رضا فیاضی : نمایش در مدارس می تواند هم ابزار درسی شود و هم بساط سرگرمی بچه ها


رضا فیاضی ، همان پدر مهربان ” قصه های تا به تا ” است یا همان پدر به ظاهر سخت گیر اما عاشق در ” دنیای شیرین ” . او را جز پدر بودن ، نسل من ، به تله تئاترهای دهه شصت و هفتاد به یاد می آورد و به ” کانون پرورش فکری کودک و نوجوان ” و نمایش هایش .

و امروز شاعر باشد و یا نویسنده ، ما باز او را بر صحنه تئاتر دوست داریم . به سراغ او رفتیم برای آگاهی از برنامه ها و شنیدن خاطراتش و او در یک روز پاییزی در محیط دوست داشتنی کافه دژاوو ، پدرانه به گفت و گو با ما نشست .

این گفت و گو در دو بخش با موضوعات ” تئاتر کودک و نوجوان ” و ” جایگاه نقد در تئاتر امروز ” انجام شد که بخش اول آن را با موضوع ” تئاتر کودک و نوجوان ” در ادامه می خوانید .

shakhes

تئاتر کودک در سرزمین ما چه جایگاهی دارد و در واقع از کجا آمده است و به کجا خواهد رفت؟

راجع به تئاتر کودک ، ما به شکل جدی و مکتوب ، زمینه خیلی قوی و پشتوانه تاریخی نداریم.در گذشته به صورت جسته و گریخته در شعر ها بود مانند ” ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز ” که اتفاقاتی می افتاد و حالا نمایشی بوده و خیمه ای  ، ولی نه به آن شکل ، بعد نمایش دوره گردها اجرا می شد . شاید به شکل مکتوب ، سابقه ی تئاتر و سرنوشت آن به صدسال هم نرسد. چه برسد به تئاتر کودک که مکتوب شده باشد . برای همین ما در این مبحث خیلی بی بضاعتیم و این یک واقعیت تلخ است. ما در این حوزه بی بضاعت تر هم شده ایم. در گذشته ، یعنی در دهه ی چهل و بعد از آن در  دهه شصت وضعمان کمی بهتر بود. دهه شصت دوره خوبی بود و اتفاقات خوبی در تئاتر کودک افتاد. هم جشنواره ی امید که اولین جشنواره تئاتر کودک بود ، برگزار شد و هم جشنواره ی تئاتر همدان. قبل از آن هم فعالیت ها درکانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان متمرکز شد. من یادم هست در سال ۵۳ ، ۵۴ دانشجو که بودم ، با گروهی دوره ی مربی گری تئاتر گذراندیم که همان دوره ها الان به نام “نمایش خلاق” برگزار می شود . به صورت کلاسه شده سوالاتی را مطرح می کردیم و بچه ها جواب می دادند و به این شکل بچه ها را جذب می کردیم . دوران خیلی خوبی بود . در آن زمان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یک فعالیت زنده و پویایی داشت. کتابخانه هایش گرم بود ، به اصطلاح چراغش روشن بود. کلاس های متعددی هم برگزار می شد. از تئاتر بگیرید تا سینما و نقاشی و عکاسی و موسیقی و خطاطی و خیلی چیزهای دیگر ، همینطوری کلاس ها پر و خالی می شد. من یادم هست که به سه  شهرستان خوی ، سلماس و ارومیه می رفتم و تدریس می کردم . اتفاقا یکی از خاطره انگیزترین دوران من سال اولی ست  که به ارومیه می رفتم ، آن زمان نمایش ” انسان نیک سیچوان” برشت را بازی می کردیم ، که کار آقای دکتر محمد کوثر بود ، سرم را  کاملا با تیغ زده و کچل کرده بودم . هیچ وقت سرمای ارومیه از یادم نمی رود .  بعد از این سه شهرستان ، همین طور گردش شهر به شهر ادامه داشت. به سمنان، دامغان و شاهرود هم رفتم . در واقع ما در کتابخانه ها هم تئاتر اجرا می کردیم. یعنی در این حد بچه ها را آماده می کردیم. من در طول این سال ها شاگردان خوبی تربیت کردم. خوشبختانه نتیجه اش را هم دیده ام. الان نمایش ” آرامسایش ” کار محمد حاتمی است که یکی از شاگردان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان من است. خودش هم همیشه می گوید و ابراز محبت می کند. یعنی حاصل فعالیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خروجی های خیلی خوبی بود.  آدم های بزرگی از نویسندگان ، نقاشان و  تئاتری ها هم در آن جا کار می کردند و فعالیت ها زیاد بود.

کمی قبل از انقلاب حدودا دهه ی ۵۰ ، فعالیت ها کمی متفاوت بود . مثلا به خاطر دارم که آن زمان آقای ” دان لافون ”  به ایران آمده بودند . آن زمان مسئولیت مرکز تئاتر عروسکی واقع در پارک لاله با آقای ” اردوان مفید ” بود.  اساسا ورود من به تهران به عنوان دانشجو ، هم زمان شد با همکاری کردن با ” اردوان مفید ” که نمایش ” بخت خفته ” را با همدیگر کار کردیم  و بعد از آن نیز همکاری مان درکانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ادامه داشت. آن زمان پشتوانه ی خوبی بود و اتفاقات خوبی می افتاد . در سال شصت هم ، من نمایش ” خورشید زیتون دریا ” را در پارک لاله کار کردم. همان زمان با آن نمایش ، بهرام شاه محمدلو  ” یک جفت کفش برای زهرا ” را کار می کرد. بعد نمایش ” سارا ” را خانم برومند کار کرد و خیلی از نمایش های دیگری که به اسم خاطرم نیست . و اینگونه بود که مجددا فعالیت ها جدی شد.

 یادم هست در تئاتر شهر نمایش” بچه ها و خمره سخنگو” را کار کردیم که خانم سوسن تسلیمی نویسنده و سیاوش طهمورث کارگردان بود . آقای ” اکبر عبدی ” خروجی آن کار بود و بعد از آن کار ، گل کرد. تئاتر کودک ، پویا و تپنده بود. الان این همه امکانات آمده است ولی خبری نیست ، در واقع تئاتری نیست ، وگرنه آدم هایش هستند ، بچه ها در مهد کودک ها کار می کنند ولی یک نمایش خلاق و درست که بخواهیم از آن لذت ببریم وجود ندارد. بنابراین سالن و امکانات مهم نیست ، متن باید باشد که آدم ها کار کنند. مدیریت صحیح می تواند این کارها را بکند. الان من آرزو دارم که برای بچه ها کار کنم ، ولی نمی توانم دست به کار ببرم . رفته ام کار ارائه داده ام ، گفتند : ” برو کار کن. ” گفتم : ” با چه پولی کار کنم ؟ ” می گویند : ” خودت از جیب خودت کار کن ! ” من کارگردان هستم ، تهیه کننده که نیستم. الان رکودی در تئاتر هست که دردناک است. رکودی ست که متاسفانه گویا گرد مرده پاشیده اند .جشنواره ها هم جوابگو نیست.

رضا فیاضی بازیگر

گفتید دهه ی ۶۰ دهه ی پویایی در زمینه ی تئاتر کودک بود ، چه شد که ناگهان گرد مرده پاشیده شد بر تئاتر کودک ؟! چرا امروز نه بزرگانی همچون شما کار می کنند و نه جوان ها رقبتی دارند که به سمت تئاتر کودک بروند ؟

به نظر من ریشه در عدم مدیریت است. یک دوره ی خیلی کوتاه ، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به کمک شهرداری مسابقه نمایشنامه نویسی راه انداخت . در آن زمان آقای ” محمد مهدی عسگرپور ” که الان  رئیس خانه سینماست مسئول شهرداری و معاون او هم آقای ” قاضی نظامی ” بود که این مسابقه را پایه گذاری کردند . در آن مسابقه ، ده نمایشنامه انتخاب شد و ده کارگردان روی نمایشنامه ها کار کردند. با وجود این که مبلغ ناچیزی می گرفتند ، بسیار ناچیز ! ماهی هزار تومان می دادند ، مستقیم بین افراد تقسیم می کردم و برای خودم هم چیزی نمی ماند.  در نهایت نیز ، نمایش ها را در فرهنگسرا ها اجرا می کردند . خب این خیلی اتفاق خوبی بود . ده نمایشنامه تولید شد و ده کارگردان مشغول به کار شدند. به صورت گردشی هم بود . گرچه مدیرانی در فرهنگسرا ها بودند که رسما کارشکنی می کردند و سنگ می انداختند ، کارها را تعطیل می کردند . عجیب بود. با ما جنگ داشتند ، نه تبلیغ می کردند ، نه حاضر بودند سالن در اختیار ما قرار دهند. فقط یادم هست یک فرهنگسرا واقع در بلوار فردوس ، خیلی فعال بود. که فکر کنم الان هم خیلی فعال است . فقط این فرهنگسرا همکاری خوبی کرد. الان هم معمولا فرهنگسرای فردوس پر رونق تر از دیگر فرهنگسراهاست. هم سینما دارد و هم امکانات دیگر. علت همه ی این اتفاقات مدیریت است. مدیریت آن زمان آقای عسگرپور بود. او آدمی بود که حتی در گروه کودک شبکه دو نیز خیلی فعال بود . در دوره ی مدیریت وی  من سه سال کار کردم که یکی از آن ها مجموعه ی تلویزیونی “یک تابلو ، یک حماسه” ، راجع به مسائل انقلاب بود.

تئاتر کودک و تئاتر عروسکی چه وجه تشابهاتی دارد؟ کجاها یکی می شوند و چه تفاوت هایی باهم دارند؟

در ذات خودش یکی ست و برای بچه هاست. حالا شیوه هایش فرق می کند. شیوه عروسکی که سایه دارد یا نه . ولی دنیای عروسکی دنیای وسیعی ست و کسی نمی تواند بگوید که من آن را کاملا می شناسم و تجربه کرده ام. خیلی دنیای وسیعی دارد. شاید برای همین است که مستقل شده است. وگرنه یکی ست. ما در پارک لاله ، هم نمایش عروسکی و هم نمایش زنده کار می کردیم. اسمش مرکز تئاتر عروسکی بود ولی ما احتیاجی نمی دیدیم که به طور مطلق عروسکی کار کنیم. علاقه ی من هم بیشتر کار ترکیبی بود و سال های سال کار کردیم. ولی به نظرم آن قدر وسیع است که می تواند جشنواره ی خودش را داشته باشد و مستقل شود. اما شاید اگر الان تفکیکش نکنند اتفاقات بهتری بیافتد.

در مواقعی تئاتر عروسکی ، نمایشنامه ای برای بزرگسالان دارد و نتیجه ی این برداشت که تئاتر عروسکی برای کودکان است این می شود که کودکان به تماشای کاری می نشینند که اصلا مناسب رده ی سنی شان نیست و هیچ اطلاع رسانی درستی هم در این زمینه نمی شود . چطور می توان جلوی اتفاقاتی این چنینی را گرفت ؟

طبعا هرچیزی نیاز به آموزش دارد. ولی یک هنرمند ، یک کارگردان ، یک آدم خلاق ، حق دارد به هر شکلی که به ذهنش می رسد از ابزار استفاده کند. هیچ کس نباید مانع او شود و نمی شود گفت از عروسک ، ماسک یا رقص یا موسیقی استفاده نکن. همه این ها  در اختیار منِ هنرمند است که بتوانم زبان تازه ای پیدا کنم. حرف تازه ای بزنم. مهم نیست که مثلا با رقص این کار را کنم و یا با آواز این کار را کنم. آن چیزی که الان جایش در کشور ما خالی ست ، اپرا و باله است .که دلم برای جای خالی آن لک می زند. اتفاقات بزرگی در دنیا می افتد ، اپراهای بزرگی اجرا می شود که در مملکت مان نداریم و این ها نقص است. البته جدیداً  شتک هایی زده می شود و خبرهایی دارم که امیدوارم بتوانند واقعا ادامه دهند.

بحث دیگر مربوط به نوشتار تئاتر کودک است . ما در این زمینه هم ضعف داریم . چرا هنرمندان  آنچنان که باید در این زمینه فعالیتی ندارند ؟  پیشینه ی نمایشنامه نویسی مربوط به چه زمانی است ؟

همانطور که ما در تئاترمان پیشینه ی زیادی نداریم ، در نوشتار نیز نداریم ، چون غالبا هم سینه به سینه نقل می شده مثل تعزیه ، نمایش های خیمه شب بازی و تئاتر تخته حوضی مان ، که مبنایش بداهه بود ، اصلا مکتوبی نمی ماند . چند نفر قرار می گذاشتند و بستگی به ذوقشان نمایش را اجرا می کردند ، پس چیزی مکتوب نبوده است. اما از جایی که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به وجود می آید ، نمایشنامه چاپ می شود ، و آثار معرفی می شود . الان در این چند سال اخیر است که آقای فدائی حسین ] سید حسین فدائی حسین [ زحمت می کشند ، چند نمایشنامه ی فرنگی ترجمه می کنند که اجرا می شود . ما سابقه ی تئاتر کودک نداریم . الان افرادی همچون خانم کاظمی ، خانم گلستانی مثلا سراغ آقای دیوید وود رفته اند و نمایشنامه هایش را کار می کنند . یک مساله ی دردناکی که وجود دارد این است که همه ی ما نویسنده ، کارگردان ، بازیگر ، طراح صحنه و … ، و در واقع آمیخته ای از هنرها هستیم  و چون هول ورمان می دارد و فکر می کنیم فرصت کمی داریم ، می خواهیم همه ی حرف های دنیا را بزنیم ، یعنی تئاتر کودک الان اینگونه شده که مثلا من قرار است به بچه ها مسواک زدن را آموزش بدهم ، در همین حد . قرار این است که بیاید و بگوید مسواک بزنید . ولی ما می آییم تمام مسائل و شگفتی های دنیا و عقده های درونی خودمان را وارد کار می کنیم و این می شود که شاهکار می شود .

تئاتر کودک در پرورش نسل های آینده چه نقشی دارد و به چه شکل می توانیم تئاتر کودک را برای کودک این نسل که دچار تکنولوژی شده است ، تبدیل به سرگرمی کنیم ؟

ما در این چند ساله تلاشمان این بود ، صحبت ها و نشست هایی نیز داشتیم ، الان بنیاد تئاتر کودک هم دارد به وجود می آید . آقای کیانیان و دوستان دیگری هم بودند ، البته با هم شروع کردیم ، ولی آنها پیگیر بودند و من کمتر توانستم خدمتشان باشم ، ولی در جریان فعالیتشان هستم ، یکی از راهکارها این است که تئاتر کودک از مدارس شروع شود ، در مدارس رونق پیدا کند . امسال تئاتر کودک دانش آموزی را در جشنواره کودک آوردند که حرکت خوبی بود . ولی باز هم این گونه است که در مقطعی اتفاق می افتد و بعد فراموش می شود . نمی دانم الان به صورت جدی جزء واحدهای درسی محسوب می شود یا نه ، قرار بود اتفاقات خوبی بیافتد . وقتی چنین اتفاقی در مدارس می افتد ، نمایش ، هم ابزار درسی می شود و هم بساط سرگرمی برای بچه ها . این چیزی است که ما انتظار داریم ، بچه ها را سرگرم کند و از لحاظ مفهومی نیز مفید واقع شود . اگر این اتفاق در آرامش بیافتد و بتوانیم به درستی جلو برویم ، مطمئنا به نتایج مثبتی می رسیم . در مورد نمایشنامه نویسان ، الان واقعیت این است که از سر اتفاق چند نمایشنامه نوشته می شود . من ۴ نمایشنامه در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ کردم ، “ت مثل تئاتر” ، “عصای کارگشا” ، “خورشید ، زیتون ، دریا ” و “یعجوج و معجوج” . ولی نویسنده ی رسمی کودک نداریم .

 مسئله ی دیگری که نیز وجود دارد که تئاتر کودک مهجور می ماند ، این است که در آن شهرت وجود ندارد .

اتفاقا سکوی پرتاب است .

چون به چشم سکوی پرتاب می بینند ، به همین دلیل کنار گذاشته می شود . یعنی کسی دغدغه اش این نیست که بیاید به صورت تخصصی کار کودک انجام دهد .

الان چند نفری را در قدیمی ها داریم ، گرچه ناچار می شوند برای بعضی کارها بروند مثلا من بازیگر ناچارم که بروم و در فلان سریال بازی کنم . ولی اگر در کار کودک تامین باشم ، مطمئن باشید جای دیگری نمی روم و از این حوزه بیرون نمی روم . خیلی از ما دلمان می خواهد ولی این اتفاق نمی افتد .

 ما در شهرستان ها بیشتر می بینیم که کار کودک انجام شود و موفق و خوب هستند ولی هیچ وقت امکان پیشرفت پیدا نمی کنند ، در نقطه ای سرکوب می شود .

اجرا نمی روند ، به آن ها اجازه ی اجرا نمی دهند . اولا بچه های شهرستان چه بزرگسال و چه کودکشان ، از آن ور می غلتند . آنقدر در فازهای روشنفکری عجیب و غریب و احمقانه می روند که از آن ور می افتند . در همدان کارهایی دیدم که می خواستند به بی زبانی ، به تئاتر فرم برسند ، به مدرنیسم برسند . شما که کارتان را این گونه کردید ، مگر چقدر مخاطب می آید تا کارتان را ببیند . آنجا امکانش نیست . این طرف هم که نمی آیند . بنابراین زبان آدم را یاد نگرفته ، می رویم سراغ چیزهایی که بلد نیستیم ، در نتیجه معلوم است که با شکست مواجه می شویم .

خود شما نبز در تئاتر کودک کمرنگ هستید . دلیلش چیست ؟

من هیج پیشنهادی را برای کودک رد نکردم یعنی اولویت گذاشتم . اگر کار نکردم به این دلیل بوده که کار نبوده ، امکان کار کردن نداشتم ، نه اینکه نخواهم . من الان گرسنه و تشنه له له می زنم که کار کودک انجام دهم . من در تلویزیون که خیلی کار کردم ، در تالار هنر هم تئاتر کار کردم . اما الان می گویند: ” آقا بفرما کار کن” ، ولی امکان کار کردن به من نمی دهند ، یعنی با امکاناتی که می دهند ، من زیر بار نمی روم . من خودم نمی توانم تهیه کننده ی اثرم باشم . سرمایه ای ندارم که از جیبم خرج کنم تا بعدا ، سر فرصت ، بازگشت سرمایه داشته باشم . اصلا مگر کار کودک می تواند بازگشت سرمایه داشته باشد ؟! نمی تواند داشته باشد ، یعنی بلیتش آنقدر نیست که بخواهی خرج کنی ، بچه هایت را هم راضی کنی . ممکن است در کارهای به اصطلاح هتلی که اجرا می شود ، پولش و سرمایه اش به بازیگر برسد ولی کار کودک کجا می تواند چنین کاری بکند .

