هنر ِ بی نیاز به هیاهو


 نقدی بر نمایش “افسون معبد سوخته” به کارگردانی کیومرث مرادی

%d8%a7%d9%81%d8%b3%d9%88%d9%86-%d9%85%d8%b9%d8%a8%d8%af-%d8%b3%d9%88%d8%ae%d8%aa%d9%87

در دیدن تئاتر ، برای من هیچ لذتی بیشتر از این نیست که فراموش نکنم در حال تماشای یک تئاتر هستم .

هوشیاری محض ، لذت هنر را چند برابر می کند .

و “افسون معبد سوخته” تماشاچی را در هوشیاری نگه می دارد و یا حداقل تلاش می کند که او را هوشیارانه با تئاتر مواجه کند ، تلاشی جذاب در خلق و ایجاد هنرِ بینندگی*  .

نمایشنامه ” افسون معبد سوخته ” ، چنانکه از نامش برمی آید نمایشنامه ای است مبتنی بر یک قصه ساده و مشخص ، مبتنی بر یک افسانه . و هنر نویسنده در واقع در چگونه تعریف کردن این قصه است : چگونگی طرح مسئله ، معرفی شخصیت ها ، ایجاد گره ، خلق خُرده پی رنگ ها ، فلش بک ها و فلش فورواردهای به موقع ، بازکردن گره ها با ترتیب درست و منطقی و البته صبورانه تا نقطه عطف و تعلیق های اثر آسیب نبینند ؛ روابط علّی – معلولی نمایشنامه ساده اند و مبتنی بر فضاسازی نمایشنامه و زمانی که مسئله طرح می شود و قصه آغاز می گردد ، منطق جاری در آن به مرور و به جا برای مخاطب تعریف می شود .

نمایشنامه ” افسون معبد سوخته ” نمایشنامه ای است قصه گو و علی رغم پیچیدگی های کلامی ، قصه اش روان است و از آن گونه نمایشنامه هایی است که برای تبدیل شدن به یک اثر صحنه ای ماندگار ، تکیه اش به کارگردانی و بازی بازیگران است ، که این دو باید سوژه را درک کرده باشند تا بتوانند افسانه ای را به تصویر بکشند و عینی نمایند و الّا حاصل آن می شود یک اجرای ساده ، گرچه قابل قبول .

در واقع نمایشنامه ” افسون معبد سوخته ” گام اول و لایه نخستین است در مسیر خلق اثری که مخاطب را هوشیار نگه دارد تا هم از تماشای تئاتر لذت ببرد و هم هنر بینندگی ** را بیاموزد . یعنی اگر کیومرث مرادی توانسته است اثری با این ویژگی ها ( آنچه ذکر شده و آنچه در ادامه خواهد آمد ) خلق کند ؛ بی نمایشنامه ای قصه گو و ساده که سهم بیشتری برای کارگردانی و بازیگری قائل است تا متن  ، شدنی نبود .

در واقع آنچه روی صحنه ” افسون معبد سوخته ” تماشاچی را جذب می کند ، لذت دیدن یک نمایش را در او ایجاد می کند و البته هوشیار نگهش می دارد ، بیش از آنکه مبتنی بر نمایشنامه باشد ، مبتنی است بر نبوغ کارگردان در طراحی میزانسن و حرکت و البته نبوغ بازیگری . البته جملات شعرگونه نمایشنامه نغمه ثمینی در ایجاد فضا و حس در کارگردان ، بازیگران و نهایتا تماشاچی تاثیر قابل توجهی داشته اند .

این شعرگونگی نمایشنامه همراه با قصه ساده ای که روایت می کند ، تاثیر مهم و بسزایی دارد در ایجاد تمرکز در بازیگر ، بازیگری که باید به شیوه ای یوگی طور ، روی صحنه تئاتر ” نقش بازی کند” ، بازیگری که نیازمند دریافت حال و هوای پرسوناژ است و درک سیر و سلوک های او ، در عین حال متمرکز بر همه ی نیروها و حواس خود تا فراموش نکند “بازیگر” است . البته در رخ دادن این مهم ، علاوه بر متن درست و هنر و توانایی بازیگرانِ ” افسون معبد سوخته ” ، طراحی میزانسن و حرکت ها و انتخاب موسیقی بسیار تاثیرگذار بوده اند .

