتم که حتما ریش داشته باشد، مهران چندین ماه برای این قضیه ریش گذاشته است که وقتی این مجسمه دیده می شود آن هیبتی که مجسمه دارد به رخ کشیده شود.
در پرده برداری نورپردازی به شدت ضعف دارد. این ضعف ناشی از چیست؟
رحیمی : این در واقع محدودیت پلاتو است. خودتان می دانید که پلاتو های خصوصی در ایران اولا حمایت نمی شوند چون اسمشان خصوصی است، در صورتی که پلاتو های خصوصی در شهری مثل پاریس آنطور که شنیده ام یک یارانه ی دولتی می گیرند، چون می گویند اینها در واقع در راه تولید فرهنگ و هنر دارند تلاش می کنند. هر مکانی که تبدیل می شود به یک پلاتوی تئاتر ، در واقع دور می شود از خیلی از مسایل دیگر. ولی اینجا همه چیز را خودشان باید تهیه کنند ، از همین بلیت های ۱۲ هزار تومان و ۱۵ هزار تومانی که به تماشاگران می دهند ، باید خرج آب و برق و پرسنل اینجا در بیاید . به همین خاطر این پلاتو دارای یک سری محدودیت هایی هست که چون تازه هم افتتاح شده است در واقع این محدودیت ها برای گروه های دیگر مقداری کار را سخت می کند. در هر روز ۳ کار اینجا اجرا می شود که ما نمی توانیم قابلیت تغییر نور آنچنانی داشته باشیم ، و یا نور اضافی داشته باشیم، و یا ترفند های نوری بزنیم و افکت نوری بدهیم، هیچ قابلیت خاصی به لحاظ نوری ندارد و ما مجبور شدیم با همین کمترین ها بسازیم . البته صحنه ی آخر در چتر ، نورپردازی می شود . همه ی این چترهایی که در تمام این نمایش ها هست همه نورپردازی شده است و اینجا با رنگ آبی نورپردازی شده است. این نور در چتر روشن می شود و برفی که از بالا می آید این را زیباتر می کند، ولی ما هیچ نوری نتوانستیم از بالا بدهیم، همه ی نورها از رو به روست و این ها در واقع محدودیت هایی ست که ما داریم ولی واقعا نورپردازی این نبود .
در پرده برداری یک شب شما به جای مهران بازی کردید و بعد از آن احمد آمد، اما بازی احمد از شما بهتر بود.
رحیمی : بله، دقیقا همین است. بازی احمد از من بهتر است ، اما جدای از این ، من در جایگاه مجسمه نبودم در جایگاه کارگردانی بودم که دارد بازیگرش را می بیند. لحظه ای که شنو جلوی پای مجسمه می افتد، من بسیار احساس رنج کردم ، از طرفی به این فکر می کردم که بچه ی من ۴۵ روز در این بشکه بی حرکت ایستاده و اسپاسم کمر گرفته است، برای تئاتر… و تئاتر چه قدرتی دارد…
در پایان یادی هم از مهران قندهاری داشته باشیم که فعلا جایش در بین ما خالی است. چطور با مهران آشنا شدید؟
رحیمی : مهران خیلی بازیگر خوبی است. مهران دو سال پیش با من آشنا شد. من فراخوان داده بودم که همه برای تست “صندلی ها” بیایند . من حدود ۶۰ نفر از بچه های سندروم را تست زدم برای نقش پیرمرد در “صندلی ها” . مهران و یک نفر دیگر شدند دو نفر نهایی من ، که چند روزی رویشان اتود زدم تا ببینم کدامیک جواب می دهند . آن نفر به این خاطر ناشنوا بودن خیلی سخت ارتباط دیالوگی برقرار می کرد و چون در “صندلی ها” ، اتفاقها خیلی سرضرب باید بیفتد و من خیلی به ریتم اعتقاد دارم ، این شد که مهران را انتخاب کردم. مهران هم از وقتی که با گروه دارد کار می کند، به شدت متحول شده است، بازی اش، نوع نگاهش به بازیگری ، بیانش فوق العاده خوب شده است. من اوایل تلفنش را قطع می کردم تا درست صحبت کند و بالاخره توانست. این کار ، کار پایان نامه ی ارشد من بود ، دکتر خاکی وقتی کار را دیدند گفتند: ” حسین خیلی متاثرم از اینکه یونسکو زنده نیست و شخصیت های صندلی ها را ندید. ” من نه تنها از مهران که از همه ی بچه ها و خانواده ی بچه ها و عواملم تشکر می کنم. اما جای خالی مهران را ما هر روز با یادش پر کردیم و همیشه ممنون او هستیم. من می دانم چه کاری سختی انجام می داد، وقتی خودم آن نقش را بازی کردم، تازه فهمیدم که واقعا چیزی که من از مهران می خواستم چقدر سخت است، یکجا ایستادن ، اما متمرکز بودن و به خواب نرفتن، بچه های سندروم یک خواب خرگوشی دارند ، ولی مهران همیشه حواسش جمع است، من واقعا از مهران تشکر می کنم ، هم به این خاطر که با گروه ما دارد فعالیت می کند و هم به خاطر این نقشی که در پرده برداری بازی کرد. من یک تشکر ویژه هم از شما، و تمام خبرگزاری ها و سایت ها دارم. اولین کاری بود که من اصحاب رسانه را اینقدر در کنار خودم حس کردم. من تا به حال ندیده بودم که در کار تئاتر اینقدر مهربانانه نگاه کنند نه ترحم! نه اینکه نقد نکنند! اما مهربان بودند و خلا مدیران را برای ما پر کردند. من از همه شان ممنونم.
__________________________________________________________________________________________________________________________-
* بخش اول این مصاحبه با عنوان محمودی: روی صحنه به این فکر می کنم که یکی برای من خیلی زحمت کشیده است . / قادری: با نقش هایم زندگی می کنم! را می توانید در لینک مربوطه مشاهده کنید . همچنین بخش دوم این مصاجبه با عنوان حسین رحیمی : تئاتر باید تولید فهم و دانایی باشد، نه تولید حماقت / نقد یعنی خوب دیدن ، نه خوب ندیدن را نیز می توانید در لینک مربوطه مشاهده نمایید .
مصاحبه خوبی بود . خسته نباشید . با آرزوی موفقیت برای گروه نمایش
واقعا ” خدا کند تئاتر ما به سمت فقط تئاتر برای تئاتر نرود ”
انشالله