دقیقا درست است ، که البته این اتفاقات در راستای خصوصی سازی تئاتر اتفاق افتاده است. نظرتان راجع به این نوع خصوصی سازی چیست ؟

در حوزه ی تئاتر کودک مزخرف است . در بزرگسالش هم الان در خانه ی هنرمندان به گونه ای دارد اتفاق می افتد که بچه ها خوشبختانه از پس زندگی شان برمی آیند . به گونه ای تئاتر خصوصی دارد راه می افتد ، ایرادی هم ندارد . چند تا چهره هم بیاورند و کاری تولید کنند ، اشکال ندارد . ما در حوزه تئاتر کودک ، اگر بخواهیم کاری بسازیم که درست باشد و هزینه اش را هم پرداخت کنیم ، بازگشت سرمایه ندارد . بازگشت سرمایه که هیچ ، حتی نمی توانی از پس خرج های یومیه ات بر بیایی و بچه هایت را راضی کنی . باید از جیب سرمایه بگذاریم و در آخر هم بدهکار می شویم .

1

در بحث تئاتر کودک ، دغدغه ای  و حرف نگفته ای دارید که بازتاب داده شود ؟

 حرف نگفته : می خواهم کار کنم ، کار تئاتر کنم ، کار کودک کنم . به والله کار دارم ، نوشته دارم ، زیاد هم دارم ، یعنی از نظر نوشتاری کم ندارم ، ولی نمی توانم زیر بار چیزی بروم که به من فشار روحی وارد کند ، چون من الان توانش را ندارم . یک زمانی جوان بودم و اصلا با این قضیه مشکلی نداشتم . من برای بچه ها کم کار نکردم ، اما الان از نظر روحی و جسمی توانش را ندارم . یک خاطره برایت تعریف کنم : من و آقای هرمز هدایت در دفتر گروه کودک شبکه یک نشسته بودیم . منتظر بودیم جناب رئیس به ما فرصت رفتن به داخل را بدهد . برای اینکه در دفتر را نگه دارند ، یک کاغذ سوراخ کن بزرگ ] دستگاه پانچ [ دم در گذاشته بودند . هرمز گفت : “رضا این کاربردش چیست ؟ ” گفتم : ” خب معلوم است دیگر ، برای سوراخ کردن است . ”  گفت : ” این حکایت من و توست . ما کجاییم که الان باید بیاییم پشت در آقای رئیس بایستیم که به ما اجازه بدهند ، برویم و درخواست کار کنیم .  آیا حق ماست که این طوری اینجا برویم ؟! ”  این است حکایت ما و دوستان من ، مثل رضا بابک یا برخی از عزیزانی که کار نمی کنند و آن ها را نمی بینیم . باور کنید چند وقت پیش من سر فیلمی رفته بودم که اشک می ریختم و کار می کردم ، بس که کارگردانش نافهم بود ، پرت بود ، گیج بود .  نمی دانم طرف چطور سرمایه اش را داده که این آدم بیاید مثلا برایش کار کند . واقعا در سر خودم زدم . صحنه اینجوری است که بزغاله ای دست من است که باید نگهداری می شد و دو تا پسرهایم روبرو هستند . باید بهشان بگویم که خجالت نمی کشید نتوانستید یک بزغاله را نگه دارید . دوربین بک ( back ) اورشولدر ( over shoulder ) من است به این ها ، بزغاله هم دست من است . ۳-۲-۱ حرکت . گفتم شما خجالت … کات ، کات ، کات . آمد سر بزغاله را به طرف دوربین چرخاند . شما بودید آنجا چه کار می کردید ؟  آنوقت فکر کنید من با این سابقه ی کار باید  برای چنین آدمی کار کنم ؟ وقتی من بروم با این سابقه ی کاری برای این آدم کار کنم ، باید گریه کنم . من در شعری گفته ام :

“مثل یک روسپی بزک کرده

از کوچه های خالی تهنیت و تشویق می گذریم

و مثل یک روسپی پیر بزک کرده

در انتهای یک کوچه سیمانی می میریم

و تنها چیزی که از ما می ماند تصویر شکسته ی لبخندی است

که به مرور ایام از صفحات روزنامه ها محو می شود

و دیگر محال است کسی به یاد بیاورد

ما خود را نه به نام

به تکه نانی فروختیم “

.

