چخوف علیه استانیسلاوسکی یا داستان یک نویسنده که دیگر جالب نیست .


نقدی بر نمایش “داستان جالب یک نویسنده” به کارگردانی سینا نورایی

تئاتر فستیوال

روایت جالبی است که چخوف رفته بود و شده بود هنرجوی بازیگری کلاس های استانیسلاوسکی ! روزی ار روزها سر کلاس نشسته بودند که استانیسلاوسکی از هنرجویانش می خواهد هر یک اتودی بزنند این گونه : ابتدا یک واقعه و یا خاطره ی واقعی را تجسم کنند و بعد بیایند و اتود آن را بزنند . القصه ، چخوف می آید جلو که اتود مرگ پدرش را بزند و این خاطره را چنان دردناک و تلخ بازی می کند که همه را متاثر می کند و اشک و آه همه را در می آورد و خبر از طلوع ستاره ای در سپهر بازیگری می دهد و… استاد هم که احتمالا از این کشف خود بسیار شاد بوده ، نهایتا برای پدر چخوف تاسفی خورده و آمده که همه را به یک دقیقه سکوت دعوت کند که چخوف ماجرا را فاش می کند که “پدر من که زنده است ! “

***

اجرای مجدد نمایش “داستان جالب یک نویسنده” به نویسندگی امیرعلی ابراهیمی و کارگردانی سینا نورایی ، با شیوه جذاب ( به معنی جذب کننده ی مخاطب بیشتر ) این روزها در حال اجراست . شیوه ای که در ۱۰ شب اجرای آن ، هر شب یک بازیگر به روی صحنه می رود . یعنی یک نمایش با ۱۰ بازیگر ، ما هم شبی از شب ها به تماشای این نمایش نشستیم و اتفاقا در آن شب خود شخص نویسنده ی نمایشنامه ، بازیگر هم بود .

در اجرای قبلی این نمایش در سالن استاد مشایخی ، بازیگر فرزین محدث بود و شیوه کارگردانی نیز با آنچه در اجرای جدید “داستان جالب یک نویسنده” می بینیم متفاوت و نمایش هم بسیار جذاب تر بود .

در اجرای قدیم این اثر سینا نورایی به عنوان کارگردان ، بسیار هوشمندانه عمل کرد . او فضای نسبتا کوچک صحنه سالن استاد مشایخی را برای بازیگرش محدودتر کرده بود . یعنی بازیگر را در یک چهارضلعی فرضی محدود کرده بود ، این عمل مزایای بسیاری داشت : قصه را متمرکز می کرد ، یعنی علی رغم پرش های پرتعداد متن از حال به گذشته و آینده و از واقعیت به خیال ، اما کارگردان توانسته بود در حین عینی کردن این پرش ها ، به قصه و به ذهن مخاطب تمرکز ببخشد و پرده ای که تصاویر روی آن شکل می گرفت نیز به چشم مخاطب می آمد . حال آنکه در این اجرای جدید ما با صحنه ی نسبتا بزرگ ( حداقل بزرگتر از سالن قبلی ) مواجه هستیم و بازیگر تمام زوایا ، کنج ها ، اضلاع و نقاط واضح و کور صحنه را از قدم هایش بی نصیب نمی گذارد و نهایتا نمایش بدین گونه که توضیح داده شد ، چند پاره می شود ، گوشه ای برای خیال ها ، گوشه ای برای واقعیت ها ، گوشه ای برای آینده ، گوشه ای برای گذشته و لابد مرکز صحنه هم برای حال ! و پرده و تصاویرش هم اساسا جذابیت و جنبه کمدی اش را از دست داده است .

در اجرای قدیمی “داستان جالب یک نویسنده” تماشاچی وقتی وارد سالن می شد با بازیگر مواجه می شد که در همان چهارضلعی کوچک مشغول جارو زدن کاغذ های مچاله شده بود و ( شاید آوازی هم زیر لب می خواند . ) جارو کردنی که شبیه به عملی بیهوده یا از سر اجبار بود و در پایان که نویسنده را در حصار تیمارستان می بینیم ، ابتدای نمایش معنادار می شد . اما در این اجرای جدید ، ما به عنوان تماشاچی وارد یک بلک باکس خالی می شویم که تنها چند صندلی در میان صحنه وجود دارد و یک گیتاریست در گوشه ای از آن ، که با همان بی حالی و بی انگیزگی که شروع می کند تا پایان هم ادامه می دهد و اصلا و اساسا معلوم نیست ، چرا هست ؟! یعنی اگر این موسیقی پلی بک ( play back ) بود به کجای نمایش ایراد وارد می شد ؟! خلاصه اینکه صحنه خالی است و بازیگر وارد که می شود تو را به یاد جلسات ورک شاپ ( Workshop ) نویسندگی می اندازد و بدی ماجرا این است که تا پایان هم علی رغم تلاش متن و کارگردانی و حتی تلاش خود بازیگر ، ما در همان ورک شاپ باقی می مانیم و هیچ سیر و سلوک خیالی را تجربه نمی کنیم !

در اجرای قبلی این نمایش ، استفاده از تماشاچی برای فضاسازی و بازی گرفتن از تماشاچی و امثالهم در خدمت عینی کردن نمایشنامه ای سر تا سر ذهنی بود . یعنی اگر در ابتدا بازیگر از تماشاچی می خواست که چشم هایش را ببندد در واقع آغاز سفری خیالی بود و اگر در میانه از او می خواست که برگردد و پشت به صحنه بایستد و فضای تیمارستان را تخیل کند ، وقتی تماشاچی دوباره رو به صحنه می ایستاد لباس بازیگر عوض شده بود و در واقع گویی خیال تماشاچی عینی شده است . اما در این اجرای جدید همه این ها از تماشاچی خواسته می شود اما نهایتا هیچ اتفاقی نمی افتد . کارگردان گویی نمایش را رها کرده و به بازیگر سپرده است و بازیگر هم که …

اساسا شاید سینا نورایی نباید به امیرعلی ابرهیمی فرصت می داد تا نمایشنامه ای که خود نوشته است بازی کند .

