هادی مرزبان کارگردان پیشکسوت عرصه ی تئاتر تاکنون اکثر آثار زنده یاد اکبر رادی نظیر ” تانگوی تخم مرغ داغ ” ، ” شب روی سنگفرش خیس ” ، ” آهسته با گل سرخ ” ، ” هاملت با سالاد فصل ” ، ” ملودی شهر بارانی ” ، ” باغ شب نمای ما ” ، “پایین گذر سقاخانه ” و ” آمیز قلمدون ” و… را کارگردانی گرده است . او به تازگی و پس از گذشت حدود ۲۰ سال ، نمایشنامه ” آمیز قلمدون ” را ، مجددا به روی صحنه برده است .
در زمان اجرای نمایش “آمیز قلمدون” خبرنگار تئاتر فستیوال گفت و گوی مفصلی با هادی مرزبان داشته است که این مصاحبه پیش از آغاز هفدهمین جشنواره نمایش عروسکی منتشر شد ، اما به دلیل ترافیک مطالب منتشر شده در ایام جشنواره ، آن طور که باید و شاید دیده نشد . به همین دلیل تصمیم به بازنشرش گرفته ایم . می توانید این مصاحبه را در ادامه بخوانید :
علت اینکه بعد از ۲۰ سال دوباره نمایش “آمیز قلمدون” را به روی صحنه بردید ، چیست ؟
وقتی به نمایشنامه هایی که این روزها اجرا میشود ، دقت کردم ، کم کم متوجه شدم که متن های کلاسیک و نوشته های نویسنده های بزرگ ما دارند به فراموشی سپرده و منسوخ می شوند . زمانی که “آمیزقلمدون” را اجرا کردم ، جامعه ما جامعه دیگری بود و امروز می بینیم ، مسائلی که رادی در این نمایشنامه مطرح کرده است ، بهگونهای دارد فراموش می شود و خطوط قرمزی که آقای شکوهی مرتب از آن دم می زند و می گوید ” اگر من یک قدم پایم را از خط قرمز آن طرف تر گذاشته بودم ، همه کار می توانستم بکنم و الان در پیری زندگیم این نبود” ، امروز میبینیم که این خطوط قرمز ، خط نیست ، مسافت ها است که دوستان از آن رد می شوند و گویا مردانگی و شرافت و راستی و درستی به فراموشی سپرده شده است .
مردانگی ها خیلی کم شده است ، گذشت آن زمانی که فلان مرد ، سبیل خود را گرو می گذاشت و کلی پول قرض می گرفت و البته سر موقع هم پس می داد ، الان با هزار سفته و چک و سند که گروی بانک میگذارند ، در نهایت می بینیم که زندان های ما پر از بدهکار است . شرایط ، شرایط بدی است ، مردانگی ها و صداقت از بین رفته ، دوستی ها کمرنگ شده و جامعه ما ، یک جامعه کدر شده است . نگاه مان به همدیگر ، نگاه های شفاف و با عشق و محبت گذشته نیست . انگار قرار است همه از هم طلبکار باشیم ، همه نگرانی داریم و به نظر من در این نمایش ، زنده یاد رادی دارد صداقت را محاکمه میکند .
یکی از وظایف تئاتر این است که وقتی مخاطب از سالن بیرون میرود ، ذهنش مشغول بشود . متاسفانه امروزِ روز روی صحنه ، تئاتر واقعی کم داریم .
“آمیز قلمدون” یک تئاتر به معنای واقعی است . یکی از کارگردانان خوب مان بعد از دیدن نمایش به من میگفت “تو برای یک هفته ذهن من را مشغول کردی و به خود می گویم آدم در زندگی اش باید چه کار کند” ، این وظیفه تئاتر است . یکی از وظایف تئاتر این است که وقتی مخاطب از سالن بیرون میرود ، ذهنش مشغول بشود . من حتی در کار قبلی ام که فضای متفاوتی داشت هم لحظاتی داشتم که تماشاگر را به فکر وا می داشت . متاسفانه امروز روی صحنه ، تئاتر واقعی کم داریم . انگار قرار است فقط جیغ بنفش بکشیم و من ناراحتم وقتی می بینم “آمیز قلمدون” را آنگونه که باید ، مردم نمی شناسند، در واقع منظورم این است که شخصیت آقای شکوهی را نمیشناسند و به نظرم این باعث نگرانی جامعه ما است.
با توجه به اینکه از زمان نگارش این نمایشنامه نزدیک به سه دهه میگذرد و مناسبات فرهنگی و روابط جامعه ما تغییر کرده است ، به نظرتان این نمایشنامه در زمان حاضر جواب می دهد ؟
من برای کار کردن نیاز به یک تلنگر دارم و برای دلم کار می کنم . بحث من هم این است که خیلی از مسائل در جامعه امروز ما فراموش شده است ، صداقت و شفافیت در جامعه فراموش شده است . وقتی می شنویم فلانی سه هزار میلیارد برد ، انگار یک چیز خیلی عادی شنیده ایم ، انگار همه این مسائل دارد عادی میشود . این مسائل به من این تلنگر را زد که بگویم انسانیت کجا رفته ، عشق کجا رفته ، زندگی هایمان کجا رفته است ، میخواهیم چه کار کنیم ، همه چیز به یک آه و به یک دم است . ما در این نمایش دیدیم که شکوهی به چه زحمتی یک گل را پرورش داد و وقتی آن گل را به عشقش داد ، آخرین نفس اش را هم کشید . مگر زندگی چیست ، به قول معروف : ” ناگهان بانگی برآمد و خواجه مرد . ”
فردی برای دیدن نمایش آمده بود و در انتها می گفت “آقای شکوهی خل و چل بود” . دیگر روحیه افراد جامعه ما این شده است که اگر کسی بخواهد در این جامعه درست زندگی کند ، خل و چل شده است .
وقتی ۳ هزار میلیارد می دزدند و اتفاقهایی از این دست رخ می دهد ، آیا فکر می کنند که در این سرزمین خانواده هایی هستند که سر بی شام زمین می گذارند ؟! آیا فکر می کنند پولی که برای عشق و حال خود میبرند ، از گلوی بچه های دیگران زده می شود ؟! “آمیز قلمدون” این مسائل را مطرح میکند و انگار دارد حرف عجیب و غریبی می زند ، انگار داریم روی صحنه به زبان دیگری حرف می زنیم و یا از مریخ آمده ایم . جالب است که بگویم فردی برای دیدن نمایش آمده بود و در انتها می گفت “آقای شکوهی خل و چل بود” . دیگر روحیه افراد جامعه ما این شده است که اگر کسی بخواهد در این جامعه درست زندگی کند ، خل و چل شده است . اما افراد زیادی در جامعه مان هستند که درست زندگی می کنند ، در اطراف خود من افراد بسیاری هستند که اینگونه زندگی کردهاند و امروز نیز با افتخار این گونه هستند ، به عنوان مثال همان طور که می دانید تئاتر نان و آبی ندارد اما امروز ، به هرکدام از تئاتری ها بگویید ، اگر به جوانی برگردید ، چه کار میکنید؟ خواهند گفت که باز هم همین کار را میکنند و باز هم به دانشکده تئاتر می روند . حال اگر از نظر بعضیها ، این دیوانگی محسوب می شود ، ایرادی ندارد ، ما که می دانیم ، چه می کنیم و داریم عشق بازی می کنیم .
کمی خاطره بازی کنیم ، در دهه ۷۰ که این نمایش را به روی صحنه بردید ، آیا آقای رادی هم در تمرینات تان حضور داشتند ؟
بله حضور داشتند . من سیزده نمایش از رادی را به روی صحنه برده ام ، در تمام این نمایش ها ، خود رادی را در شخصیت هایی که خلق می کرد ، می دیدم . در “آمیز قلمدون” آقای شکوهی و آقای دکتر مجلسی در “شب روی سنگفرش خیس” به گونه ای خود رادی هستند .
همیشه وقتی نمایشنامه های ایشان را کار می کردم ، دو یا سه بار در زمان دورخوانی ، از ایشان می خواستم که بیایند و ایشان هم می آمدند و کمک می کردند . وقتی هم که میزانسن می دادم ، خواهش می کردم که بیایند ، ما خیلی همراه هم بودیم .
الان سبد اقتصادی مردم آنقدر مشکلات دارد که ممکن است تئاتر آخرین چیزی باشد که در آن سبد جای بگیرد ، ولی یادمان باشد که بچه هایمان از نظر فکری و اجتماعی به تئاتر نیازمند هستند .
در آن زمان ، شکوهی را آن گونه که امروز میشناسم ، نمی شناختم ، الان شکوهی را بیشتر میشناسم . نمیدانم ، شاید دلیلش این است که سن خودم به شکوهی رسیده است ، شاید جامعه ام من را وادار کرده که شکوهی را بیشتر درک کنم ، شاید وضع خانوادگی ام باعث شده که شکوهی را بیشتر درک کنم . من شکوهی را درک میکنم ، وقتی در صحنه دوم ، دخترهایش را در رویا می بیند ، آن صحنه وجود ندارد ، تماما رویا است ، دارد خواب می بیند و آرزویش این است که بچه هایش اینگونه باشند و بیایند به او سر بزنند ، او بچه هایش را سالی یک بار هم نمی بیند و اصلا نمی داند کجا هستند . این پلشتی که امروز در جامعه ما وجود دارد ، خطوط قرمز را اساسا پاک کرده است و نمیگذارد خطوط قرمزی وجود داشته باشد .