شعر دیگری هم دارم که در واقع یک زمانی من این شعر را با غرور در مورد حرفه ی بازیگری می گفتم :

.

هزار چهره می زند آیینه ی خیال من

چون در من نگری وحشت شیطانم

فریب خورده و فریبکار

 فاوست را به گناه آلوده

در گوش برادر زهر ریخته

عموی فرزند خود منم

های های قربانی قربانگاهم

پیراهن دریده ی یوسف

روشنایی دیده ی دوست

میزان التهاب درد تو

بازیگرم

آه ، ای رویای پیرسال کودکی

بهشت برینم

اگر بگذارند

و پاداش هنرم

جز غباری از خاک گور نیست

و قانعم

دلخوش به مهربانی

بازیگرم “

یعنی با غرور در مورد بازیگر می گویم و بعد فضای من را در زمانی که شکست خورده و درب و داغان در مقابل آدمی عوضی قرار می گیرم ، نگاه کن .  پس ببینید من کار دارم ، نوشته دارم . بیکار نمی نشینم ، صبح تا شب در خانه می نشینم ، یا می نویسم یا می خوانم . الان خوشبختانه مجموعه قصه هایم را زیر چاپ دارم ، پیگیر نوشته ها و کارهای ادبی هستم و دغدغه ام شعر و چیزهایی است که اتفاق می افتد . پس ببینید الان دغدغه ام کار کودک هست ، دلم می خواهد کار کنم اما متاسفانه شرایط برای کار کردن وجود ندارد .

شما خبر دارید که یک مجموعه قصه برای رادیو هفت می خواندم ،  این قصه ها را به انتشارات نگاه و کانون داده ام و دنبال این قصه ها هستم . همشهری هم قصه های من را دارد چاپ می کند . این ها دلگرمی شده است . گرچه می گویم الان باید درگیر مسائل مالی این چنینی باشد که یک چک ۷۰ میلیون تومانی و قرارداد را در دستم دارم و باید بروم گردن کج کنم و بگویم آقا من کارم تمام شده است ، یک سال هم گذشته است ، پول من را بدهید . می گویند : خونسرد باش ، رضا جان خودت را حرص نده . پولت می رسد . کی ؟! یک سال و اندی گذشته است .همین مسائل است دیگر . ولی با این وصف ، کار کودک واقعا عشق می دهد . من عاشق بچه ها هستم . هیچ وقت هم از این حیطه جدا نشدم و جدا نمی شوم . نمی دانم چطور شد که به سراغ این رمانی که دارم می نویسم رفتم . چون یک رمان نوشتم ، گفتم بگذاریم ببینیم اوضاع ارشادمان برای چاپش چگونه می شود . من مشغول نوشتن کاری هستم . سه دختر جوان که از بچگی با هم دوست اند و  با هم بزرگ شده اند ، تصمیم می گیرند که ازدواج نکنند . مردستیزی می کنند و بعد انتهای ماجرا …

انشالله که همیشه در زمینه کودک و بزرگسال پرکار و موفق باشید .

۲ نظر ثبت شده است .

  1. آزاده گفت:

    چقدر خوشحال شدم دیدم آقای فیاضی هنوز روپا هستند . هر وقت می بینمشون یاد بچگی هام می افتم.
    ایشالله همیشه سلامت باشن.

  2. امیرعلی گفت:

    چرا همه چی واسه بچه های اوایل دهه شصت بود؟ زمان ما که هیچ خبری نبود! الانم که خودمون می خوایم کار کنیم ، همکاری نمی کنن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *