عراق در سه سالی که گذشت در آشوب بوده است . در حقیقت عراق سالها است که در آشوب است . آشوب وضعیت این سالهای عراق است که هر تکه اش در دهان گروهی است و آن را به سویی می کشند . بی زمانی ، در ” سال آشوب ” عراق ، شرح حال مردم این کشور است که در نمایش گوران علی کریم روی صحنه به اجرا رسید . نمایشی با دکوری مینیمال تشکیل شده از پنج دیوار متحرک در دستان شخصیتها ، چهار بازیگر و سه رنگ قرمز و سیاه و سفید که گاهی سربند بنفش زن عاشق ، آن را رنگی نو می بخشید . کسی چه می داند؟ شاید کمی عشق و خیال ، سیاهی وق زده روزگار مردم را رنگ ببخشد و دل خونشان را تسکین دهد که بجز خاک ، چیزی برای از دست دادن ندارند . خاک ، همه آن چیزی است که مردم یک کشور را به هم وصل می کند . گوران علی کریم از عشق در ” سال آشوب ” عراق با خبرنگار تئاتر فستیوال ، سخن می گوید که در آن همه چیز بوی خاک می دهد .
گروه ، در چه سالی تشکیل شده است ؟
گروه ثبت شده نداریم . من در سلیمانیه استاد دانشگاه هستم و با دانشجویان تئاتر خودم ، کار را تمرین کرده ام .
چند وقت تمرین داشتید؟
سال ۲۰۱۳ کار را تمرین کرده ایم . پنج ماه برای نگارش و چهار ماه برای تمرین وقت گذاشته ام . در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ اجرا داشته ایم که همه در کردستان عراق بوده است .
چه شباهتهایی بین فضای رمان ” سال بلوا ” و فضای کنونی جامعه عراق دیدید که این رمان را برای اقتباس انتخاب کردید ؟
من علاقمند به ادبیات فارسی هستم . پیش تر ” بوف کور ” صادق هدایت و ” مسافر ” سهراب سپهری را هم کار کرده ام . وقتی رمان ” سال بلوا ” را خواندم ، متوجه شدم که پیوندهای عمیقی با جامعه فعلی کردستان دارد .
در رمان ” سال بلوا ” ، هر فصل با شرح چوبه دار آغاز می شود . چطور از چوبه دار به این دکور مینیمال رسیدید که هر صحنه با دیوار شروع می شود ؟
در کار ما ، صحنه شروع و انتهایی یکی هستند . در رمان همه افراد جامعه برای نوش آفرین دیوار هستند . جامعه ، خانواده ، همسرش و … برای این زن دیوار هستند . به این دلیل به سمت این دکور رفتم که به نظر من انسان معاصر همیشه با دیوارهایی مواجه است . با دیوارهایی که از آن خشونت می بارد . در کار دیالوگی هست که می گوید : ” هر روز اوضاع مان خراب تر می شود “
عناصری در رمان هستند که در اجرا به نشانه تبدیل شده اند . برای مثال در رمان ، حسین بوی خاک می دهد . چه الگویی برای اقتباس داشتید که فرضا بوی خاک در رمان ، به کوزه ای خاک در دستان زین در انتهای نمایش تبدیل می شود ؟
کوزه ، همان کوزه هایی است که حسین درست می کند ، چون حسین در رمان سفال ساز است . خاک بنظر من – همان طور که در رمان هست – یک عامل پیوند بین دو عاشق است . خاک مانند یک مسیر است . مسیری است که عشاق از آن گذر می کنند . می خواستم که در این بین با خاک ، این عشاق را که از آن گذر می کنند بهم ارتباط دهم . انگار که روی مرگ و اجساد خودشان ، زندگی را درست می کنند و مسیر را برای عشاق باز می کنند .
و سخن آخر در مورد اجرا و تجربه حضور در این جشنواره ؟
پیوند با جامعه تئاتر ایران فرصت خوبی بود . همه اشکال ارتباط بین انسان ها سازنده است و به بشریت کمک می کند . همه فستیوال ها و فستیوال فجر هم می تواند پلی بین آدم ها باشد و آن ها را متحد کند . در این جشنواره چند تا کار دیده ام که دیدنشان تجربه جالبی بود . یکی ” هم هوایی ” بود ، دیگری ” صدای آهسته برف ” . خیلی خوشحالم که پنج تا کارگردان کرد در جشنواره حضور دارند! ( با خنده )