نقد نمایش «برف سرخ» به کارگردانی «ژاله صامتی» به بهانه سی و سومین جشنواره بین المللی تئاتر فجر
در آخرین روز از سی و سومین جشنواره تئاتر فجر ، نمایش «برف سرخ» کار ژاله صامتی در سالن تازه تأسیس باران به روی صحنه رفت . ژاله صامتی در اولین تجربه کارگردانی اش به بازخوانی نوستالژیک تاریخ هنر تئاتر در ایران بر اساس نمایشنامه ای از ابوالفضل حاجی علیخانی پرداخته است .
تغییر پیاپی نقش، پوشش و گریم بازیگران ، تنوع ترانه ها و حرکات موزون ، موسیقی زنده و ایجاد موقعیت های دراماتیک مختلف همگی « برف سرخ » را به یک نمایش « زنده » به تمام معنا تبدیل کرده اند؛ انگار همه آن چه که در صحنه می گذرد « گذشته » ای است که جان گرفته و بازخوانی و اجرا می شود . کارگردان موفق شده با اتکاء بر قابلیت های متن ، بسیاری از ترفندهای نمایشی و آئینی را به کار بسته و شیوه های مختلف تئاتر سنتی از سیاه بازی ، زن پوشی و تقلید گرفته تا نقالی و تعزیه را در قالب « فاصله گذاری » روی صحنه اجرا کند . جای نمایش عروسکی و مشخصا خیمه شب بازی در« برف سرخ » خالی است .
کارگردان می توانست با میدان دادن به عروسک های دستکشی ، گرداندن عروسک مبارک در صحنه ( ولو برای دقایقی کوتاه ) و صداسازی عروسکی ، هویت ملی نمایش خود را پررنگ تر کند همچنین علاوه با استفاده درست از کلاه ، کلاه گیس ، کلاه خود ، سپر و شمشیر می شد از ماسک هم به عنوان یک ابزار نمایشی برای افزودن بر غنای نمایش بهره برد .
صامتی علاوه بر کارگردانی در کورئوگرافی ( طراحی حرکات ) نیز مسلط نشان می دهد . اجرای همزمان حرکات موزون و خوانندگی توسط هر دو بازیگر خوب و کم نقص از آب در آمده است . بخش های موزیکال و ریتمیک نمایش هیچ کدام حکم زنگ تفریح را ندارند زیرا مفاهیم مستتر در این بخش ها یا بخشی از تاریخ تئاتر را پیش چشم جان می بخشند یا به درک قصه کمک می کنند .
و اما چند نکته هم درباره پرده سوم و پایان نمایش : « برف سرخ » با نمایش های عامه پسند آغاز شده و با تعزیه پایان می پذیرد . فرا رسیدن قدم به قدم مرگ از همان آغاز پرده سوم احوالات زن و مرد را دگرگون نموده و آن ها را به هم نزدیک می کند . مرد می کوشد تا حواس زن را از مرگی که در انتظارشان است ، منحرف کند اما در نهایت خودش هم در مقابل واقعیت تلخ مرگ به زانو در می آید ؛ این همان لحظه ای است که آن دو تمام تعلقات دنیوی را رها کرده و به ریسمان الهی چنگ می زنند . زن در اوج تشنگی و خستگی به یاد تشنگان کربلا می افتد و از همسرش طلب تعزیه خوانی می کند . مرد کلاهخود بر سرگذاشته ، سپر به دست گرفته و ذکر مصیبت می گوید .
به این ترتیب تعزیه بر همه شیوه ها و قالب های نمایشی غلبه یافته و به عنوان حسن ختام تاریخ تئاتر ایران از والاترین جایگاه در « برف سرخ » برخوردار می گردد.
« برف سرخ » با نمایش مجموعه ای از عکس های قدیمی تئاتر ایران بر پرده پایان می پذیرد ، این پایانبندی گرچه بسیار فکر شده به نظر می رسد و تمهید مناسبی است برای نتیجه گیری ، ولی خالی از ابهام و ایراد نیست .
« برف سرخ » بازخوانی هوشمندانه تاریخ تئاتر یک مملکت با زبان و ابزار نمایش است اما پایانش سینمایی است و از امکانات و ابزار « عکاسی » و « سینما » برای پایان بندی آن استفاده کرده اند. واقعا حیف نیست که از ابتدا تا چند دقیقه مانده به پایان اجرا ، همه چیز وابسته به تئاتر باشد و با تئاتر پیش برود اما سرانجام نمایش با سینما بسته شود ؟ چرا هیچ عکسی از نمایش های ایرانی پس از انقلاب در میان عکس ها نیست ؟ چرا هم در صحنه هم روی پرده عکس نامورانی گذاشته شده که شهرت شان در موسیقی ، سینما و ادبیات بیش از تئاتر بوده است ؟
آخرین عکسی که بر پرده نقش می بندد ، عکسی است سیاه و سفید از بانو عصمت صفوی ( بازیگر فقید تئاتر ) در کنار فانوسی که بر ستونی چوبی نصب شده است . محتوای عکس با جانمایه تاریخی « برف سرخ » تطابق کامل دارد ؛ چوبی بودن ستون بیانگر موقعیت سست تئاتر و شکنندگی این هنر است و فانوس حکم کور سوی امید را دارد . فانوسی که در عکس می بینیم به میخی بند است …! ژاله صامتی با نمایش خوب و تأثیرگذارش اشک همه ما را درآورد .
دکتر شهرام خرازی ها – نویسنده میهمان
خیلی نقد خوبی بود
خوش حالم که دکتر با تتیاتر فستیوال کار میکنه