شما این نمایش را بعد از ۲۰ سال ، در دو سالن و پشت سر هم اجرا کردید ، آیا امکان اجرای بیشتر در ایرانشهر نبود و یا به خاطر مخاطب بیشتر به سالن خصوصی آمدید ؟
مخاطب من در سالن خصوصی بیشتر از ایرانشهر بوده است ؛ اما من باز هم از میزان مخاطب راضی نیستم .
قشر جوان ما که اغلب آنها تئاتربین هستند ، بیشتر به دنبال نمایش های نوع دیگری هستند . در حال حاضر در تئاتر ، شاهد دو نوع تماشاگر هستیم ، یک دسته افرادی هستند که اصلا برایشان مهم نیست نمایشی که دارد اجرا می شود ، چیست ، اثر چه کسی است و کجا اجرا می شود ، میآیند که فلان آرتیست سینما را ببینند . البته من اصلا بر این موضوع انتقادی ندارم ، اصلا اشکالی ندارد که مردم دوست دارند ، بیایند و بازیگر و آرتیست محبوبشان را ببینند . عده ای دیگر ، به دنبال کارهای بسیار بسیار سطحی و به گونهای شاد هستند ، البته اگر بخواهیم به این موضوع بپردازیم ، این رشته سر دراز دارد . شاید به این خاطر است که شادی هایمان کم است ، شاید به این دلیل است که گرفتاریهای مان زیاد شده است و در سالن تئاتر ، بهانهای پیدا میکنند که کمی شاد باشند و این هم هیچ اشکالی ندارد .
زمانی میگفتند ، سطح فرهنگ یک جامعه را با گیشه های تئاتر آن می سنجند ، آیا در حال حاضر باید سطح تئاتر را با این آثار بسنجند؟!
اما در زمانی ، انسان های متفکر و فرهیخته که من قشر دانشجو را هم جزو همین ها میدانم ، به تئاتر می آمدند تا مسائل اجتماع و جامعه خود را ببینند و اگر سوالی در جامعه برایشان پیش آمده بود ، بتوانند پاسخ آن را در سالن های تئاتر پیدا کنند . یا به قول اوژن یونسکو ، حتی اگر آنقدر پر هستند و هیچ سوالی هم ندارند ، به سالن های تئاتر میآیند که برای جامعه شان سوال ایجاد کنند و وقتی از سالن بیرون میروند ، سوال خود را در جامعه شان ، مطرح کنند که مثلا چرا این گونه است ، چرا خطوط قرمز ما فراموش شده و تبدیل به سطوح قرمز شده است . ما این چیزها را کم داریم . یادم هست که زمانی میگفتند ، سطح فرهنگ یک جامعه را با گیشه های تئاتر آن می سنجند ، آیا در حال حاضر باید سطح تئاتر را با این آثار بسنجند؟! من این ادعا را دارم که “آمیز قلمدون” یک تئاتر به معنای واقعی تئاتر است نه اینکه من این حرف را بزنم ، همه افرادی که اهل فن بوده اند و نمایش را دیده اند ، این نظر را داشتند .
در اکثر نمایش های امروزی می بینم که انگار دیالوگ دارد کم کم حذف می شود ، در صورتی که دیالوگ یک رکن اصلی نمایش است . اما در “آمیز قلمدون” وقتی نمایش تمام میشود ، تماشاگر مبهوت است . چند شب پیش یک کارگردان سینما به من می گفت “حیف که تئاتر از بین می رود ، کاش این ها ضبط شود و بمانند” . تئاتر یعنی این ، اما به هر حال اکنون ، بعد از ۲۰ سال ، این نمایش را ، با تفکر بیشتر، با نزدیکی و شناخت بیشتر از جامعه ام ، کار کرده ام .
بازخورد مخاطبان چگونه بوده است ؟
بازخورد مخاطبان ، بی نظیر بوده است . در این نمایش ، بازیگرهای ما ، هم بازیگر تئاتر هستند و هم سینما . آقای راد ، خانم کابلی ، خانم مقتدی و خانم حاج حسینی و خانم رنجبر ، در سینما و تلویزیون هم بازی می کنند . اما تاکید میکنم که عمدا در این پی اس خاص به دنبال چهره نبوده ام چرا که می خواستم کسی در سالن بنشیند که صرفا می خواهد تئاتر ببیند و این ادعا را دارم که “آمیز قلمدون” در سالهای اخیر ، جزو بهترین تئاترهایی بوده که به روی صحنه رفته است .
