نمایش ” فوت کردن در گوش کرگدن ” به نویسندگی و کارگردانی امیرعلی ابراهیمی تا ۲۰ آذر ماه ، روی صحنه است . از این رو خبرنگار تئاتر فستیوال ، با این کارگردان جوان در رابطه با ایده و اجرای اثر نمایشی اش به گفت و گو نشست که حاصل آن را می توانید در ادامه بخوانید :
ایده ی نگارش نمایشنامه “فوت کردن در گوش کرگدن” چگونه شکل گرفت؟
نوشتن از آنجایی شروع شد که من سعی کردم معضلات اجتماعی را که خودم هم گرفتارش بودم و از آن آزار می دیدم ، در قالب کلمات بیان کنم . این صفت گذاشتن روی آدم ها روی زندگی آدم ها ، تاثیر وحشتناکی می گذارد . به علاوه معضلات اجتماعی مسائل زندگی ام را هم به آن اضافه کردم تا شاید اتفاقی باشد که خیلی ها آن را تجربه کنند . بعد از آن تصمیم گرفتم با شخصیت هایی که خودشان واقعیت های داستان را تایید می کنند ، زمانی که روی صحنه قرار دارند ، کار را اجرا کنم .
نویسندگی این نمایش ، چقدر در روند کارگردانی تان تاثیرگذار بوده و به شما کمک کرده است؟
هم کمک و هم اذیت کرده است . وقتی که شما به عنوان یک کارگردان متن جدیدی را می خوانید ، علاوه بر چیزهایی که نویسنده به آن فکر کرده است ، شما ممکن است نکات ، لایه ها و حتی کاستی های آن را ببینید و در واقع به متن اضافه کنید . اما جنبه ی مثبت آن هم این است که مرحله درک فضای نمایش و علل و چرایی هایی ، به علت زندگی کردن در فضای نمایشنامه ، خیلی سریعتر انجام شد . من با همان حال و هوایی که نمایشنامه را نوشتم سعی کردم با همان حال و هوا آن را به روی صحنه ببرم .
چرا ابزورد را انتخاب کردید ؟
فضای ابزورد به جهانبینی من نزدیک تر است و آن محیط فکری که نمایشنامه های ابزورد ایجاد می کنند را خیلی دوست دارم . اساسا تفاوت قصه نویسی این گونه نمایشنامه با سایر انواع نمایشنامه متفاوت است . در واقع قصه ی آن ، نه چنان رئال است که با زندگی عادی یکی باشد ، نه چنان از رئال دور است که در عالم توهم جای بگیرد . این سبک آن قدر بر روی من تاثیر گذاشت که من تصمیم گرفتم در دنیای ابزوردیست ها بنویسم.
از نمایشنامه نویسان ابزورد کدام را بیشتر می پسندید و در این نمایش چه کسی بیشتر از همه تاثیرگذار بوده است؟
ابزورد هم در سطح نوشتاری و هم در اجرا سبک مورد علاقه من است . من علاقه زیادی به نمایشنامه های ساموئل بکت دارم . چرا که دنیای ذهنی نمایشنامه های بکت به جهانبینیِ من ، بسیار نزدیک تر است .
تاثیری هم بر کارتان داشته است؟
قطعا وقتی یک دنیایی ، نوشته ای یا فردی به فضای ذهنی شخص نزدیک باشد ، بر آثار او نیز اثر می گذارد . ولی هیچ کدام از نوشته ها و فضاهای نمایشی بکت شباهتی به کار ما ندارد . یعنی هیچ گونه تقلیدی وجود ندارد .
چرا نام فوت کردن در گوش کرگدن.را برای نمایشتان انتخاب کردید؟
این انتخاب سه دلیل دارد که دو دلیل آن را مخاطب در حین دیدن نمایش متوجه می شود . ولی یک دلیل دیگر برای شخص من دارد ، یک جدالی همیشه بین ابزوردیسم های یونسکویی و بکتی بوده است . بهترین متن اورژن یونسکو ، از نظر من و از نظر بسیاری دیگر ، متن «کرگدن» اوست که خیلی هم متن معروفی ست . من سعی کردم با انتخاب این اسم ، یک ارتباط با طرفداران یونسکو برقرار کنم که در واقع این شاید یک شوخی باشد بین ابزوردیست های بکتی و یونسکویی .
