حسین رحیمی از کارگردانان جوان و دغدغه مند عرصه ی تئاتر ، این روزها نمایش «پزشک نازنین» نوشته نیل سایمون را به همراه معلولین پرتوان در تماشاخانه مشایخی به روی صحنه برده است . اجرای این نمایش را بهانه ی مناسبی دانستیم تا با حسین رحیمی و سیروس سپهری که این روزها در کنار معلولین پرتوان به روی صحنه می رود ، گفت و گویی داشته باشیم . گفت و گویی جذاب و خواندنی که در آن از روند تمرینات بازیگران تا اجراهای داخلی و خارجی گروه تئاتر پاپیون و سختی ها و مشکلات پیش رو گفته شد .
در رابطه با “پزشک نازنین“ بگوئید ؟ چه شد که این متن را انتخاب کردید ؟
حسین رحیمی : بعد از کارگردانی نمایش “پرده برداری”، “صندلی ها” و “در انتظار گودو” ، نیاز به این بود که ما بازیگران بیشتری را به صحنه تئاتر معرفی کنیم ، بازیگرانی که از کیس ( case )معلولین بودند و از ما به عنوان کسانی که با این بچه ها کار می کنیم ، این انتظار را داشتند که آنها هم وارد کار شوند . بنابراین نیاز به متنی داشتیم که در آن به دنبال کارگردانی نباشیم ، متنی که بیشتر در آن هدایت بازیگر اتفاق بیفتد و بچه ها بتوانند به روی صحنه رفتن را تجربه و آزمون و خطا کنند و برای اجراهای دیگر آماده شوند .
من پیش از این “پزشک نازنین” را به شکل دیگری کار کرده بودم ، ولی احساس کردم که این اجرا خیلی برای این بچه ها مناسب است . اپیزودها و فضاهایی فانتزی که در خود اثر وجود داشت من را مجاب کرد که با این بچه ها کار کنم .
من برای این نمایش سه دور بازیگر عوض کردم ، خیلی از خانواده ها بودند که بچه هایشان را معرفی می کردند و وقتی می فهمیدند که کار چقدر سخت است و باید آن ها ساعت ها برای تمرین بیایند ، دوام نمی آوردند و می رفتند ، من در نهایت از بین ۳۵ بازیگری که آمدند و رفتند توانستم این بازیگران را نگه دارم و با آنها این کار را آماده کنم .
چه مدت برای این نمایش تمرین داشتید ؟
حسین رحیمی : ما یک سال و نیم به صورت پراکنده تمرین داشتیم ، یعنی در هفته دو یا سه جلسه ولی حدود سه ماه ، فوق العاده فشرده با بچه ها کار کردیم .
در این نمایش برای اولین بار هم از بازیگران سالم و هم از معلولین پرتوان استفاده کرده اید ، چطور به چنین ترکیبی رسیدید ؟
حسین رحیمی : من با این چیدمان درمانی برای بچه ها و خانواده های آن ها در نظر داشتم و می خواستم که آن ها هیچ وقت این اتفاق را اتفاق ایزوله ای ندانند و فکر نکنند که در این گروه فقط بازیگران معلول هستند ، در صورتی که این طور نیست . با این چیدمان آن ها در کنار بازیگران دیگر قرار می گیرند ، گریم می شوند ، تمرین و بازی می کنند و در نهایت تماشاچی همه ی آنها را تشویق می کند . بازیگر معلول وقتی در دو طیف مختلف قرار گیرد ، دیگر نمی تواند ایزوله به قضیه نگاه کند بلکه به عنوان یک تئاتر نگاه می کند ، دلیل دیگر وجه حمایتی از بچه ها بود ، این بچه ها مشکلاتی از قبیل عدم وجود تمرکز ، ناراحتی و بیماری های متعددی دارند . در تمرینات این گروه اتفاقاتی می افتد و ما مجبور هستیم به دلیل اینکه بتوانیم به این بچه ها رسیدگی کنیم ، از بازیگران بخواهیم در صحنه های مختلف پخش شوند و با این بچه ها ارتباط داشته باشند .
من و آقای سپهری پانزده سال است که همدیگر را می شناسیم و در چندین کار با یکدیگر همکاری داشتیم ، از وقتی من بچه بودم او در کرمانشاه بازیگری می کرد و بعد من کارگردان شدم و با هم همکاری داشتیم . اتفاقی که در این نمایش می افتد این است که بازیگر عادی از خودش می گذرد . چون شما به عنوان بازیگر این نمایش باید پاساژ های حسی دهید که برخلاف شرایط نرمال است . یعنی شاید در جلوی هیچ بازیگر دیگری نباید این ریکشن (Reaction) را داشته باشید ولی در برابر این بازیگران باید از خودتان بگذرید و احتمال دارد که بازی شما خراب شود ، سیروس سپهری همین کار را پیش از این بازی کرده و برای این نقش جایزه بازیگری گرفته است ، ولی بازی او بسیار در این نمایش تفاوت کرده است . صبا قاسمی تنها کسی است که در این نمایش چنین مشکلی را ندارد . آن هم به خاطر این است که او در تک اپیزود بازی می کند و ما او را در روی صحنه تنها می بینیم . ولی بقیه بچه ها از خودشان می گذرند و در خدمت بازیگران قرار می گیرند .
آقای سپهری از همکاریتان با این گروه بگویید .
سیروس سپهری : من چند بار دیده بودم که حسین رحیمی با این بچه ها کار می کند و حقیقتا برایم چنین تجربه ای جذاب بود ، زیرا تئاتر عالم تجربه هاست ، مخصوصا برای من که بیش از ۳۵ سال است در این عرصه کار می کنم و زندگی ام را برای تئاتر گذاشته ام . من در همه سبک و ژانری کار کرده ام ، ولی دغدغه داشتم که در کنار حسین رحیمی چنین کاری را تجربه کنم . برای من این تجربه خیلی جذاب بود و بسیار خوشحال هستم . شاید این اتفاق برای هر کسی پیش نیاید .
من فکر می کنم اگر یک بازیگر خیلی سرشناس هم به عنوان یک تماشاچی به سالن بیاید و به تماشای این نمایش بنشیند ، شاید دوست داشته باشد که جای من باشد و بازی کند ، و این برای من باعث افتخار است .
شما پیش از این اجرا ، بار دیگر این نمایش را بازی کرده بودید . آیا در آن اجرا نیز همین نقش را داشتید ؟
سیروس سپهری : بله ولی کاملا متفاوت بود . من روی صحنه ی این نمایش مدام دغدغه دارم که بازیگر مقابل من بهتر از آنچه است ، دیده شود . یعنی من دوست دارم در اپیزود مغروق ، فریماه در کنار من بهتر دیده شود ، و فوکوس روی او باشد . در حالی که در کارهای دیگر این متفاوت است ، ممکن است زمانی در مقام بازیگر باشید و بخواهید که دیده شوید و از همه بهتر باشید ، ولی در این کار حس من این است که دوست دارم این بازیگران بیشتر دیده شوند . باور کنید بعد از نمایش فریماه وقتی پدرش را بغل کرد از چشمانش اشک ذوق می ریخت ، من هم همین حس را داشتم . در “پزشک نازنین” فضای دخل و تصرف وجود دارد . کسی که این کار را کارگردانی می کند ، می تواند برای پیشبرد کار خود جابه جایی هایی انجام دهد . برای من خیلی جالب بود که هیات بازبین این نمایش گفتند : ” ما در این چند سال نزدیک به ۱۰ یا ۱۲ اجرا از متن “پزشک نازنین” نیل سایمون دیدیم ولی این نمایش به دلیل حضور بچه ها برای ما متفاوت ، زیباتر و جذابتر بود ، زیرا آن ها به قدری توانمند بودند که ما آن ها را به عنوان یک بازیگر می دیدیم و فکر می کردیم که نیل سایمون وقتی این متن را نوشته ، ژنرال دقیقا همین بازیگر بوده ، چردیاکف و جولیا نیز همین طور . این یعنی حسین رحیمی به عنوان کارگردان به آنچه که از این نمایش انتظار داشته ، رسیده است .
بازیگران همیشه دوست دارند خود را به چالش بکشند این نمایش برای من نیز یک چالش بود و از آن خوشحال هستم که قرار است سی روز این کار تداوم داشته باشد و امیدوار هستم اتفاقات بهتری برای آن بیفتد و کار بتواند به جشنواره فجر راه پیدا کند تا بچه ها سرشان را بین کسانی که سالم هستند ، بالا بگیرند و بگویند : “من مهران قندهاری بازیگر هستم و توانایی من هیچ چیز کمتر از شما ندارد ، من را با عنوان یک بازیگر ببینید ، نه فردی که یک معلولیتی دارد .”
آینده “پزشک نارنین“ چه خواهد شد ؟ آیا برنامه ای برای آینده ی این نمایش دارید ؟
حسین رحیمی : ما یک سری برنامه پراکنده داریم ، در حال حاضر جشنواره هایی چون کوفار بلاروس ، میلتون آمریکا و پروکانترای لهستان دوست دارند تا در آن ها شرکت کنیم ، آن ها دوست دارند ما هر سال کار ارائه دهیم ولی من مدام به این فکر می کنم ما وقتی دو یا سه بازیگر داریم با دردسرهای فراوان بچه ها را با هزینه هایی که خودم تامین می کنم ، می بریم و برمی گردانیم ولی حال اگر قرار باشد یازده بازیگر را ببرم ، کار بسیار سخت تر می شود پس مجبور هستم یا به جشنواره هایی که تمام بار هزینه را به دوش می گیرند ، بروم و یا به جشنواره های داخلی فکر کنم و به اجرای عموم در شهرهای مختلف بسنده کنم ، این یک خوبی و یک بدی دارد ، خوبی آن این است که این کار در شهرهای دیگر نیز نشر پیدا می کند و افراد زیادی می فهمند که با وقت زیاد گذاشتن و زحمت بیشتر کشیدن می شود چنین تئاترهایی را آماده کرد ، نه تنها این نمایش ، بلکه امیدوارم با اجرای “صندلی ها” ، “در انتظار گودو” و “پرده برداری” متوجه شوند که با وقت زیاد گذاشتن می شود کار کرد ، اما مشکل اینجاست که بچه هایی که در گروه هستند متوقع اند و می گویند که وقتی مهران کارش به حد قابل قبولی رسید، به خارج از کشور رفت و کارش دیده شد ، به همین خاطر من مجبور هستم که بعدها جوابگوی این ها هم باشم .
در جشنواره کوفار بلاروس ، یک جلسه نقد و بررسی برگزار شد و ما در آن جلسه شرکت کردیم ، افرادی که در آن جلسه حضور داشتند تک به تک خود را معرفی کردند ؛ پروفسور ادوارد لوییس از دانشگاه لندن و خانمی به عنوان ناظر جشنواره و مسئول جشنواره های بلوک شرق و غرب بودند ، اولین سوالی که از من پرسیدند این بود که آیا شما پزشک هستید ؟ جواب دادم : ” نه ! “
گفتند : ” روانپزشک هستید ؟ ” گفتم : ” نه ! “
دوباره پرسیدند: ” چه خوانده اید ؟ ” گفتم : ” کارگردانی . “
گفتند : ” محال است ، “صندلی ها” فقط کار یک کارگردان نیست ، سه پروژه کارشناسی ارشد دانشجویانم این متن از یونسکو بوده و به جرات می گویم آنچه که اوژن یونسکو خلق کرده ، همین است که من الان دیدم .”
آن ها به این ظرافت ها پی می برند و ما را در اینجا مواخذه می کنند که چرا این بازیگر معلول کلاه حجاب ندارد ؟ حال فکر کنید با تمام این خستگی ها باید به فکر جواب دادن این قضایا هم بود . این نمایش ۸ بازیگر دارد و هر کدام از آن ها متفاوت از دیگری هستند و خانواده های آن ها نیز هر کدام عقاید و نظر خاص خود را دارند و من به عنوان کارگردان باید بین این دو طیف قرار گیرم و تعادل برقرار کنم که بسیار کار دشواری است .
واقعا نمی دانم چه انگیزه ای برای این کار وجود دارد ! سال گذشته این سوال را خبرنگاری از من پرسید ، من به او جواب دادم که یا من دیوانه هستم که در این جا با چنین انرژی ای کار می کنم و یا واقعا خدا کمکم می کند و یک انرژی کوچکی از من دیده است که می گوید این گونه گناهانت را پاک می کنم .
سیروس سپهری : همانطور که حسین رحیمی به اساتید کشورهای مختلف اشاره کرد ، من هم به این اشاره کنم که فردی از سازمان بین المللی و جهانی تغذیه ، توسط رابط بین المللی گروه پاپیون بر سر تمرینات آمده بود ، پس از نمایش گفت : “ما هم در آلمان این کارها را با همین آدم های معلول انجام می دهیم ، اما تمام نمایش ما نهایت سه دقیقه است ، شما چطور می توانید ؟ مگر ممکن است ؟ “
بودجه تئاتر مملکت که متولی آن وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است ، یک میلیارد و پانصد میلیون تومان است ، حال یک میلیارد از این بودجه خرج جشنواره فجر می شود و تنها ۵۰۰ میلیون می ماند و این مقدار بین هزاران تئاتری در سراسر ایران تقسیم می شود ، با این اوصاف به هر بازیگر تئاتری یک ریال می رسد ، حال ما از این آدم ها توقع داریم که بیایند و ما را حمایت کنند . چند روز گذشته آقای دکتر قالیباف گفتند : “من از زمانی که پلیس بودم تا به حال نگاه هنری داشتم و دوست دارم تغییراتی که در جامعه رخ می دهد از طریق هنر نمایش ، هنر سینما و انیمیشن اتفاق بیفتد ، من پردیس تئاتر را راه انداختم ، سیاساکتی را خلق کردم همچنین فیلم های مرتبط با آموزش پلیس را من پیشنهاد دادم . “
جناب آقای قالیباف از زحمات شما ممنون هستیم ، اما کاش اینقدر که هزینه صرف بَرجِ تئاتر می شود ( به قول کرمانشاهی ها ؛ بَرجِ تئاتر یعنی هزینه ی مدیرانی که مدام در سفر هستند و هزینه ی جشنواره هایی است که یک ریال نتیجه هنری ندارد ) خرج تئاتر شود . چه فرقی می کند ، چه تئاتری که برای بچه های معمولی و تحصیل کرده این کار باشد و چه دوستانی که اخیرا توسط حسین رحیمی به جرگه هنرمندان تئاتری پیوستند و به قول خود او پرتوان هستند . کاش فکری به حال این گروه هم کنند .
حسین رحیمی : ما اصلا به دنبال حمایت مالی نبودیم ، خیلی ها پیشنهاد دادند که خَیِر بیاورید . ولی من بازیگرانم را طوری پرورش داده ام که نهایت کار آن ها نیازی به این مسائل نداشته باشند .
ما جشنواره هایی که می رویم خیلی جذاب است ، جشنواره پروکانترا تنها چهار جایزه دارد : بازیگری مرد ، بازیگری زن ، کارگردانی برتر و کار ویژه . ما امسال در سه بخش آن نامزد دریافت جایزه بودیم و سال گذشته جایزه ویژه را از این جشنواره دریافت کردیم . جایزه ی ویژه فقط جایزه ی نقدی است و به پول ایران فقط ۹۵۰ هزار تومان است . شما وقتی به این جشنواره می روید می بینید که خرج آنچنانی برای شما نکرده اند ولی در پایان جشنواره از آن راضی هستید ، چه جایزه بگیرید و یا نه ، با کمترین بودجه بیشترین حمایت معنوی از شما می شود ، این اتفاق خیلی زیباست .
در لهستان ، قبل از این که بچه ها اجرا بروند ، من به آن ها تمرین می دادم ، ناگهان همه ی کسانی که آنجا بودند با ما همراه شدند و تمرین کردند ، در حالی که متوجه نمی شدند من چه می گویم ، ولی هر کاری را که بچه های من انجام می دادند ، آن ها نیز انجام می دادند . بچه ها از این اتفاق بسیار تعجب کرده بودند . این عکس العمل و نگاه حاصل قرن ها آموزش و پیشبرد اهداف فرهنگی است و ما با این فقر فرهنگی نمی توانیم به آن ها برسیم ، بسیار زمان می برد .
این افراد بی شک معلولین پرتوان هستند ، این روند پرتوان شدن چیست ؟ خودباوری در این افراد چطور اتفاق می افتد ؟
حسین رحیمی : یک مسئله ی ساختاری و تربیتی غلط در کشور ما وجود دارد و آن این است که از ۷ سالگی تازه تصمیم می گیریم که کودک را تعلیم و تربیت کنیم . در صورتی که سال های حیاتی کودک همان سال های ابتدایی به دنیا آمدن او تا ۷ سالگی است ، در معلولین هم این اتفاق با یک تفاوت رخ می دهد و آن است که کسانی که بچه ی معلول به دنیا می آورند تا هفت ، هشت سال اول آن قدر ناراحت و شوکه هستند و که آن سال های حیاتی را از دست می دهند . در صورتی که اگر در آن سال ها آموزش های لازم اتفاق بیفتد و کلاس های توجیهی وجود داشته باشد آنها می دانند که یک بچه ی معلول دارای چه نقصانی است و چه راهنمایی هایی می توان به آنها کرد ، ما باید قبول کنیم که همه ی این بچه ها نمی توانند بازیگر شوند یا در خانه ورزشکار شوند .
بچه های ما ، بعضی آموزش ناپذیر ، بعضی آموزش پذیر و برخی دیگر تربیت پذیر هستند . در این طبقه بندی آموزش پذیر بالاتر از بقیه است ، بعد از آن تربیت پذیر و در آخر آن هایی که اصلا تربیت پذیر هم نیستند قرار می گیرند و ما باید قبول کنیم که سه طیف مختلف داریم .
طیف اول ، با دارو و درمان مشکلشان حل می شود ، طیف دوم و سوم را می توان با کارهای تربیتی ، هنری اجتماعی نجات داد . اما ما فکر می کنیم که باید طیف اول ایزوله شوند در حالی که این طور نیست ، مانند پیرزن و یا پیرمردهایی که تا دو روز پیش خرید های خانه را به راحتی انجام می دادند ولی بعد از چند وقت ما مدام جلوی عملکرد آنها را می گیریم و اگر نقش ها از آنها گرفته شود ، باعث ایزوله شدن آن ها می شود و این اتفاق آن ها را زودتر از بین می برد . ما باید به این فکر کنیم که ما در بین این سه طیف ، با کدامیک سر و کار داریم و برای هر کدام تا حدی برنامه ریزی کنیم . یعنی برای مثال بینیم که طیف اول چه مشخصاتی دارد ، آن ها را بشناسیم و بدانیم که چه احتیاجاتی دارند ، طیف دوم و سوم به همین صورت .
اما در کاری که من انجام می دهم معمولا به این صورت است که تمرین من ، کاملا نظامی و دیکتاتوری صورت می گیرد . یعنی آنقدر با بچه ها جدی رفتار می کنم که در عین حال که من را دوست دارند ، از من می ترسند ، با آن ها همانگونه رفتار می کنم که با آقای سپهری و خانم کمالی رفتار می کنم و این باعث می شود که آن ها بگویند که ما هم مانند آقای سپهری و خانم کمالی هستیم . من حتی بازی آن ها را نیز با هم مقایسه می کنم و بین آن ها با بچه های سالم رقابت ایجاد می کنم . این اتفاق باعث می شود که آن ها متوجه شوند که هیچ مشکلی ندارند .
وقتی می خواستیم “صندلی ها”ی یونسکو را کار کنیم ، من متن مهران را به مادرش دادم ، او نگاهی به متن کرد و گفت : او می تواند ؟ گفتم : بله . من مطمئن هستم که نه تنها می تواند بلکه با اجرای او ما به چند جشنواره خارجی هم می رویم .
وقتی کار شروع شد سختی زیادی داشت ، برای مثال فکر کنید که شما یک دیالوگ را ۷۰ بار باید بگویید ، آنقدر بگویید که او بتواند آکسان درست را بگذارد . اما نتیجه بسیار خوب و رضایت بخش بود .
من برای این کار ۷ دستیار داشتم که در نهایت همه ی آن ها به دلیل سختی و زمان بر بودن کار از پروژه جدا شدند ، در ابتدا برای خانواده ها قابل پذیرش نیست که می تواند این اتفاق بیفتد ولی هر چه جلوتر می رویم حس رقابت پیش می آید و می بینند که به هدفشان رسیده اند و آن هدف باعث شده است که بین آن ها رقابت بوجود بیاید این اتفاق زیبایی است ، من سعی کردم آن را مدیریت کنم .
آیا خانواده ها همکاری خوبی دارند ؟ توقعی از آن ها دارید ؟
حسین رحیمی : بعضی از خانواده ها کاملا همراه هستند و می توان با آن ها کار کرد و به دستیاران شما تبدیل شوند . برای مثال پدر یحیی ، سرپرست گروه است و کارهای مالی گروه انجام می دهد و یا مادر مهران روانشناس گروه ماست .
خداراشکر که خانواده هایی که الان با ما کار می کنند ، همه ی آن ها ۱۰۰% همکاری عالی دارند و در هر مراسمی که داشته باشیم همگی همراه هستند . و همه ی آن ها قبول کرده اند که جزئی از گروه نمایش هستند ، من در واقع همه را به کارگرفته ام . من همه ی خانواده ها را با خود همراه کردم و این کارها باعث می شود مسیر ، مسیر هموار تری باشد .
شما در همه ی نمایش هایتان از چتر استفاده می کنید و همیشه یک چتر در اکسسوار صحنه ی شما وجود دارد . آیا در این نمایش هم از چتر استفاده کرده اید ؟
حسین رحیمی : چتر در همه ی نمایش هایی که من با این بچه ها کار کردم حضور دارد . در این نمایش نیز ما از چتر استفاده خواهیم کرد .
البته نیازمند این هست که در طی تمرینات و اجراهایی که داریم با توجه به حضور بچه ها بر روی صحنه بتوانیم به یک طراحی مناسب برسیم که چتر را به نمایش اضافه کنیم تا نتیجه ی خوشایندی داشته باشد . این چتر برای من معناهای زیادی دارد و به همین دلیل تا کنون در همه ی کارهایم حفظ شده است ، نمی گویم امضاست . ولی احساس می کنم پایان این نقطه باید آن چتر باشد که باز می شود .
اوضاع و شرایط تئاتر را در حال حاضر چگونه می بینید ؟ چه توقعی از مسئولین نمایشی دارید ؟
حسین رحیمی : وقتی می بینید جایی باتلاق است ، چکار می شود کرد ؟ در رودخانه می شود شیرجه رفت یا شنا کرد تا به ساحل رسید ، ولی اینجا باتلاق است ، کاری نمی توان کرد ، فقط آدم در اینجا زیاد دست و پا نمی زند که به زیر نرود و بیشتر رو بماند تا بلکه بتواند کاری کند ، از کسی گلایه و ناراحتی ندارم و از همه ی مسئولین تشکر می کنم .
در زمان اجرای ” صندلی ها ” بعد از مصاحبه ای که با وبسایت تئاتر فستیوال انجام دادم و گفتم که خواهش دارم که مسئولین به هیچ وجه به دیدن کار من نیاید ، مهدی شفیعی ، پیمان شریعتی و همه ی دوستان از مرکز به دیدن نمایشم آمدند .
بعضی از اتفاقات واقعا ناراحت کننده است به عنوان مثال وقتی شما یک پسر یا دختر خوبی برای خانواده هستید ، زندگیتان حاشیه ای ندارد ، توقع دارید که به شما احترام گذاشته شود ، حال وقتی در المپیاد ریاضی و فیزیک هم نفر اول شوید در آن صورت توقع دارید که پدر خانواده از شما تعریف کند ، نه لازم است پول بدهد و نه کادو . من نمی گویم که کار ما همانند المپیاد ریاضی و فیزیک است ، ولی کاری است که ملالت دارد ، در سال گذشته برای رفتن و برگشتن ما به جشنواره لهستان ۵ میلیون نوشتند آن هم برای ۱۰ نفر ، از پارسال این هزینه را به من ندادند تا ۵ روز قبل از این که ما به جشنواره امسال برویم ، آن هم در شرایطی پرداخت شد که من به آقای شفیعی پیام دادم که انصافا شما به مدیریت خودتان چه نمره ای می دهید ؟ بالافاصله با من تماس گرفته شد وگفتند چک شما آماده است .
سیروس سپهری : من برخلاف حسین که می گوید این منجلاب است و دیگر توقعی از آن ها ندارم ، من واقعا متوقع هستم که چرا این بچه ها با این توانی که دارند ، نباید در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا روند و در این بیقوله بدون امکاناتی چون اتاق گریم و لباس و نبود جا برای تماشاچی اجرا روند ؟
اگر اجراهای امسال تئاتر شهر را مرور کنیم ، در هر نمایش تنها دو یا سه ردیف آن پر می شود ، اگر هم پر شود همه مهمان هستند ، همیشه سالن اصلی تئاتر شهر دو ردیف تماشاچی دارد چرا چنین کاری که می تواند تماشاچی را به دنبال خود بکشاند نباید در تئاتر شهر اجرا رود .
حسین رحیمی : چرا نباید این قضیه اتفاق بیفتد که کار بیشتر دیده شود ، برای ما تئاتری ها هم خوب است وقتی بازیگر من با این همه محدودیت پشت صحنه می افتد و غش می کند ، من انرژی می گیرم که چرا من باید کارهای دیگر کنم و بگویم که هنر یعنی این ؟
دیدید که بچه ها با چه سختی دیالوگ می گفتند تا واضح شود ، دارند تلاش می کنند و زجر می کشند تا تماشاچی آن ها را ببیند ، این فریاد آن هاست تا بگوید من را بشنوید و من را ببنید .
وقتی جامعه هنری این ها را ببیند و یا جوانانی که به تازگی کار می کنند و مدعی هم هستند ، واقعا می فهمند و می گویند این بچه ها با این شرایطی که دارند ، تلاش می کنند من چرا تلاش نکنم ؟ زحمت نکشم ؟
سیروس سپهری : من واقعا مصّر هستم که این اتفاق بیفتد و این بچه ها بتوانند در یکی از سالن های اصلی تئاتر شهر اجرا بروند و مطمئن هستم بازخورد خوبی هم برای این بچه ها و هم جامعه تئاتری خواهد داشت . مطمئن باشید اگر این بچه ها در سالن تئاتر شهر اجرا روند ؛ از طرف جامعه هنری استقبال زیادی خواهد شد ، مردم نیز هجوم می آورند ، چرا نباید عکس مهران یا یحیی تیتر اول روزنامه بیفتد ؟ چرا عکس مهران و زهرا تیتر مجله نباشد و یا در نشریاتی که اکثرا به تئاتر ها می پردازند ، چرا نباید اشاره ای به این گروه شود ؟ رسانه ها هم در قبال این بچه ها کوتاهی می کنند . پرداختن به این بچه ها باعث می شود آرزوی تو به ثمر برسد و همه ی مردم شهرهای مختلف ببینند که این بچه ها می توانند ، وقتی این روزنامه ها به شهرهای مختلف برود خانواده های دیگری که در همه جای ایران چنین بچه هایی دارد با خود می گوید پس ما هم می توانیم و این اتفاق خوشایندی است که باید رخ دهد .
امیدوارم موفق باشید . و در جشنواره ها بدرخشید .
واقعا باید از این عزیزان حمایت کرد . به نظر من که یک کمپین حمایتی برای دیدن کار این بچه ها راه بندازبم و بی خیال مسئولین و تصمیماتشون باشیم . دنیا رو آب ببره اونا خوابن !
لایک . من هستم .
حالا خوبه شونصدتا سازمان و کمیته و اداره برای معلولین و جانبازا و اینا داریم تو این کشور با این همه بودجه های نفتی ؟! میمیرن برای هنر و تئاتر و برای خود این بچه ها هزینه کنن ؟؟
تا کی هست این نمایش ؟
تو هر کشور دیگری بود تا حالا سه بار دکترای افتخاری داده بودن به همچین آدمی ولی در ایران ….
اره . خودش داره با زبون بی زبونی میگه دیگه … بابا دکترای آلمانی دهنشون وا مونده !
واقعا برای مسئولینمون متاسفم همه شون تو هر اداره و پست و مقامی که باشن به فکر درست کردن و آباد کردن نیستن … فقط پول و مقام و میز خودشون … با این گرانی هایی هم که میبینید .
تئاترفستیوال جرات داری این پیام رو منتشر کن تا در تو رو هم تخته کنن !
واقعا فوق العاده ان این گروه . من در جشنواره و به طور اتفاقی به دیدن نمایش صندلی ها نشستم و واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم و خیلی لذت بردم . خدا حفظتون کنه . حتما به دیدن این نمایش هم می آم .
من نمایش در انتظار گودو را در گرگان دیدم که اجرا شد و واقعا سالن پر بود و استقبال عالی . منتظر اجراهای دیگر تان در گرگان هستیم .