مطلب زیر از سری نوشته های شما مخاطبین عزیز است و انتشار آن الزاما مبنی بر تایید تئاتر فستیوال نمی باشد . همچنین خوانندگان می توانند هر گونه یادداشتی در تائید یا تکذیب این مطلب را به تئاتر فستیوال ارسال نمایند تا در بخش “یادداشت های شما” انتشار داده شود.
نقدی بر نمایش ننه دلاور
نمایشنامه ای درجۀ یک ، اجرایی درجه سه !
وقتی وارد سالن شدم ، انتظار دیگری داشتم. توقع بالایی از اجرای کار داشتم چون این نمایش از نظر نمایش نامه چیزی کم نداشت. همه ما میدانیم که “ننه دلاور” ،نمایشنامه ای به سبک اپیک (حماسی – روایی) از برتولت برشت است که اجرای آن مختصات خاص خود را می طلبد .
اصلاً انتظار این ترکیب ناشیانه و ابتدایی از نمایش، نمایش نامه خوانی و عروسک گردانی نمی رفت.
البته کارگردان محترم کار، که دستی در طراحی و ساخت عروسک دارد ولی این چنین طراحی و دیزاین صحنه از ایشان که کارشناس این رشته و متخصص در این زمینه هستند بعید بود.
اصلا معلوم نبود چه انگیزه و هدفی پشت این پراکندگی و سردرگمی در اجرا بود به گونه ای که در ۹۰ دقیقه دو نوع متفاوت شیوه ( گونه ) اجرای تئاتر ( نمایش و عروسک گردانی ) و حتی علاوه بر آن نمایش خوانی به روی صحنه آمد که نتیجۀ کار معلق بودن آن و به معنای واقعی کلمه نشانگر از این شاخه به آن شاخه پریدن بود. گویی که کارگردان نه تنها تکلیفش با نمایشنامه که با خودش هم معلوم نیست.
البته عروسک گردانی برای منتقدی که میداند کارگردان طراح و سازنده عروسک است، دور از ذهن نیست ( گرچه در این نمایش اصلاً محلی از اعراب نداشت) ولی نمایشنامه خوانی!! آن هم وسط اجرای نمایش تقریبا مثل وصله ناجور و مندرسی بود که به زور به یک لباس زده شده و نه تنها به لباس جور در نمی آید که آن را مضحک و قابل ترحم کرده و نهایتاً نه به تن می نشیند و نه می توان آن را به تن نشاند که مایه خجالت و شرمندگی ست و صاحب لباس را شخصی می نماید که نه تنها پول دوخت لباس را نداشته (که اصلاً عیب نیست) بلکه دقت سلیقه و حوصلۀ پیدا کردن یک وصلۀ همگون برای لباس هم نداشته ! در حالیکه نمایش نامه خوانی کلاً مجالس دیگر می طلبد و مجزاست از یک تئاتر .
گرچه طراحی صحنۀ قابل ذکری ندارد ولی به هر صورت بازیگرانی به نام و توانا دارد که در این نمایش فرصت اجرای نقش به صورت هنرمندانه از آنان دریغ شد.
چرا که تقریباً ۱۰ کاراکتر در ۴ بازیگر خلاصه شد و این اختلاط نقش ، همۀ ظرفیتهای بازیگران به ویژه ستاره پسیانی را به محاق برده، هدر داد و مخاطب را با سرگیجه مواجه کرد چه بسا که بازی این بازیگر تئاتر، با وجود اینکه نسبتاً خوب در هر یک از کاراکترهایش ( ۳نقش )، ظاهر شد ، دلچسب و باورپذیر نبود زیرا که در لحظه روی صحنه نقش او عوض شده و حتی به عروسک منتقل می شد که خود گواه صادقی برای وصلۀ فوق الذکر است!
نمایش به حدی در این محدودیت بازیگر معطل و معلق مانده است که در صحنۀ اول کار ، طول می کشد تا نقش ها و بازی ها و معرفی آنها به هم مربوط شود تا جایی که باعث سردرگمی مخاطب می گردد ، حتی کاری سمبل شده با اجبار و اکراه را به ذهن متبادر می کند. کاری دم دستی وصله پینه شده با عروسک و حتی خواندن نمایش از روی نمایشنامه به دلیل کمی بازیگر ! که حتی اجرای فاطمه معتمدآریا نیز درخشندگی و جذابیت درخور نامش را نداشت تا اینکه در آخرین صحنه با عوض شدن نقشش از ننه دلاور به سرجوخه ، همانند تیر خلاصی که به دختر ننه دلاور ( یعنی خودش ) شلیک کرد، و مُرد. و نه تنها تمام تصورات مخاطب از ننه دلاور را به هدر داد که خود نیز به مرگ خود گریست !
بهناز جعفری هم مانند بقیه پرسوناژها ، دچار این تغییرات ناگهانی بود که بر اجزای نمایشنامه و کاراکتر او تأثیر ناخوشایندی داشت.
به هرحال این نمایش روایت نمایشنامه ای بزرگ از نویسنده ای بزرگ است و واقعا جای بسی تأسف و تأثر است که یکی از شاهکار های ادبی جهان ، اینگونه بازنمایی شود.
که اگر شانس دیدن آن را در جشــنواره فجـــر بهمن ۸۶ در تالار وحـــدت به کارگـردانی کلاوس پیمان، کارگــردان بـــزرگ آلمانی ( مسئول گروه نمایش برلین ) داشته اید، از شما می خواهم که به دیدن این نمایش نروید که بدشانسی بزرگی در انتظارتان خواهد بود.
امید است که کارگردان محترم این کار ، خانم زهرا صبری ، کمی بیشتر به فُرم نمایش که متناسب با محتوای نمایشنامه باشد، دقت کنند تا در کارهای بعدی ایشان، شاهد این ناهمگونی و نا هماهنگی فرم با محتوا نباشیم.
پژمان نقوی منفرد – دانشجوی دکتری پژوهش هنر
یادداشت خوبی بود . من هم گیج شده بودم بالاخره نمایشنامه خوانیه یا تئاتر عروسکی یا یک نمایش جدی !!!!!!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