یعنی بین کرگدن شما و کرگدن یونسکو نسبتی وجود دارد؟
نه . نسبتی وجود ندارد . متن ما یک معنی دارد که اگر نخواهم خیلی توضیح دهم که قصه ی آن لو نرود ، «کرگدن» را نماد ترس قرار داده ام ، ترس رسیدن به آمال و آرزو ها و حقیقتا این «کرگدن» نمایشنامه من است نه بیشتر از آن . باقی تنها یک تشابه اسمی ست.
دنبال چه معنایی در این سبک بودید؟
معمولا در دنیای ابزوردیسم دنبال پیام نیستند. من خودم معتقدم نویسنده و یک هنرمند ، حالا هر هنری را که خرج می کند ، خودش نباید پشت قلم ، میزکارش و قلم مویش و …. قضاوت کند . باید آن چیزی که هست ، حال در دنیای ذهنی خودش ، در دنیای رئال و یا حتی در دنیای رویا هایش به نمایش در بیاورد و نشان دهد ، آن چیزی که ممکن است تا آن زمان کسی ، از آن زاویه به آن نگاه نکرده باشد و یا حتی ممکن است هنرمند چیزی را بیان کند که مخاطب ممکن است هیچ گاه نگاهش به آن برخورد نکند.
به نظر من هنرمند باید زاویه دید خود را به نمایش بگذارد و نشان دهد و مخاطب خودش نتیجه گیری کند . پیام دادن خیلی اتفاق خوشایندی نیست . برای همین من سبکی را انتخاب کردم که خیلی به دنبال پیام دادن نیست.
انتخاب بازیگران به چه صورت انجام شد؟
برای انتخاب بازیگر من این روش را ترجیح میدهم ، سعی کنم روحیات آن کاراکتری را که آن شخص قرار است بازی کند با روحیات خود بازیگر مقایسه کنم که به هم نزدیک باشند. منظورم آن نیست که اگر بخواهم یک کاراکتر منفی را داشته باشم ، باید یک آدم بد آن را بازی کند . ممکن است همه ی ما در حالی که خیلی مثبت برخورد می کنیم ، یک خودِ منفی هم در درون مان داشته باشیم. من سعی کردم ببنیم که خود منفی کاراکتر با خود منفی بازیگر یکی هست یا نه . و همین طور برعکس این قضیه . وقتی کاراکتری مثبت است ، باید ببینم آن قسمت خوب کاراکتر در قسمت خوب بازیگر هم وجود دارد یا نه.
چه مدت برای این کار تمرین داشتید؟
ما در تیم بازیگری یک سری تغییرات داشتیم که بعد از آن با این گروهی که بر روی صحنه میبینید، نزدیک به دو ماه تمرین داشتیم.
از سختی ها و مشکلات که در این کار با آن مواجه شدید ، بگویید؟
سختی در همه ی کارهای گروهی زیاد است . یک کار خیلی ساده هم اگر بخواهد به صورت گروهی انجام شود سختی های خاص خودش را دارد ، نوع ارتباط انسانی ، فضای کار نمایشی ، امکانات و غیره و حتی بازیگر ها و سایر عوامل کار مشکلاتی به وجود می آورد که البته در همه ی گروه هایی که دارند فعالیت می کنند ، هست .
ولی آن چیزی که مرا در این مدت بیش از سایر چیزها آزار داد ، تاثیر بیش از حدی بود که خودم از نمایش گرفتم . چون هم نوشتم هم کارگردانی کردم و هم خودم بازی کردم . دنیای نمایش مرا در خود غرق کرد و دنیای نمایش در خلق و خو و رفتار من حتی تاثیر گذاشت .
و حرف پایانی ؟
من دوست دارم این جمله را همه بشنوند : هر کسی دوست دارد بداند به چه اندازه دچار دیوانگی و جنون است ، نمایش ما را ببیند.
با این جمله ی آخر کارگردان آدم دوست داره بره نمایشو ببینه . ولی کلا از بکت خوشم نمیاد!
فضای نمایشنامه های ابزورد رو دوست دارم ولی بعضی ها تو اجرا … خدا کنه این دوست جوان ما تونسته باشه موفق عمل کنه !