چرا که ابراهیمی بازی نمی کند ، او دوباره شروع به نوشتن متن می کند ؛ کاری که یک بار انجام داده و خوب هم انجام داده است ؛ اما وقتی همان را بازی می کند ( نقش یک نویسنده را ) کار خراب می شود ؛ مثل اینکه برای نقش یک آشپز ، بازیگر نیاوریم بلکه آشپزی را روی صحنه بیاوریم !

و شاید بدشانسی ما بود که در شبی به تماشای مجدد نمایشی ( که از آن خاطره ای خوب داشتیم ) نشستیم که بازیگرش ، نویسنده آن هم بود .

البته این مسئله در اساس خالی از اشکال است . اما متن “داستان جالب یک نویسنده” یک شرح حال نویسی است که توسط نویسنده ، با خیال ( آن هم خیالاتی شخصی ) ترکیب شده است . یک خاطره است . یک واقعه و تجربه شخصی است و وقتی خود نویسنده آن احوالات را بازی می کند ؛ زیاده از حد به شیوه بازیگری استانیسلاوسکی نزدیک می شود ، می شود چخوفی که واقعا پدرش مرده باشد و او بخواهد خاطره را بازسازی کند . این کار را خراب می کند . زوایای بسیاری از نمایشنامه پنهان می ماند ؛ چرا که صاحب خاطره تحت تاثیر یادآوری مجدد آن ؛ به ویژه در نمایشنامه ای این چنین ، با چنین جهش های زمانی و جهش های میان خیال و واقعیت ( آن هم از نوع شخصی اش ) ، عنان کار از دستش خارج می شود و صد البته کارگردانی ناپذیر می گردد .

سینا نورایی در کارگردانی “داستان جالب یک نویسنده” در اجرای سالن استاد مشایخی خیلی خوب بود و در نتیجه فهم متن و شناخت تئاتر و انتخاب بازیگر مناسب توانسته بود اثری دیدنی و تاثیر گذار خلق کند . امیر علی ابراهیمی هم در نگارش این متن توانسته است تصویرگر حالات ، آمال و سرانجام یک نویسنده باشد ، گرچه متن اش بیش از حد تاثیر گرفته از بکت ( گونه ای بکت بازی البته ) است ، نیازمند کارگردانی دقیق و بازیگری حرفه ای ، است و به تنهایی برای خواننده نمایشنامه فاقد تاثیرگذاری لازم و کافی است .

اما قطعا نویسنده نباید بازیگر این اثر می شد و شاید اجراهای بعدی با سایر بازیگران دیدنی تر باشد ، شاید !

المیرا نداف – نویسنده مهمان

۸ نظر ثبت شده است .

  1. امیرحسین گفت:

    راستش من درباره اجرای جدید داستان یک نویسنده نظری نمی دهم چون اجرای اول آن را ندیدم. درباره اجرای فعلی هم زیاد هم نطر با نویسنده ی این مطلب نیستم. تنها درباره اجرای چندین باره ی کارها نکته ای را یادآور می شوم و آن اینکه به دلیل عدم وجود رپرتوار به معنای واقعی در ایران خیلی از گروه ها مجبور هستند برای اینکه تعداد بیشتری از مخاطبان تئاتر بتوانند اجرای آنها را ببینند در سالن های مختلف کارشان را اجرا کنند. ضمن اینکه اگر نمایشی بتواند مخاطب را به سالن بیاورد چه عیبی دارد که مادامی که تماشاگر دارد روی صحنه باشد؟ تردیدی نیست که نمایشی که کیفیت نداشته باشد نمی تواند زیاد روی صحنه بماند و هیچ تبلیغاتی هم نمی تواند آن را ترمیم کند. در رابطه با کارهای سینا نورایی هم مطمئنا اگر کارهایش بی کیفیت باشند قطعا نمی تواند روی صحنه به اجرایش ادامه بدهد ولی وقتی مخاطب از کاری استقبال می کند چرا نباید آن را برایش اجرا کرد؟!/ همین

    • علی بوشهری گفت:

      حرف شما درسته که تا وقتی که مخاطب داره مبشه یه کار روی صحنه باشه ، کما اینکه در بسیاری از کشورهای اورپایی این اتفاق میفته و شاید یک نمایش سال ها روی صحنه باشه . ولی این اتفاق در ایران در حالی که در اغلب شهرستان های اون هیچ نمایشی اجرا نمی شه و تهران هم به چند سالن محدود میشه ، خنده داره …

      تولیدات به شدت کاهش پیدا کردند و بسیاری از بزرگای تئاتر هم بیشتر به فکر پول درآوردن هستند و اغلب کارهای تکراری سال های گذشته شون رو تکرار می کنند. جووون تر هایی مثل این کارگردان هم یک کار رو در سالن های مختلف اجرا می کنند .
      این طوری دیگه چیزی از تئاتر ناب و به روز و پیشرو باقی نمی مونه متاسفانه !!

  2. مهدی گفت:

    با این حرفا پس پیشنهاد نمی شود دیگه !!؟؟

  3. نیلوفر گفت:

    بله . من هم این نمایش را با بازی فرزین محدث دیدم و عالی بود .

  4. نیمای سیناشون اینا گفت:

    این سینا نورایی عادت داره یک کار میسازه شیش سال در سالن های مختلف و با بازیگرای مختلف میبره رو صحنه …. خب لااقل عقب گرد نداشته باش داداش من !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *