نمایش ”جیق جیقه با قاف” به نویسندگی و کارگردانی کاوه مهدوی در متن و انتخاب تکنیک و فرم یک نمایش عروسکی قابل توجه است ، متنی که با نگاهی به شیوه نگارش نمایشنامه های برشت نگاشته شده است و با سوژه ای مناسب برای این شیوه نمایشنامه نویسی و استفاده از تکنیک های مختلف نمایش عروسکی برای القاء بهتر قصه و فضای آن به تماشاچی و فرمی نیمه برشتی در کارگردانی که در حفظ ارتباط مخاطب با نمایش بسیار کارآمد است و ریتم نمایش را نیز در رفت و برگشت میان جهان برشتی آدم های نمایش با جهان غیر برشتی عروسک ها ، حفظ می کند .
تنها ایراد و بزرگترین ایراد نمایش ”جیق جیقه با قاف” خساست کارگردان در قبال تماشاچی است . کارگردان ، به دلیلی که معلوم نیست چیست ( کم تمرین کردن گروه و عدم هماهنگی کافی بین عوامل از بازیگر و عروسک گردان گرفته تا نور و عوامل صحنه ، اجبار به کوتاه کردن نمایش به علت شرایط اجراهای جشنواره ای ، تصمیم خود کارگردان برای حفظ ریتم و یا جلوگیری از غرق شدن تماشاچی در یکی از فضاهای نمایش و یا کمبودی که ناشی از متن نمایشنامه است و یا…) به مخاطب این فرصت را نمی دهد تا حداقل فرصت کند که صحنه را ببیند و فضای قصه را درک کند ( هم از لحاظ زمان و مکان و هم از لحاظ موقعیت ) ، تحت تاثیر قرار گرفتن و تشنه صحنه بعد شدن که پیشکش ! در واقع تا صحنه چیده می شود و عروسک گردان ها در جای خود قرار می گیرند و نور می آید ، با شنیده شدن چند لحظه از موسیقی و دو بار بالا و پایین شدن دست و پای عروسک ها و یا دو بار این سو و آن سو شدن بازیگران ، یک باره نور می رود و تماشاچی هاج و واج باید منتظر صحنه بعد باشد ، آن هم با میان پرده ای موزیکال .
در واقع حین تماشای نمایش ”جیق جیقه با قاف” حس تماشای نگاتیوهای بریده و منقطع فیلمی به تماشاچی دست می دهد که گویی تکه های وسط آن گم شده است . این انقطاع پرده ها و صحنه ها ، در اولین قدم به ضرر قصه تمام می شود ؛ چرا که زبان قصه را الکن می کند و از قصه چیزی جز لایه اولیه و سوبژکتیو آن که البته توسط گروه همسرایان (مثل نمایشنامه های برشت ) مدام تکرار می شود ، چیز جذاب دیگری باقی نمی ماند و این ماجرا به سرودهای نمایش نیز آسیب می زند و تکرار آنها بر خلاف آنکه باید باعث شود که آنها در جان مخاطب بنشینند و حتی در پایان نمایش ، مخاطبِ به شعف آمده و متأثر ، آن را حفظ شده باشد و هم صدا با همسرایان بخواند ؛ تنها باعث دل زدگی مخاطب می شوند و این آسیبی است که دلیلی قطعی آن را فقط کارگردان می داند و از بیرون و از نگاه منتقد فقط و فقط شبیه به این است که اثر با عدم تمرین و آمادگی کافی و شتاب زده ، به روی صحنه آمده است.
در واقع ما در طول اجرای نمایش هیچ صحنه ای را کامل نمی بینیم و سِیر قصه از فضای شاد به فضای تلخِ جنگ برایمان عینی نمی شود ، فقط کارگردان تلاش می کند با هرچه کمتر کردن نور ، فضا را سیاه و تلخ جلوه دهد و از استفاده از عروسک به سمت استفاده از سایه ، و از رنگ های شفاف به سمت سیاهی برود ، که این فی الذات انتخابی درست و اصولی است ، اما در سرعت بالای تغییر صحنه و رفتن از این صحنه به صحنه بعدی ، کم بودن نور ، سهم چشم های مخاطب را از نمایش کم و کم تر می کند و در برخی موارد به هیچ می رساند .
”جیق جیقه با قاف” می تواند یک نمایش تاثیر گذار و خوب باشد به شرط آنکه روی انسجام کلی متن و اجرا از نو کار شود و زمان بیشتری صرف تمرین و یکپارچه شدن اجزاء مختلف نمایش و همه عوامل آن شود ؛ تا این ایده و طرح خوب به یک نمایش خوب تبدیل شود والا در میان آثار کاوه مهدوی، ”جیق جیقه با قاف” عنوان بزرگترین فرصت سوزی را به خود اختصاص خواهد داد.
المیرا نداف – نویسنده میهمان
خساست درست ترین کلمه بود، یعنی معلوم بود که کارگردان و کارش خوبه ها اما ما چیزی ندیدیم.
یادداشت عالی بود
با سلام خدمت خانم دکتر نداف، واقعا حرف دل ما رو گفتید. من خودم در جشنواره به شدت مشتاق دیدن این نمایش بودم اما متاسفانه کیفیتش به اندازه علاقه من نبود!
خسته نباشید
Che ideye khoobi Che arosakai hat man ejraye omom boerid
من با بچه م اومده بودم، بچه م خیلی خوشش آورد اما من خودم اصلا، فقط فهمیدم درمورده جنگل اما واقعا موافقم که تند تند تاریکو روشن شد صحنه