در واقع چرخش بازیگران در تمام نقاط صحنه ، همراه با اصوات دورانی و البته تلنگر زننده ای که موسیقی ِ اثر تولید می کند ، هم برای بازیگر تمرکز می آفریند و هم تماشاچی را به همان فضایی که بازیگر درک می کند ، می کشاند ؛ تمرکز و هوشیاری ، هنر محض و البته خالی از تصنع .

انتهای صحنه ، سکویی است منتهی به راهرو که با درهای کشویی از پشت صحنه جدا شده اند ، یک روش اصولی برای ایجاد راه ورود و خروج بازیگران به صحنه و البته ایجاد امکان بهره بردن از تکنیک سایه . این سکوی افقی به دو سکوی عمود بر جایگاه تماشاچی ختم می شود : هر سکوی عمودی محلی برای یک حالت روحی خاص در پرسوناژها و سکوی افقی محل رخدادهای مهم و تلاقی پرسوناژها و حوادث ؛ و این نظم باز هم نه تنها در خدمت قصه است که در ایجاد تمرکز و ریتم درست نمایش ، بسیار موثر می باشد .

استفاده از ماسک یا همان صورتک برای پرسوناژی که با شخصیت های گوناگون روی صحنه حاضر می شود و نیز استفاده از صداسازی و تقلید صدا توسط بازیگران و در واقع فلش بک ها و فلش فورواردهای نمایشنامه را بی هیچ اکتی و بی هیچ حرکت بیرونی ، تنها با صدا یا صورتک نمایان کردن ، همه و همه یعنی جلوگیری از غرق شدن تماشاچی در یک افسانه محض و از سالن خارج شدن او بی آنکه پیام جهان شمول اثر را درک کرده باشد . این شکل درونی از شیوه فاصله گذاری ، هنر تئاتر را در ظاهری کلاسیک ، اما با بطنی غیرکلاسیک به تماشاچی ارائه می دهد .

کیومرث مرادی با حضورش با لباس عادی در کنار صحنه و همراه با نوازنده اوبوا ( یا کلارینت ) – که لباس و کلاهی هم فرم با بازیگران دارد – و نواختن ادوات مدیتیشن مثل زنگ و کاسه و … نمایش را در حضور تماشاچی کارگردانی می کند ، اما با حفظ فرم کلی نمایش . در واقع کارگردان نیز بخشی از فرآیند تمرکز و درونی شدن احساسات را بر عهده دارد . او با ایجاد تلنگر توسط زنگ ، صحنه ها را عوض می کند ، فضا را تغییر می دهد ، نور را هدایت می کند و بسیاری از فرآیندهای دیگر را درست در حضور تماشاچی ، بدون هیچ کلامی کارگردانی می کند و خودش می شود بازیگری از نمایش ، که در حفظ فاصله های مدنظرِ صاحبِ اثر بسیار موثر واقع می شود . علاوه بر این موسیقی نمایش و همراهی برخی ادوات صوتی مدیتیشن با آن ، نه تنها در ایجاد فضای نمایش موثر است بلکه از حواس پرتی احتمالی تماشاچی و پرش های ذهن او جلوگیری می کند ، چرا که ریتم این نمایش – به شکل خودخواسته و درست – کند است ولی با استفاده از این گونه موسیقی و اصوات به تماشاچی کمک می‌شودکه علی رغم  ریتم کند ، احیانا چرت نزند و حواسش پرت نگردد و تا پایان با نمایش و قصه همراه باشد .

نمایش و قصه ای که در پایان قهرمان و ضد قهرمانش ( که در طول نمایش بارها جای شان با هم عوض می شود ) به گونه ای سمبلیک و با بازگشت به مبداء ( تبدیل شدن به یکی از عناصر چهارگانه ) رستگار مى شوند،گونه ای رستگاری سمبولیک ولی شخصی شده توسط صاحب اثر .

” افسون معبد سوخته ” یک اثر پسا برشتی***است(مبتنی بر شیوه فاصله گذاری ) که این شیوه را به یکی از منابع اصیل آن متصل می‌سازد : به تئاتر ژاپن .

و همین پست مدرنیسم جذاب در اتصال شیوه ای مدرن از تئاتر به شیوه‌ ای کلاسیک است که ” افسون معبد سوخته ” را به اثری ماندگار و اصیل تبدیل می کنند ، اثرى که از هیاهو مى کاهد و به هنر مى افزاید .

______________________________________________

* بنا به تعبیری که برشت در مورد هنر بینندگی دارد .

**بنا به تعبیر هایدگر و شاعرانگی هولدرلین .

***پسا برشتی با نئوبرشتی تفاوت دارد . پسا برشتی یعنی عبور از برشت ولی نئوبرشتی یعنی نو کردن و به روز کردن برشت .

المیرا نداف _ نویسنده مهمان

۱۵ نظر ثبت شده است .

  1. پرین گفت:

    نمایش خوبی بود . دوستش می داشتم .

  2. مندى اميرى گفت:

    من شب خوبى داشتم، بحث عشق و پرهیزکارى، رستگارى حقیقى از مباحث مورد علاقه مه، روایت خیلى خوبى بود در مجموع با اینکه در ابتدا با دیدن عکس ها دافعه داشتم و تصور میکردم اجراى ایرانى از افسانه خاور دورى، دست اول نخواهد بود. برعکس کامل به جانم نشست. ممنون از بازى و کارگردانى و دیگر عوامل

  3. رحمتی گفت:

    با سلام .
    لطفا برای آشنایی بیشتر مخاطبان با گروه ها هم گفتگو داشته باشین . مرسی.

  4. شکوفه گفت:

    درود بر المیرا نداف عزیز با نوشته های کارشناسانه تان . ممنون از متن فوق العاده تان که بعد از دیدن کارها ، خواندن متن هایتان زیبایی تئاتر دیدن را برای ما دو چندان می کند . سپاس

  5. بی نام گفت:

    هنری که فقط در یک شهر و اون هم فقط در تهران اجرا میشه و اونهم در زندگی مردامانش تاثیری نداره ، یعنی مرده … الکی وقت تون رو تلف می کنید ! شرمنده که اینجوری میگم

  6. Nilo گفت:

    جالبه . واجب شد بیریم بیبینیم !

  7. محمد مهدی گفت:

    اینکه کارگردانی تا این حد هنرمندانه بتواند صحنه ها را بچیند و کارگردانی کند جای بسی قدر دانی است . درود بر تو کیومرث مرادی نازنین.

  8. پویا گفت:

    یعنی شما فکر می کنید نمایشنامه از اهمیت کمتری نسبت به بخش های دیگه تو تئاتر اهمیت داره ؟ اگه یک متن قصه گو باشه کافیه ؟؟؟ عجیبه

  9. سلما ایرانی راد گفت:

    من تو کل مدت نمایش داشتم به نمایشنامه فکر می کردم واقعا چطور میشه این ایده به ذهن نویسنده برسه ؟؟؟؟ بعد ژاپن چرا ؟؟؟؟
    خداروشکر این یادداشت خیلی چیزها رو واسم مشخص کرد کاش کارگردان هم می تونست اینجا بگه که موافق با حرف خانم نداف هست یا نه ؟

  10. pesar teatriiiii گفت:

    wowwwww
    cheghaaaadr tariiif ?
    man ye soal dashtam !
    aya inja hamoon theaterfestivale ????ke faghat kararo diss mikone ???

    • قائمی گفت:

      دیس نه پیشنهاد
      این هم که (پیشنهاد می شود) گرفته دیگه ….. واقعا لیاقتش هم چیزی غیر از این نبود

  11. یاشار شین گفت:

    سلام
    خسته نباشین
    کاملا موافقم این کار هم مثله شکلک خیلی خوبه واقعا می تونم بگم که یک تئاتر ناب دیدم
    کیومرث مرادی استاد همه ی ما جوون های تئاتری هستن اون وقت که ایشون توی آوینیون فرانسه بودن ما هنوز درسمون تموم نشده بود .
    انشاله خدا حفظشون کنه

  12. samane گفت:

    افسون معبد سوخته واقعا عالی بود ولی با خوندن نقدتون دوست دارم یک بار دیگه نمایش رو ببینم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *