قطب الدین صادقی : داعش ، برای من ، در چهار راه تعارضات زمانه است


قطب الدین صادقی نویسنده ، کارگردان تئاتر ، استاد و پژوهشگر تئاتر آیینی و تعزیه است و تالیفاتی در زمینه “ارزش موسیقی و عملکرد آن در نمایش “، تئاتر مقاومت و نسبت آن به تئاتر سیاسی” و … دارد . او این روزها نمایش “عزیز شنگال” را در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه برده است که نشان از دغدغه مندی او نسبت به حوادث خاورمیانه و حملات داعش به مردم بیگناه شنگال دارد . منطقه خاورمیانه  هر  بار به نوعی مورد هجوم امپریالیسم قرار می گیرد ، زمانی با طالبان ، زمانی با القاعده و امروز به وسیله داعش . هنرمندی پیشروی جامعه ی خود است و می تواند مردم را با خود همراه کند که دغدغه داشته باشد . در  این میان ، دغدغه های انسانی والاترین جایگاه را دارد .  به بهانه ی اجرای نمایش “عزیز شنگال” پای صحبت های قطب الدین صاذقی نشستیم و او برای ما از دغدغه هایش ، از شنگال و از عزیز قصه اش گفت .

 قطب الدین صادقی

چرا عزیز را انتخاب کردید؟
در حقیقت این ماجرا واقعی است . عزیز کودکی است که در زمان حمله داعش به شنگال ، خانواده اش او را جا میگذارند . او پنج شبانه روز آواره ی کوه ، دشت ، سرما و آن شرایط وحشتناک می شود و سر از کردستان سوریه در میآورد . هیچ کس نمی داند چطور از شنگال به یرموک که نزدیک کوبانی است ، می رسد و این کودک چطور به آنجا رفتهاست . تنها چیزی که ما می دانیم این است که آن قدر شوکه شده بوده که نه گریه می کرده و نه حرف و نه حتی پلکمی زده است . آن قدر که به خورشید نگاه کرده و تشنه بوده و ترسیده ، که قرنیه اش به مرور خشک شده و کور میشود . پیش مرگ ها او را در حالیکه به یک سنگ چسبیده بوده ، پیدا می کنند و نجات می دهند. اما او بیست و چهار ساعت بعد می میرد . بعد از این اتفاق عکس او را روی سایت ها گذاشتند و همه قضیه را فهمیدند . در واقع او تبدیل به نمادی شد برای بیان مظلومیت هزاران کودکی که قربانی این قضایا شده اند .
عقیده ی من این است که در همه ی جنگ ها بخصوص در این جنگ ، مردم عادی کاری به کار کسی نداشتند و شرافتمندانه در حال زندگی کردن بودند . من ایزدی ها را خیلی خوب می شناسم و بارها به معبد آنها رفته و زیارت کرده ام . خیلی آدم های مظلومی هستند و قصد جنگ با کسی را ندارند و آزاری به کسی نرساندند . اما داعشی ها، آنها ، اهل تشیع ، مسیحی ها و کرد ها را مرتد و در خور کشتن می دانند ، دختران آنها را به اسارت بردند و زن ها را جهادالنکاح کردند . عقیده ی من این است که خیلی از بچه ها در این جنگ کشته شدند . در همه ی جنگ ها در طول تاریخ اولین قربانی ها زن ها و بچه ها هستند . مردها قدرت ، اسلحه و توانایی دارند و می جنگند و بعد ها تبدیل به قهرمان و اسطوره می شوند ولی هیچکس از زن ها و بچه ها حرف نمی زند . طفلک ها خسرالدنیا و الآخرت هستند . من تکیه گاه نمایشم را روی بیان زندگی و رنج های کودکان و زنان گذاشتم و حقانیت آنها را از طریق مادر زمین نشان دادم که با آوازهای مقامی و مویه ها ، بیانگر رنج های آنها می شود ضمن اینکه چون عزیز سکوت کرده و حرف نمی زند ، به این دلیل که آنقدر شوکه شده که نطقش بند آمد ه است ، ترجیح من بر این بود که نمایش را به حرمت عزیز بدون کلام اجرا کنم . کلمه در اینجا زائد است . آنقدر خطوط درشت این حادثه ی گران سنگ ، بزرگ و رنج آور است که کلام قادر به بیان این مسئله نیست . این بود که برای نشان دادن تراژدی اسف انگیز این فاجعه از حرکت و تصویر ، موسیقی و کوبش سهمناک طبل ها و آواز های مقامی مادر زمین استفاده کردم که تعادل ایجاد شود . و در پایان هم با مبارزات پر از دلاوری شیرزنان کوبانی ، که درسی بزرگی به این نیرو های مرتجع ضد بشری دادند کار را تمام کردم . بزرگ ترین بی آبرویی داعش در دنیا به خاطر شکست آنها در کوبانی از آن دخترها بود . فرماندهی شهر با نارین بود و من می خواستم اسم او را در نمایش بیاورم اما گفتم دیگر زیاد می شود . برای من این نمایش بیان درد ها و رنج های کودکان و زنان شنگال و شهات و دلاوری زنان شیر دل کوبانی است .

تئاتر فستیوال

کار شما تقریبا بی کلام است . آیا با انتخاب این فرم موسیقایی برای کار ، به اجرای بین الملل هم فکر کرده بودید؟
من می خواستم این کار را میدانی اجرا کنم . از ابتدا رییس مرکز هنرهای نمایشی آقای طاهری که بسیار آدم بد دل و اهل جدل و اهل تبعیض و بی انصافی بود در طول یک سال به ما سالن و بودجه نداد . من اولین پاسخی که به او دادم اجرای یک نمایش خیابانی به نام ” اصل بیست و یک ” در محوطه تئاتر شهر و پارک لاله و چند جای دیگر از جمله سازمان بهزیستی بود . برای اینکه بگویم که اگر به من سالن و بودجه ندهید در خیابان اجرا می کنم . این کار دوم را هم میدانی می خواستم اجرا کنم و توقع یک ریال درآمد هم نداشتم . فقط گفتم وظیفه ی ما این است که به مسائل درشت زمانه ی خودمان پاسخ هنری بدهیم .

” ژان پل سارتر ” یک جمله دارد که من به بچه های گروه هم گفته ام : ” بهترین آثار ، آثاری هستند که در چهارراه تعارضات زمانه باشد . ” برای من این موضوع در چهارراه تعارضات زمانه است . اصلی که در این نمایش من به دنبال بیان آن بودم این است که ما مثل بسیاری از موارد مسبب این حوادث نیستیم ، علت آنها نیستیم . من باعث داعش نیستم ولی نمی توانم بگویم به من ربطی ندارد . دیر یا زود یقه ی من را هم می گیرد . تمام مسائل تعهد برانگیزی که تا به حال در تئاتر جهان مطرح شده است بر مبنای این فکر است که من باعث این فاجعه نیستم ولی به این معنا نیست که بگویم به من ربطی ندارد . دیر یا زود به من ربط پیدا خواهد کرد . وظیفه ی ما این است که ساکت و منفعل نباشیم . اگر اینطور باشیم یعنی با این موضوع توافق ضمنی داریم . ولی اگر جواب بدهیم و صدای اعتراض خود را بلند کنیم ، صدای انسانی و هنری خود را بلند کنیم بالاخره از طریق مطبوعات ، رسانه ها ، ماهواره ها ، دستگاه های خبری ، افکار عمومی و وجدان بیدار جامعه ، کمابیش همه می فهمند که کار داعش غلط است . برای اینکه وجدان بیدار جامعه ، که ما بخشی از آن هستیم ، هوشیار است و ما بر جنایت آنها مهر تائید نمی زنیم و به شیوه ی خودمان و با تئاتر در مقابل آنها می ایستیم . وظیفه ی نسل ما این است . در حقیقت ۱۰ الی ۱۵ سال است که موضوعات بی خاصیت تفننیِ بدون محتوایِ الکی در تئاتر تهران باب شده است و فقط می خواهند به یاری چند چهره ی مطرح پول به جیب بزنند . تعریف من از تئاتر این نیست . تعریف من یک هنر زنده ی اجتماعی به عنوان یک دستگاه فکری است که می توانیم بسیاری از مسائل را با یک بیان عاطفی و زیبا شناسانه روی صحنه ببریم تا تحلیل خودمان را از بحران های دوران خودمان ارائه دهیم . مانند همه ی دوران های بزرگ یونان ، شکسپیر ، دوره ی مولیر که همه همین کار را کردند . ما هم باید همین کار را بکنیم .

تئاتر ما یک تئاتر زنده است . یک تئاتر مرده ی بی خاصیت که فقط نمایش های صد سال پیش روسیه و آمریکا را که هیچ ربطی هم به جامعه ی ما ندارد تکرار کند ، نیست. تکرار این نمایش های بی خاصیت و بی معنا از صد کیلومتری جامعه ی ما هم نمی گذرد . مقداری هم در مورد خودمان و دغدغه هایمان حرف بزنیم . داعش در ۴۰ کیلومتری ایران است . این مساله شوخی نیست ، سه یا چهار کشور را گرفته است . منطق ندارند ، پول دارند ، زور دارند ، روابط و اسلحه دارند و خطرناک اند . وظیفه ی ما است که به سهم خود در چهارچوب هنر صدای اعتراضمان را بلند کنیم . من روی این اصل کار کردم و خیلی خوشحالم که در این کار دوستانی پیدا کردم که پیشتر آنها را نمی شناختم . من به دلیل موضوعیت ، باید سه گروه را با هم ترکیب می کردم . یک گروه بازیگران تئاتر و یک گروه رقصندگان کرد بودند که از بیان نمادین رقص خود به جا استفاده کردند و دسته ی دیگر بچه های پارکور کار و بچه های رزمنده بودند . باور بفرمایید یکی از سخت ترین کارهایی که در عمرم انجام داده ام آشتی دادن و یکی کردن این سه گروه با هم است . بچه ها یادشان است که چقدر سخت بود . ایجاد نظم ، هماهنگی ، انسجام ، یک ریتم مشترک و بعد یک گروه موسیقی که از دوستان من هستند و قبلا با آنها کار کرده ام ، همه ی این ها برای ارائه یک نمایش میدانی بود که بعد میزانسن ها را تغییر دادم .

بعد از اینکه آقای طاهری رفت ، دکتر صالح پور گفتند به جشنواره فجر بیایید . فکر کردم که درست می گویند و این همه دختر جوان که عرق می کنند ، کجا لباس عوض کنند و اگر بادی به آنها بخورد من چه کنم ؟ حداقل در سالن امنیت ، گرما ، نور و موسیقی داریم و می توانستم صدای پارازیت را کنترل کنم که در میدان نمی شد . حتی امکان دارد برف و باران بیاید و اصلا شرایط موافق نیست . شاید در تابستان و بهار بشود اجرای میدانی داشت ولی در فصل زمستان به هیچ وجه نمی شود . برای ما توفیقی بود که بتوانیم با این بچه ها کار کنیم . بسیاری از آنها را بار اول است که شناخته ام . خیلی از این بابت خوشحالم ، همه ی آنها بچه های بسیار علاقمند و با شخصیتی هستند که به کارشان با اعتقاد نگاه می کنند و مایه گذاشتند . البته برای من کمی سخت بود ، کمی پیچ ها را سفت کردم ولی خوشبختانه جواب گرفتم . واقعا با یک گروه هشتاد نفره کار کردن خیلی آسان نیست . خوشحالم که هم من و هم خودشان سربلند شدند ، برای اینکه توانستند یک کار خوش ریتمِ خوش تصویرِ خوش معنای آبرومند را ارائه دهند و واقعا دوست و دشمن به ما لطف و ابراز محبت کرده و کار را تایید کردند که این مایه دلگرمی ما است .

چند ماه تمرین داشتید ؟
در کل دو ماه تمرین داشتیم . ولی از یک ماه گذشته بود که میزانسن ها را تغییر دادم . به بچه ها گفتم که باید میزانسن ها را تغییر بدهیم . در دو یا سه روز اول کار سخت بود ولی به مرور جا افتاد . هیچ راهی نبود و واقعا نمی شد در میدان با برف و باران و سرما کار کرد. همین حالا به خاطر آنفولانزا نصف بچه ها مریض هستند . اگر در فضای باز بودیم بچه ها به دلیل اینکه واقعا انرژی می گذارند از عرق خیس می شدند . نمایش متحرک پر از تصویر و پر از احساس و هیجانی است که واقعا نیازمند یک مکان کنترل شده تر بود .

تئاتر فستیوال
آیا تالار وحدت برای این اجرا مناسب تر نبود ؟
از ابتدا قرار بر تالار وحدت بود . تالار وحدت در جشنواره هم جزو تالارها نبود . برای اینکه این تالار بسیار گران است و شبی بیست میلیون تومان پول می گیرد . مشکل دیگر اینجا بود که حساب کردم که هرچقدر کار من فروش داشته باشد باید ۶۰ % در جیب آنها برود . ما دو قران نون حلال در می آوریم که به این بچه ها بدهیم چرا باید ۶۰ % را به آنها بدهم ؟ نهاد دولتی ، کارمند دولتی ، تالار دولتی و برق دولتی را خصوصی کرده اند و پول می گیرند . من اعتراض دارم . جامعه ی سرمایده داری اروپا و آمریکا نیست که خصوصی سازی شود . تازه اگر خصوصی سازی هم شود باید اینجا را بفروشند . البته همه ی آن برای دولت است ولی یک بام و دو هوا است . گفتند تئاتر شهر برای خودمان است و من از همان اول ، کار را به تئاتر شهر آوردم . اما امکانات تئاتر شهر فرسوده و قدیمی است . من چندین میزانسن را به همین دلیل قربانی کردم . صحنه ی عروس که ” دریا مجیدی ” بازی می کند قرار بود بازیگر به شکل یک فرشته ی شناور در هوا باشد و وقتی کم کم از دست داعشی ها فرار می کند مانند یک فرشته بال بگیرد .اما نشد . امتحان هم کردیم ، ولی نشد . یک بالابر نداشتند که ما او را آویزان کنیم . یا مثلا من می خواستم وقتی که نمایش صحنه به صحنه جلو می رود اسلاید هایی پخش شود . بخشی از آنها کاملا شاعرانه و بخشی کاملا تجریدی بود که زمینه ی تصویری تمام این حوادث را نشان می داد . فوق العاده بود . کارها را از بین نقاشان کرد عراق و ایرن انتخاب کرده بودم ولی در عمل دیدیم که نمی شود . آن سیکل در انتها است و اگر آن را جلو می آوردیم صحنه خورده می شد . باید بین صحنه و تصویر یک دالان تاریک می بود تا تصویر خودش را نشان دهد . به محض اینکه تصاویر را پخش می کردیم و بعد نور به صحنه می دادیم ، تصاویر از بین می رفت . از نظر امکانات فنی این سالن غلط است . هیچ راهی نداشتم مگر اینکه از بعضی از میزانسن ها صرف نظر کنم . البته با تصویر و حرکت و بشکه های نفت جواب گرفتم .

آقای دکتر صادقی چرا شنگال ؟ چرا سنجار نه ؟
سنجار واژه ی ترکی است و امپراطور عثمانی آن را عوض کرد . اسم شهر دیاربکر هم ” آمد ” بوده است ، یعنی شهر ماد ها ، ولی آن را به دیاربکر تغییر نام دادند . امپراطور عثمانی این اسم ها را تحریف کرده است . حتی به کردها ، ترک های کوهستانی می گویند . خود آنها در سال ۱۴۵۳ به این منطقه آمدند در حالی که تمدن ماد هزاران سال است که در آن منطقه است . آنها از این نوع سوءاستفاده های سیاسی زیاد داشته اند . تلفظ کردی این منطقه شنگال است .