درباره حضور مجدد خانم کابلی و آقای راد بعد از ۲۱ سال ، در همین نمایشنامه ، برای ما بگویید .
همانطور که من نسبت به ۲۱ سال پیش تغییر کرده ام ، آقای راد و خانم کابلی هم تغییر کرده اند ، هم از نظر تجربه بیشتر روی صحنه و هم اینکه به هر حال سن شان بیشتر شده است و خیلی با تجربه تر و پخته تر شده اند . وقتی من امروز می بینم آقای راد ، آقای شکوهی را بازی می کند ، به نظرم خیلی به این شخصیت نزدیک است ، در صحنهای که ایرج راد گریه میکند ، نمی دانیم برای شکوهی ها گریه میکند یا برای خودش ، رادی هم ما را بر سر دو راهی گذاشته است و این یعنی تئاتر . آیا او برای این گریه می کند که چرا آن روز ، آن پول را نپذیرفت و یا برای این گریه میکند که چرا جامعه من اینگونه شده است ، چرا زنش به او میگوید تو بی غیرت و بی عرضه هستی و به همین خاطر معلوم نیست که برای چه دارد اشک می ریزد .
با توجه به آنکه نقشی که پریسا مقتدی بازی می کند ، خیلی بزرگتر از خود او است ، دلیل انتخاب خانم مقتدی برای این نقش چه بود ؟
حدود سه ، چهار سال پیش ، برای اولین بار در “تانگوی تخم مرغ داغ” با خانم مقتدی آشنا شدم و در آن نمایش بسیار بی نظیر بازی کرد . با این که در آن نمایش هم ، نقش از او خیلی خیلی دور بود ولی با این وجود خوش درخشید و حتی کاندیدای جایزه بازیگری هم شد . در آن نمایش ، نقش یک زن هرزه را بازی می کرد و جالب این بود که وقتی من خانم مقتدی را برای آن نقش انتخاب کردم ، به من گفت ” در من چه دیده ای که من را برای این نقش انتخاب کرده ای؟! (با خنده )” . چون خانم مقتدی بیشتر مسئولیت داشته و رئیس و مدیر بوده است ، به او گفتم اتفاقا خودم می دانم دارم چه کار می کنم و اگر بشود ، چه می شود و این هم برای من و هم تو خیلی مهم است و واقعا هر دو زحمت کشیده ایم و جان کنده ایم و نتیجه بسیار خوب از آب در آمد .
من مترصد این بودم که با ایشان در نمایش بعدی هم همکاری داشته باشم که در “آمیز قلمدون” بهترین فرصت پیش آمد تا توانستیم از خانم مقتدی استفاده کنیم و من خیلی راضی هستم ، با اینکه نقش از سنش خیلی دور است ولی زحمت کشید و این را بگویم که انشاالله همکاری من و ایشان ادامه پیدا خواهد کرد .
آیا برای نمایش بعدی خود ، مجددا یکی از آثار رادی را انتخاب می کنید ؟
من یک نمایش دیگر از آقای رادی خواهم داشت که بنا به دلایلی بعدا آن را خواهم گفت . اما قرار است امسال حتما آن را به روی صحنه ببرم . ولی دو نمایش بعدی که احتمالا آخرین کارهای من خواهد بود ، از دو نویسنده بزرگ است که یکی را اجازه بدهید نگویم و بعدا خدمت تان خواهم گفت ولی آخری “دکتر نون” معروف است که حدود ۱۵ سال است میخواستم آن را اجرا کنم . روی متن هم کار کردیم و حدود دو سال خانم دلارا نوشین و محمد وفایی و به گونه ای خودم ، متن را دراماتیزه کردیم و بر اساس کتابی که دکتر … مصدق آن را دوست دارد نوشته شده است آن را انجام دادیم و انشالله بهار آینده این کار را اجرا خواهم کرد .
اگر صحبت و حرف نگفته ای باقی مانده است ، بفرمایید .
می دانم وضعیت اقتصادی مردم به چه شکل است ، ما همیشه گله مند هستیم که ای کاش تئاتر در سبد اقتصادی مردم قرار بگیرد اما میفهمم که الان سبد اقتصادی مردم آنقدر مشکلات دارد که ممکن است تئاتر آخرین چیزی باشد که در آن سبد جای بگیرد ، ولی یادمان باشد که بچه هایمان از نظر فکری و اجتماعی به تئاتر نیازمند هستند ، به هر گونه از تئاتر . سالن های تئاتر مان را خالی نگذاریم .