نمایش “عزیز شنگال” به نویسندگی و کارگردانی قطب الدین صادقی که این روزها در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه می رود ، به موضوع حمله داعش به شنگال می پردازد . عباس سهراب که سابقه ی همکاری با دکتر صادقی را دارد ، در این نمایش نقش پدر را بازی می کند . خبرنگار تئاتر فستیوال به بهانه ی حضور عباس سهراب در این نمایش ، گفت وگویی با وی انجام داده است که می توانید آن را در ادامه مطالعه کنید .
از فعالیت هایتان برای ما بگویید .
بعد از ۳۳ سال کنکور دادم و اگر خدا بخواهد امسال وارد دانشگاه سوره در رشته ی نمایش می شوم . “عزیز شنگال” دومین همکاری من با دکتر صادقی است . البته بر عکس دیگران من دعوت به کار نمی شوم . تا وقتی که خدا به من عمر بدهد ، ایشان را رها نمی کنم . اولین تجربه مان “مکبث” بود . بعد از این نمایش ، دکتر صادقی چند کار به روی صحنه بردند و ایشان به من لطف داشتند ، گفتند نقشی برای من ندارند که بخواهم بازی کنم . جا دارد در اینجا یادی از خانم لیلا بنی طبا که نقش مادر را بر عهده داشتند ، کنم که خیلی خوب و پر انرژی ظاهر شدند . دکتر صادقی به ما گفتند که شما را از این جهت انتخاب کردم که از همه پخته تر هستید . چیزی که دکتر صادقی را از دیگر کارگردانان متمایز می کند ، میدان دادن به جوان ها و کســانی است که دوست دارند و علاقه دارند که کار کنـــند . کسانی که می آیند و می خواهند تئاتر یا نمایش یا کار خلاقانه ای انجام دهند و دکتر این میدان را به آن ها می دهد و البته کسانی که واقعا لیاقتش را داشته باشند ، می مانند و کار می کنند .
جدای از حضور دکتر صادقی در این کار ، موضوع این نمایش چه جذابیتی برایتان داشت که در آن ایفای نقش کردید ؟ چطور توانستید به نقش پدر نزدیک شوید ؟
باور کنید شعار نمی دهم . من از سال ۷۹ از انجمن نمایشی اسلامشهر کارم را شروع کردم . خودم بچه ی پامنارم و آنجا به دنیا آمدم . از آنجا شروع کردم حتی با استاد علیرضا نادری کار کردم . اولین کارم “پدر خوانده” بود که در سالن شماره یک ایرانشهر اجرا شد . بعد از آن ، خواستم با دکتر صادقی کار کنم و ایشان هم چراغ سبز نشان دادند و آمدم کار کردم ، این کار واقعا من را جذب کرد . یک روز در خانه نشسته بودم و به دکتر پیامی فرستادم ، دکتر همانطور که در نمایش با تمام بچه ها ارتباط عاطفی برقرار می کند ، تولدشان را تبریک می گویند ، جواب پیام ها را می دهند ، بیرون از نمایش هم با بچه ها ارتباط دارند ، مثل کارگردان های دیگر نیستند که بروند و فراموش کنند . همه را واقعا دوست دارند . پیامی که به دکتر دادم ، راجع به مرزبان هایی بود که در مرز اسیر شده بودند . دکتر از این که داعش به مرزها نزدیک شده ، خیلی ناراحت شده بودند . من این سعادت را داشتم که دوران خدمتم در لشکر ۲۸ کردستان در منطقه مریوان بود . حتی منطقه ی تیر ما در قسمت کوه های کانیمانگا بود . من از نزدیک زجر این گروه را دیده بودم، یعنی از نزدیک با زجر کشیدن و سختی کشیدن آن ها آشنا بودم . وقتی دکتر محبت کردند و این نقش را در کنار خانم بنی تبار به من دادند ، خیلی تلاش کردیم آن موقعیت در بیاید که خیلی سخت است . می خواستم بدانم اگر ازدواج کنم و بچه دار شوم ، به عنوان یک پدر ، زمانی که بچه ام را بخواهم رها کنم ، چه حس بدی دارد . فریادی که می زنم یا آن حرکت اول ، آن تمپوی درونی که با مادر انجام می دهم ، آن نگاه هایی که انجام می شود که آیا برویم ، آیا نرویم ، چه کاری کنیم . آن چهار حرکتی که دور او می زنیم و این حرکات نمادین شکل گرفت .
از نتیجه ی کار راضی بودید ؟
خیلی راضی بودم . بازتاب خیلی خوبی داشت . خیلی از هنرمندان تئاتر که من با آن ها در ارتباط هستم ، وقتی در جشنواره اجرای ما را دیدند ، گفتند در این آشفته بازاری که وجود دارد ، از دکتر می شد چنین انتظاری داشت که این
حرکت انسانی را انجام دهد و ما همه ی بچه ها خیلی خوشحالیم که توانستیم در یک حرکت انسانی شرکت کنیم و درد این انسان ها را بگوییم .
یک خاطره ی تلخ و یک خاطره ی شیرین برای ما بگویید .
پر از خاطره است . من از “مکبث” خیلی خاطره دارم ولی اینجا هم خاطره دارم . امکانات تمرین ما کم بود ، یک جای کوچک برای تمرین به ما داده بودند ، ما هم تعدادمان زیاد بود . خیلی ببخشید ، من یک مقداری روراست هستم . رفته بودم سرویس بهداشتی ، وسط کار بود و خیلی واجب بود . ناگهان دکتر من را صدا زد .من هم عادت دارم به دکتر بگویم بله ، بله . از همان جا گفتم بله . بچه ها زدند زیر خنده . این یکی از خاطره ها بود .
واقعا تلخی ای وجود ندارد . بدون اغراق می گویم در کار کردن با دکتر ، تلخی وجود ندارد . خوبی هایی که در کار کردن با دکتر وجود دارد ، تلخی هایی را که از بیرون می آید را کنار می زند .
بله مرد جوان شما به حتم توانستید در حرکت انسانی شرکت کنید
من این نمایش رو دیدم
خیلی عالی بود
خسته نباشید آقای سهراب
آقای سهراب خسته نباشید