چندی پیش بخش اول مصاحبه با عوامل “گروه تئاتر پاپیون” در تئاتر فستیوال منتشر شد. اکنون در بخش دوم این مصاحبه به معرفی “گروه پاپیون” و برنامه های آینده ی گروه می پردازیم. البته در خلال این مصاحبه که با حضورکارگردان گروه، حسین رحیمی و دستیار کارگردان ، غزاله جزایری صورت گرفت صحبت از جشنواره ی فجر و وضعیت این روزهای تئاتر و وضعیت نقد در تئاتر نیز مطرح شد.
از گروه پاپیون شروع کنیم . گروه پاپیون از چه زمانی تشکیل شد؟
رحیمی : این گروه در سال هشتاد فعالیتش را شروع کرد و بعد از آن حدود بیست و چهار نفر از بچه ها که معلولیت های متفاوتی داشتند به ما پیوستند که در واقع یک کارگاه بازیگری تشکیل دادیم . شنو قادری، مهران قندهاری ، مرتضی محبوبی و بچه های دیگری بودند که برای اولین بار می خواستند به روی صحنه بروند ، ما روی بدن و بیانشان کار کردیم. در واقع فیزیکشان و بیانشان باید درست می شد. از همان اول هم به دنبال این بودیم که واقعا تئاتر کار کنیم، نه اینکه بچه ها فقط روی صحنه بیایند . به همین خاطر هم تمریناتمان خیلی سخت بود. یعنی در کرمانشاه ما روزی بالغ بر ۶ساعت فقط تمرین بدن و بیان داشتیم. از دل همان بچه ها ، ۳ نفر انتخاب شدند، شنو قادری ، مرتضی محبوبی و بهروز صولتی که نمایش”اینجا فقط آرزو” را کار کردیم. چون کار اول بود ، کمی ریسکش بالا بود به همین دلیل ما دو بازیگر عادی هم در کنار بچه ها گذاشتیم. ولی بعد از آن ، بیشتر کار پژوهشی انجام دادم . من به سمت پژوهش کارهای تئاتر کاربردی رفتم. دیگر با بچه ها کار نکردم تا سال ۸۸ ،که آن سال با بچه ها پرده برداری را کار کردم. و الان بچه ها ۱۵ نفر هستند.
هدفتان از این فعالیت ها و پژوهش ها چه بود؟
رحیمی : هدف اولیه این بود که برای هر کارگردانی اتفاق می افتد که دوست دارد یک کاری را تجربه کند، یک کار خاص. همه ی ما به دنبال آن هستیم که یک خاص بودنی در کارمان باشد. اما بعدا که خروجی کار مشخص شد و من دیدم که چقدر در زندگی این بچه ها تاثیرگذار است وچقدر بچه ها صاحب نقش پذیری و پایگاه اجتماعی می شوند، به سمت این رفتیم که بچه ها دور هم جمع شوند و تئاتر کار کنند و البته به دغدغه های تئاتری من هم با این بچه ها بهتر جواب داده می شد. چرا که در چنین کارهایی بازیگر کاملا تحت اختیار کارگردان است. علاوه بر آن ، این بچه ها ضوابط و منیت های دیگران را نداشتند و این خیلی برای من خوب بود . علاوه بر آن وقتی می دیدم بچه ها خودشان علاقه مند هستند و روی زندگی عادی شان تاثیر می گذارد ، خب هدفمان این شد که یک قشر از جوانان ایزوله را نجات دهیم. به جای آنکه در خانه باشند و احساس کنند که بی مصرف هستند و احساس کنند به دلیل محدودیت و معلولیت باید در خانه بمانند ، وارد جامعه شوند. هدف ما این بود که این جامعه را آزاد کنیم. دیگران ببینند و اینها هم خودشان را محک بزنند و در کنار آدم های عادی زندگی کنند …. الان شنو ، مهران ، امین ، احمد و همه ی بچه های دیگر انتخاب کردند که بازیگرند ، می دانند که نیامده اند که یک تئاتری اجرا کنند و بروند ، می دانند که بازیگرند . در ایران شما هیچ بازیگری را مشاهده نمی کنید که به این قضیه حرفه ای نگاه کند . اما این بچه ها رژیم خواب دارند ، رژیم غذایی دارند ، یک ماه قبل از اینکه اجرا کنند کاملا تحت نظارتند و من با خانواده هایشان در ارتباطم که چه بخورند و چه نخورند و کی بخوابند و بیدار شوند.
که البته این برنامه ها را باید همه ی بازیگر ها داشته باشند.
رحیمی : باید همه بازیگر ها داشته باشند ، ولی یک حسنی که این قضیه دارد این است که یک بازنگری می شود برای بازیگرانی مثل من . وقتی می گویم از یک ماه قبل از اینکه بازی کنند ، رژیم خواب و رژیم غذایی دارند ، من نیز به عنوان یک بازیگر تحصیلکرده ایرانی و فارغ التحصیل این رشته مثل این بچه ها می شوم . چه ایرادی دارد؟! چطور این بچه ها وقتی تشنج می کنند ، ۱۴ عدد قرص می خورند ، اما می آیند روی صحنه . پس چرا برای من باید یک مسئله کوچک روحی باعث شود که بیایم سر تمرین و انرژی کافی را نگذارم ؟ چرا باید فکر کنم تئاتر یک جایی ست که قرار است فقط من را ببینند ؟ نه، بلکه قرارست چیزی خلق شود ، اتفاقی بیفتد و رویدادی خلق شود . علاوه بر آن یک بازنگری هم برای منِ مخاطب است ، هم برای منِ بازیگر است و هم برای خانواده ی این بچه ها و خانواده هایی که می آیند و با خانواده ی این بچه ها ارتباط برقرار می کنند تا ببینند تئاتر چه تاثیری دارد و می گوید که کاش بچه من هم بیاید . ببینید همین که می گوید : ” کاش بچه من هم بیاید ” یعنی من هم دوست دارم که بچه من وارد جامعه شود . تازه فهمیده که از وقتی این بچه وارد جامعه شده چقدر خوب دارد دیده می شود . چقدر می تواند توانا باشد ، حتی آن ناتوانی هم می تواند تبدیل به توانایی شود . برای مخاطب هم این اتفاق می افتد ، مخاطب می آید می گوید من ۴۰ هزار تومان داده ام بلیت فلان بازیگر خانم که ستاره بود ، از یک هفته قبل هم پیش فروش شده است و همه ی بلیت ها هم فروش رفته ، را خریده ام ، و فقط رفته ام فلان استار را دیده ام . حالا با یک گریم که نه ، با یک آرایش خوب و یک لباس خیلی شیک روی صحنه و الان من با مبلغ پایین تر به لحاظ مادی نه به لحاظ معنوی ، آمده ام کار این بچه را دیده ام که دارد از انرژی اش مایه می گذارد ، از فسفرهای مغزش مایه می گذارد . وقتی این را می بیند ، توقع تماشاگر هم بالا می رود ، می گوید من دیگر نمی روم این جور کارها را ببینم ، می روم کاری را می بینم که بازیگر خودش را روی صحنه شهید کند و کارگردان وقت گذاشته باشد ، نه آنکه یک ماهه ، کاری سر هم بندی شده باشد و حالا برویم اجرا کنیم ، ببینیم چه می شود ، نباشد و چون من فلان جا موقعیت دارم ، سالن اجرا بگیرم و چهار بازیگر را هم جمع کنم ، بلیت کارم هم فروش می رود و آن را تبدیل کنیم به تولید حماقت .
تئاتر باید تولید فهم و دانایی باشد . در این تئاتر ما به دنبال این جمع بودیم و به آن رسیده ایم . حالا شاید در کشور ما به دلیل یک سری مسائل هنوز جا نیفتاده باشد ، ولی کار ما وقتی در جشنواره کشور های دیگر پذیرفته می شود ، همه به دنبال این تئاتر هستند ، چرا که می دانند چه اتفاقی افتاده و بزرگی این اتفاق را می فهمند . می فهمند که چه وقتی گذاشته شده است . می فهمند که این بچه ها با چه محدودیت هایی کار می کنند . ما اگر یک دیالوگ کوچک به بچه ها می دادیم ، بچه ها امکان داشت همه دیالوگ ها را قاطی کنند . حالا من به همراه مادر بچه ها مجبور بودیم این ها را بخش بخش به بچه ها آموزش دهیم ، تنها برای یک دیالوگ خیلی کوچک .پس این نشان میدهد که یک تئاتری است که فقط تئاتر نیست ، یک جریان و یک حرکت جریان ساز در جامعه است که دارد اتفاق می افتد .
برنامه های آینده ی گروه چیست؟
رحیمی : الان کارهای دیگری هم در حال آماده سازی داریم ، هم ” آوازه خوان طاس ” یونسکو و هم “پزشک نازنین ” سایمون را در حال کار کردن هستیم .
از آینده ی “پرده برداری” هم بگویید ، که قرار است در چه جشواره هایی شرکت کند؟
رحیمی : “پرده برداری” فقط یک جشواره مانده که باید برود ، جشنواره ی ” هانوفر ” آلمان ( the hanover theater festival )، که جشنواره ی خیابانی است . بعد از آن به نظرم باید با “پرده برداری” خداحافظی کنم . ” پرده برداری ” همچون طفلی است که دیگر بزرگ شده است و به سرانجام رسیده است.
برای دیگر نمایش ها چطور؟
رحیمی : “صندلی ها ” ی ((The Chairs (1952) یونسکو قرار است به جشنـواره ” کوفـــــــار ” بلاروس ( kufar international theater festival ) ، جشنواره ” آرتوکیا “روسیه (Artokia theater festival )، جشنواره ” آبتــنا وایســت بوهــنه” ( Abtenau ist buhne ) اتریش برود ، در آمریکا هم جشنواره ی میدتون (midtown theater festival ) در برادوی است که در برادوی ۶ روز اجرا داریم و یک روز کارگاه آموزشی داریم ، جشنواره ” لیورپول ” ( liverpool theater festival ) کانادا هم قرار است برود ، ” صندلی ها ” هنوز راه زیادی دارد ، الان بچه ها می خواهند با تی شرت هایی که طراحی کرده ایم که نماد ایران ، گروه پاپیون و شعار ” جهان بدون جنگ ” و ” ایران حافظ صلح ” ، در جشنواره ی بلاروس حاضر شوند . می خواهیم در هر جشنواره با یک شعار انسانی مثل جهان بدون جنگ، جهان بدون فقر، جهان بدون سرطان، جهان بدون ایدز و … شرکت کنیم .
آیا برای جشنواره فجر کاری ارائه داه اید؟
جزایزی (دستیار کارگردان) : اتفاقا برای “صندلی ها” اقدام کردیم ، من امروز دبیرخانه ی جشنواره ی فجر بودم ، برای اینکه ” صندلی ها ” را بتوانیم در فجر اجرا کنیم . من به آقای رحیمی گفتم شما اجرای عموم نروید، چون برای اجرای عموم “صندلی ها” برای ساعت ۴:۳۰، سالن استاد انتظامی را به ما دادند. به نظر شما ما که ۱۸ ماه صندلی ها را روزی ۹ ساعت تمرین کرده ایم، ساعت ۴:۳۰ ظهر کسی در سالن استاد انتظامی می آید که این کار را ببیند؟ ساعت ۶ به سختی سالن پر می شود . گفتیم اجرای عموم نرویم کار را ببریم جشنواره ی فجر . کاری که در ۲۷ کشور پذیرفته شده است ، در جشنواره ی فجر می گویند این کار در جشنواره ی جشنواره ها نمی تواند شرکت کند ، چون جشنواره ی مهرآیین جز جشنواره ی جشنواره ها محسوب نمی شود . می گویم در کدام بخش می تواند باشد ؟ می گوید نسل نو می توانید ، ولی نسل نو هم چون کارگردانتان بالای ۳۰ سال سن دارد نمی توانید . بخش تازه ها هم که متن باید ایرانی باشد ، پس شما در صورتی می توانید در جشنواره ی فجر شرکت کنید که اجرای عموم رفته باشید . گفتم ما دوست داریم این کار در جشنواره شرکت بکند تا بتوانیم سالن خوبی بعد از جشنواره ی فجر بگیریم ،که بعد از ۱۸ ماه تمرین دیده شود . گفتند نه ، شما سالن بگیرید ، اجرا کنید ، فیلم کار را بدهید ، در بخش مرور به جشنواره بیایید . گفتم مرور دیگر به درد من نمی خورد!! شما فکر کنید کاری که در ۲۷ کشور ، در جشنواره های مختلف شرکت می کند در جشنواره ی خودمان نمی تواند شرکت کند ، در صورتی می تواند وارد جشنواره شود که اجرای عموم رفته باشد ، آن هم کجا ؟ سالن استاد انتظامی ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر؟ کدام کارگردانی این کار را می کند؟
بی شک من در این کار فقط یک کارگر هستم ، اما تمام دغدغه ی من این است که اتفاقی بیفتد که این کار دیده شود و فجر امسال بتواند به جشنواره راه پیدا کند . چون مگر این بچه ها چقدر توان دارند که مدام تمرین کنند ، به این امید که شاید سال دیگر وارد جشنواره ی فجر بشوند.
رحیمی: یک موضوع غم انگیز می دانید چیست ؟ مثلا شنو شرایطش به گونه ای است که هرچقدر کار می کند از عمرش کاسته می شود ، دکترش یک بار به من گفت اگر داری با او کار تئاتر می کنی ، بدان که هرچقدر که او دیالوگ حفظ می کند ، زودتر از بین می رود . من هر وقت به این موضوع فکر می کنم حالم بد می شود . می گویم یک موقعی این کار دیده می شود که خدایی نکرده ، یکی از این بچه هایی که الآن در گروه هستند ، دیگر نباشند . دیگر هیچ انگیزه و هیچ نیرویی برای من نمی ماند . دیگر آن موقع من چطور می توانم خودم را ببخشم ؟ همین الان که مهران هست و سالم است ، فقط یک اسپاسم کمر کوچک پیدا کرده و من ، احمد را به جایش گذاشته ام ، بچه ها روز اول همه بدون استثنا گریه می کردند ، جای او واقعا خالی بود ، حالا خدایی نکرده اگر اتفاقی برای یکی از این بچه ها بیفتد چه ؟ چرا ما باید فرصت ها را از دست بدهیم ؟
جزایری : شنو امروز در راه ، در مترو تشنج کرد . دیالوگی آقای رحیمی در کار گذاشته که شنو می گوید من یک خورده از عمرم باقی مانده ، این واقعا اوضاع خود شنو است . کاش برای این کارها هم ارزشی قایل بشویم.
من انتقادی دارم که به تمام گروه های تئاتری وارد است،و این هم مزید بر علت می شود که یک اثر به خوبی دیده نشود، در گروه های تئاتر روابط عمومی ها فوق العاده ضعیف هستند، و ارتباط با رسانه ها تقریبا وجود ندارد ، فقط فلان هنرمند را آوردن ، خبر تولید نمی کند. شما برای حل این مشکل چه کرده اید؟
رحیمی : حق با شماست ، ما الان داریم یک سایت طراحی می کنیم که ارتباط را هم قوی تر کنیم . گروه هم تبدیل شود به یک کمپانی تئاتر ، یعنی کاری که تا به حال در ایران اتفاق نیفتاده است. که در این سایت هم اطلاع رسانی فعالیت های گروه به درستی انجام شود و هم فراخوان هایی داشته باشیم که تمام خانواده های معلولین آگاه شوند تا بتوانیم گروه تئاتر ملی معلولین را تشکیل دهیم ، الان در این فکر هستیم . اما واقعیت این است که من کمی خسته شده ام، انرژی ام تمام شده است ، همه ی فکرم رفتن شده است ، که وقتی نمی شود اینجا فعالیت کرد ، بروم. معلول که با معلول فرقی نمی کند ، معلول آمریکا با معلول فرانسه چه فرقی می کند ؟ می گویم حداقل بروم آنجا که کار دیده شود ، بچه ها دارای پایگاه اجتماعی بشوند ، نقش پذیر بشوند ، حقوق بگیرند . من واقعا انرژی ام خیلی کم شده است ، بچه ها می آیند و می گویند امروز ۵۰ نفر تماشاگر داریم ، من فقط می گویم دستتان درد نکند ، یا می گویند نمایشت در بلاروس ، آمریکا ، برادوی دارد اجرا می رود ، می گویم من مثل مادری هستم که پسرش شهید شده است ، حالا به او می گویند عروست مدام دارد موفقیت کسب می کند ! چون پسر نیست برای عروس هر اتفاقی بیفتد آنقدر خوشحالی ندارد . البته اینها را در غالب غر و نق نمی گویم ، من کارم را انجام می دهم ، اما احتیاج به یک نیروی محرکه ی عظیم دارم که خودم را حرکت دهم ، مشکلات و دغدغه ها خیلی زیاد است.
ما در تئاتر فستیوال خیلی جدی بحث نقد در تئاتر را دنبال می کنیم، و اینکه چه قدر بحث نقد در جامعه ی تئاتر ما کمرنگ است. فکر می کنید جایگاه نقد در جامعه ی تئاتری ما کجاست؟
رحیمی : مساله ی نقد و نقدپذیری بحث مهمی ست ، نقد یعنی خوب دیدن ، نه خوب ندیدن . این خیلی مهم است ، یعنی احاطه ی کامل . در نقد پذیری یک بعد انسانی وجود دارد ، یعنی روانشناسی شخصیت ها. در زندگی های مختلف هم وجود دارد . معمولا زن و شوهرهایی بیشتر با هم کنار می آیند که هم قدرت خوب دیدن و نقد کردن را دارند و هم قدرب خوب نقد گرفتن و نقدپذیر بودن . این ویژگی و ماهیت کارگردان ها به عنوان انسان های عادی در جامعه و بعد به عنوان انسان های هنرمند ، در آنها هم وجود دارد . خیلی ها نقد را نمی پذیرند و خیلی ها هم می پذیرند. مثلا دیروز تماشاگری گفت خیلی خوب بود ، فقط جاهایی احساس می کردم باید یک سکوتی در کار رعایت شود . دقت که کردم دیدم درست است ، دیروز شنو یک مقدار فاصله هایی را که باید در کار رعایت می کرد ،کمتر رعایت کرده بود . گفتم حق با شماست . نباید از نقد غافل بشویم.
نظرتان راجع به طرح “پیشنهاد تئاتر” تئاترفستیوال چیست؟ چقدر این طرح به جدا کردن سره از ناسره کمک می کند؟
رحیمی : این خیلی خوب است . بخشی از هنر سلیقه است ، در بعضی کارها نصف سالن راضی و نصف سالن ناراضی اند . این به خاطر ویژگی و ماهیت تئاتر و هنر است . به عقیده ی من حرکت خیلی خوبی است ، انشاالله خداوند هم کمکتان می کند و جامعه ی هنری هم باید بدانند که هنر خلق کردن وقتی اتفاق می افتد که کار روی صحنه اجرا می شود و به وسیله ی کارگردان، بازیگران، عوامل، اصحاب رسانه، تماشاگر ، منتقد و …. شکل می گیرد . خلق در تمرین ایجاد نمی شود . تمرین پروسه ی آماده شدن برای خلق است . خلق موقعی اتفاق می افتد که همه در کنار هم باشند.
کار شما برچسب ” پیشنهاد می شود ” از طرف تئاتر فستیوال دریافت کرده بود ، اما اگر کار بدی بود برچسب ” پیشنهاد نمی شود ” دریافت می کرد ، حتی اگر معلولین در آن بازی کرده باشند . به این دلیل که چرا مردم باید بروند و یک کار ترحم انگیز را ببینند ؟ چرا مردم باید بروند و سوء استفاده از معلول را ببینند؟
رحیمی : من از شما تشکر می کنم، این خیلی موضوع مهمی است. روی بروشور های ما نوشته نشده است بچه های معلول . نوشته شده هنرمندان پرتوان استثنایی . ما نمی خواهیم استفاده ی ابزاری کنیم ، می توانستیم مردم را دعوت کنیم و چند هنرمند معلول هم بیاوریم و کار هم تبدیل می شد به یک کار حمایتی که چند خیّر هم دعوت می کردیم و در انتها بچه ها باید دست گدایی دراز می کردند . اگر این تماشاگر از ابتدا آموزش داده می شد که این بچه ها می خواهند تئاتر اجرا کنند ، الان من این مشکل را نداشتم . تقصیر خودمان است ، از ماست که بر ماست. چند ماه پیش در همین برنامه ی فیتیله ی جمعه ها ، چند بچه ی معلول را آورده بودند و در آخر هم چتر های حمایتی باز شد ، بچه ها بسیار بد دیالوگ می گفتند ، بسیار بد بازی می کردند و نا آماده بودند و در آخر هم مجری برنامه که باید گریه می کرد ، گریه کرد و گفت از این بچه ها حمایت کنید… این بچه ها در فلان کانون هستند و این بچه ها واقعا نیاز به حمایت دارند… من بچه هایم را اصلا در اینطور برنامه ها نمی برم. من مقابل این قضیه ام . من می گویم وقتی بچه ی من رو به روی ستاره های سینما می ایستد و می گوید اگر جرات داری بیا به روی صحنه ، خانم فلانی ، اگر مثل من بازی می کنی بیا روی صحنه ، چون من تماشاگرها را طوری تربیت کرده ام که این تماشاگر دیگر گول نمی خورد و راحت ۴۰ هزار تومان نمی دهد که کار تو را ببیند و یک هفته قبل از اینکه بداند کار خوب است ، همه ی بلیت ها پیش فروش شود . مردم باید توقعشان را از خودشان بالا ببرند ، که من نیامده ام کاری ببینم ک ترحم کنم ، آمده ام کاری ببینم که خوب باشد ، آقای کارگردان من آمده ام تئاتر ببینم ، شما اگر بازیگرت آماده نیست ، بیخود میکنی کار به روی صحنه ببری و وقت من را هم بگیری . من اما در کار کم نگذاشتم ، شنو در حالت عادی پایش را به روی زمین می کشاند ، شنو روزانه بیست لیوان یک بار مصرف که درونش کم کم آب می ریختم را با پایش جا به جا می کرد .
واکنش مردم بعد از نمایش چگونه است؟
رحیمی : بعضی ها می آیند و گریه شان را پنهان می کنند ، من می گویم پنهان نکنید ، گریه ی آخر به خاطر شخصیت نمایش است ، نه بچه ها . اینکه ما احساساتی می شویم به این خاطر است که سختی کار را می بینیم . چون می دانیم اینقدر تمرین کردن یعنی چه، با ۱۴ عدد قرص خوردن روی صحنه آمدن یعنی چه . پس این گریه ، حتی گریه ی شوق برای این کار بزرگی است که بچه ها انجام داده اند ، نه خدایی نکرده حس ترحم و یا بالا بردن خودمان . این گریه ی تماشاگر درست است ، همانطور که خنده اش هم از ته دل و به جا و درست و به موقع است.
اگر برچسب ” پیشنهاد نمی شود ” دریافت می کردید ، باز از این طرح دفاع می کردید؟
رحیمی : صد در صد . حتی اگر ۱۱ سایت برای من بنویسند پیشنهاد می شود و یک سایت بنویسد پیشنهاد نمی شود من با همان انرژی می نشینم و حرف می زنم و نقد می پذیرم ، که با آنهایی که از کارم تعریف می کنند.
_____________________________________________________________________
* بخش اول این مصاحبه با عنوان محمودی: روی صحنه به این فکر می کنم که یکی برای من خیلی زحمت کشیده است . / قادری: با نقش هایم زندگی می کنم! را می توانید در لینک مربوطه مشاهده کنید . همچنین بخش سوم و پایانی این مصاحبه به زودی منتشر خواهد شد.