آواز های مادر زمین بر چه اساسی انتخاب شد ؟ آیا ایشان تخصصی کار موسیقی انجام می دهند ؟ 

نه . خود من به او گفتم که چه ملودی هایی بخواند . من موسیقی را به خوبی می شناسم . به خانم کریمیان گفتم که اینها را بخوان ، البته یک یا دو جا را خودشان پیشنهاد بجایی دادند و من پذیرفتم . در نمایش های قبلی هم با خانم کریمیان کار کرده ام و ایشان را می شناختم . به او گفتم فکر می کنم که نقش خوبی در طرحی که نوشته ام برایت دارم . ( چون می خواستیم اجرای خیابانی داشته باشیم فقط طرح آن نوشته شده بود . ) به ایشان گفتم می خواهم در هیات مادر زمین و حامی این بچه ی گمشده باشید . به شدت از کار استقبال کردند و محبت کرده و به گروه اضافه شدند . به او گفتم شما صدای مظلومیت این زنان و کودکان و وطن رنج دیده در برابر کوبش داعش هستید و باید این تعادل را ایجاد کنید . در ابتدا فکر می کردند که فقط باید بخوانند . به او گفتم من خواننده نمی خواهم و باید نقش را دراماتیزه کنید ، باید بازی کنید . چون خود ایشان بازیگر ، نویسنده و کارگردان است به سرعت فهمیدند که چه می خواهم و با جان و دل نقش را زنده کردند . از این بابت خیلی خوشحال هستم .

واقعا نتیجه عالی شد . صدایی که پر سوز است در این کار بسیار تاثیرگذار بود . در مورد ایده ی ماسک هایی که مردم شنگال به چهره دارند هم توضیح دهید . 

ماسک ها فکر خود من بود . فکر کردم که این ها در لحظه ای می ترسند . تعدادی زن ، بچه ، کشاورز و کارگر بی دفاع ، ناگهان با این نیروی هولناکی که ترکیبی از کثیف ترین ایدوئولوژی عقب مانده و تربیت قبیله ای و ایدوئولوژی بعث است روبرو می شوند و هویت آنها دوپاره می شود . ماسک سفید ترس است و نصف وجود آنها را ترس می گیرد . دیگر چهره ی واقعی نمی خواستم و قصد داشتم به یاری نماد ترس ها و تردید ها را نشان دهم . در جایی چهار جوان به یاری این بچه جلو می روند ، به آنها گفتم یک لحظه از ترس به زمین بیفتید و دوباره بلند شوید و این ترس درونی را به شکل جسمی بازی کنید . با این کارها و بازی نماد و حرکت سعی کردیم از رئالیسم دور شویم . راستش را بخواهید الان دیگر واقعیت گرایی جواب نمی دهد . ما می گوییم اساسا هنر یعنی خلق شکل . واقعیت را بگیرید و در آن دست ببرید و آن را تغییر دهید . ما هرگز در هنر خود واقعیت را عینا تکرار نمی کنیم چون هنر نیست و تبدیل به عکس می شود . هنر در واقعیت دست می برد . با چیزی که اضافه می کند هیجان ، عاطفه و اندیشه ی تازه ای را بیان می کند و به خاطر این بیان است که قدرت تاثیرگذاری دارد . فراتر از واقعیت عمل می کند. روی این اصل ، در همه ی صحنه ها به همه ی بچه ها تاکید کردم که واقعیت گرایی نمی خواهم و با شکل ، کار خود را پیش ببرید . مثلا جهادالنکاح را از طریق پرش از روی زن نشان دادیم و یا از طریق کوبش طبل . کار نمایش ، بیان مسائل از طریق نماد است و تئاتر یک هنر نمادین است . برخلاف سینما و تلویزیون که باید عینا واقعیت را تکرار کنند ، ما هرگز درتئاتر واقعیت را تکرار نمی کنیم . از دوره ی یونان بگیرید تا دوره ی شکسپیر ، مولیر و چخوف هم همین بوده است . به بچه ها گفتم که ما باید شکل خلق کنیم . مثلا زنی که در جهادالنکاح بود برای کشتن نطفه ی دورن شکمش با ضربه هایی که به پهلو یا به رانش می زند ، طغیان علیه ستمی که به او شده بود را به تماشاگر نشان می داد . من فکر می کنم یکی از دلایلی که این اثر با مردم ارتباط برقرار کرده این است که این نمادها و استعاره ها ، پر از هیجان ، حرکت ، حس و بسیار روشن هستند . من کار را گنگ نکردم . هنر برای گنگ سازی نیست . هنر برای روشن کردن مفاهیم پیچیده است تا توده های مردم مسائل را بهتر بفهمند . هنر باید به انسان ها کمک کند نه اینکه آنها را سردرگم کند .

تئاتر فستیوال

از بشکه های نفتی که از بالا آویزان است نیز استفاده ی زیادی می شود . ایده ی این بشکه های نفت از کجا به وجود آمد ؟
داعش برای دزدی آمده است . اگر از من بپرسید می گویم با نابود کردن آدم ها و شهرها به دنبال دزدی است. حتی نوجوانان را اسیر می کنند و با قیمت هزار دلار می فروشند تا به یاری قرص های روانگردان آنها را برای کارهای انتحاری آماده کنند . داعش پول می خواهد . این ها یک مشت غارتگرند . دخترها را مثل ۱۵ قرن پیش برده وار می فروشند ، چون پول می خواهند . نفت را می دزند و می فروشد چون پول می خواهند . این ها فقط آدم کش نیستند بلکه غارتگر هم هستند و مهمترین چیزی که غارت می کنند نفت است . مالیات می گیرند و ثروتمندان را چپاول می کنند و این ها فقط دشمن بشریت نیستند بلکه غارتگرهای بی رحمی هم هستند . حرف من این بود که ثروت این مردم را از این طریق غارت می کنند . شنگال سرزمین ثروتمند با مردمانی مظلوم است که داعشی ها نمی گذارند زندگی شان را بکنند .
خبرنگارها و حضور آنها در کار چطور شکل گرفت ؟
یکی از اتفاق هایی که خیلی من را تکان داد بریدن سر دو خبرنگار خارجی با اره برقی بود . فقط ایده ی خبرنگار ها نبود ، ایده ی وجدان بیدار جامعه و ایده ی روشنگری وآگاه کردن دیگران هم بود . به همین دلیل این صحنه را در شب آوردم تا از این فانوس ها استفاده کنم . خبرنگار ها نور بشریت هستند . خبرنگاری فقط یک حرفه ی ساده نیست . آنها مدافع مشعل آزادی و آگاهی هستند . به همین دلیل سر آنها را با یک پرنده جایگزین کردیم . می خواستم از آن ها در حد شهدا تجلیل کرده باشم ، شهدای آزادی و آگاهی . آنها فقط برای مطلع کردن جهان زندگی خود را به خطر انداخته اند . خیلی قابل ستایش است. خبرنگاری فقط یک حرفه ی ساده نیست بلکه دفاع از آگاهی و روشن بینی و آزادی است ، دفاع از مظلومان تاریخ است . این خبرنگارها در کنار مظلومان قرار گرفته اند . من روی نماد عدد سه کار کردم چون آنها هم به همان ” گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک ” اعتقاد دارند و من هم به شکل نمادین روی این سه اصل تکیه کردم . خیلی داد نزدم ولی هرکسی فرهنگ کهن ما را بشناسد فوری متوجه می شود که چرا من سه خبرنگار آورده ام و دست هر کدام سه فانوس داده ام . من همه ی خبرنگاران آزاده ای که جان ، مال و هستی خود را به خطر می اندازند تا مدافع حق و حقیقت باشند را ستایش می کنم . ستایش آنها وظیفه ی ما است.

آقای صادقی از اجرای جشنواره تا اجرای عموم تغییری در کار ایجاد شد؟
نه . فقط ناچار شدیم یکی از بازیگران را عوض کنیم . برای ایشان گرفتاری پیش آمد و مجبور به تعویض شدیم .
انشاالله کار تمدید می شود ؟
تا الان که همه درگیر جشنواره ی فیلم و تئاتر و … بودند و دانشگاه ها تعطیل است . از شنبه دوباره تماشاگرهای واقعی ما که دانشگاهی ها هستند برمی گردند . قرار بر این بوده است که حداقل تا اول اسفند اجرا داشته باشیم ولی اگر استقبال بشود تا پایان اسفند به روی صحنه می رویم . فقط باید مردم از کار باخبر بشوند . خیلی ها هنوز باخبر نشده اند . بچه ها شهرستان هستند و عده ای هم درگیر جشنواره ی فیلم بودند ولی از شنبه همه چیز باید به روال عادی برگردد .

به عنوان آخرین سوال ، داعش خیلی از هنرمندان ونقاشان را مورد حمله قرار داده است . شما یک کار به عنوان نویسنده به اسم ” مروارید ” در جشنواره داشتید و کار دیگر هم که ” عزیز شنگال ” بود که هر دو به داعش مربوط می شود، آیا از داعش نمی ترسید ؟
نه . یکی از مشخصات همیشگی ملت ما ، ایستادن در کنار مظلومان در طول تاریخ بوده است . کمتر در کنار ظالمان قرار گرفته ایم . برای من مسئله ی شنگال و کوبانی تکرار دوباره ی حس ملی بودن در کنار مظلومان است . این مباهات من است و دست من هم نیست و حتی حاضر بودم علیه آنها هم بجنگم . البته مروارید در اصل در مورد داعش نبود . مروارید در مورد حمله ی مغول به ایران است .اما نمایش را با لباس های داعش اجرا کردند . یک نمایش دیگر هم از من در جشنواره به اسم ” سرود صدهزار افلیای عاشق ” بود که بچه های مهاباد آن را اجرا کرده بودند . آن هم در مورد انفال بود ، در مورد آن ۱۸۲۰۰۰ نفری بود که صدام حسین طی هشت ماه آنها را زنده به گور کرد .

من سه نمایش داشتم که هرسه در مورد مسائل درشت تاریخ بشر و سرزمین ما است . در مروارید باز هم با تمام وجود از زن ها و شهامت آنها و ثروت ملی در برابر این غارتگران دفاع کردم . می خواستم گوشه ای از شایستگی ها و لیاقت هایمان را نشان دهم . همه چیز ترس و شکست نبوده است . در جاهایی هم بلد بودیم بایستیم و جوهرمان را نشان بدهیم .
در شب اجرای جشنواره هم اتفاق خوبی افتاد و همراه با آزادی کوبانی نمایش به روی صحنه رفت .
حسن اتفاق بود . برای بسیاری از آدم های محافظه کار متاسفم . یک شرکت بیمه که نامش را نمی برم تصمیم داشت که اسپانسر کار بشود . در نهایت شگفتی سه یا چهار شرط گذاشت که یکی از آنها این بود که ۲۰ % بلیط ها را به آنها بدهیم . معلوم نبود برای کمک آمده بودند و یا آمده بودند از ما چیزی بگیرند . شرط دیگر این بود که اسم داعش هم نباشد !! به آنها گفتم گل زنبق چطور است ؟!! در قلب تهران هستند و از داعش می ترسند !! در حالی که سپاه قدس به آنجا رفته است تا با آنها بجنگد . آن ها نمی ترسند ولی این آدم در اوج رفاه و امنیت می ترسد . با آنها قرار کاری نگذاشتم . همیشه یک عده ای هستند که حاضر نیستند یک میلی متر آرامش و رفاه خودشان را به خطر بیاندازند . البته خطری هم نیست ! من نمایش دیگری هم نوشته ام که آن را هنوز به کسی نشان نداده ام که آن هم در مورد داعش است . ما باید در برابر خشونت با زبان فرهنگ متعالی پاسخ بدهیم . باید افکار عمومی را نسبت به این قضیه حساس کنیم .

۳ نظر ثبت شده است .

  1. شیدا پیروزنیا گفت:

    آرزوی موفقیت دارم براتون استاد

  2. شهاب الدین گفت:

    جووانای. ما واجبه. پای صحبت های دکتر بشینند و گفتگوی شما م رو بخونم تا شاهد

  3. تیموری گفت:

    دکتر تنها امید تئاتر ایران هستید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *