وقتی “اولیور توییست ” مدرن می شود


نقد نمایش «اولیور تویست» به کارگردانی «اصغر خلیلی»

 خرازی ها - اولیور توئیست

“چارلز دیکنز ” نویسنده نامدار و پرکار انگلیسی رمان «اولیور توییست» را در فاصله سال های ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ به صورت پاورقی برای ماهنامه “Bentleys Miscellany” نوشت . این رمان دومین اثر وی بود . شخصیت اصلی رمان پسربچه یتیم و بی کسی است که ماجراهای پرفراز و نشیب بسیاری را پشت سرگذاشته و در پایان عاقبت به خیر می شود .

این رمان به واسطه قابلیت های دراماتیکش بارها مورد توجه دست اندرکاران سینما ، تئاتر و تلویزیون قرار گرفت و از روی آن ده ها فیلم ، نمایش ، سریال ، انیمیشن و … ساخته شد . بیش از یک قرن از شهرت جهانی و فراگیر «اولیور تویست» می گذرد و این رمان همچنان به عنوان یک منبع اقتباس مورد استفاده فیلمنامه نویس ها و نمایشنامه نویس ها قرار می گیرد . شناخته شده ترین اقتباس سینمایی از این رمان ، فیلمی است که “دیوید لین” در سال ۱۹۴۸ با بازی “الگ گینس” در نقش فاگین ساخت . اقتباس “رومن پولانسکی” از این رمان در سال دو هزار و پنج نتوانست موفقیت «اولیور تویست» “لین” را تکرار کند .

“اصغر خلیلی” با نمایش «اولیور تویست» تلاش کرده تا اجرای مدرنی از رمان معروف دیکنز ارائه دهد . او با بهره گیری از المان های دنیای مدرن همچون موتورسیکلت ، تلفن همراه ،ماشین حساب ، دستگاه پوز و … پیام نمایش و محتوای منبع اقتباس را به روزگار فعلی تسری می دهد و بر این نکته تأکید می ورزد که هنوز هم اولیورهای زیادی در سرگردانی و نابسامانی به سر می برند و نسل بچه یتیم هایی که محتاج یک لقمه غذا هستند نه تنها منقرض نشده بلکه تکثیرهم یافته است . جک در جایی از نمایش می گوید : «برای زندگی دو تا چیز لازمه : یکی جای خواب ، یکی غذا …» ؛ این واقعیتی است که بر سرتاسر نمایش «اولیور تویست» سایه می افکند و یادآور نظریه معروف ” آبراهام مازلو ” معروف به نظریه «سلسله مراتب نیازها» است که به این نکته اشاره دارد که تا  نیاز انسان به غذا و در مرحله بعد  نیاز به سرپناه برطرف نشود ، نمی توان از او انتظار داشت که شخصیتش رشد و تعالی حاصل کند . “خلیلی” این میل مفرط و اجتناب ناپذیر به سیرکردن شکم را خیلی خوب به نمایش می گذارد چه در صحنه هایی که بچه های یتیم خانه به غذا حمله ور می شوند و چه در صحنه ای که اولیور (الهام شعبانی) کف خیابان به لقمه نانی که جک برایش پرتاب کرده ، گاز می زند .

نمایش زیاد از کتاب فاصله نمی گیرد . ترتیب رخدادها تقریبا به همان گونه ای است که در کتاب آمده و بخشی از وقایع پایانی هم حذف شده است . “خلیلی” خیلی خوب رمان را خلاصه و فشرده کرده و از میدان دادن به ماجراهای جانبی و فرعی پرهیزی آشکار داشته که این رویکرد به سریع شدن ریتم نمایش انجامیده است . مدیریت زمان کارگردان از صحنه افتتاحیه تا قبل از صحنه مکالمه برانلو (منوچهر علیپور) با مستخدمش مناسب است اما از این صحنه به بعد مدیریت زمان از دست کارگردان رها شده ، نمایش از ریتم افتاده و صحنه ها بیش از اندازه به طول می انجامند .

روند تبدیل«رمان» به «نمایشنامه» و نمایشی کردن ماجراها قابل دفاع است . نقش ها به تبعیت از رمان در قالب «تیپ» پرورانده شده و گسترش یافته اند ، نه در قالب «شخصیت» ؛ این آدم ها بیشتر به جهان نمایش تعلق دارند تا به ادبیات و رمان دیکنز . «اولیور تویست» از آن دست رمان هایی است که تیپ/پرسوناژهای منفی اش بسیار قابل بحث و پرقدرت تر از پرسوناژهای مثبت آن هستند ؛ فاگین چه در رمان دیکنز چه در بسیاری از تولیدات نمایشی و تصویری اقتباس شده از این رمان از نظر دراماتیک پرسوناژ قوی تر ، پیچیده تر و نمایشی تری نسبت به اولیور دارد . فاگین یکی از بهترین تیپ/پرسوناژهای منفی در ادبیات کلاسیک محسوب می گردد که جاودانه شده و همچنان به عنوان یک تیپ یا کلیشه برای خلق مرد شارلاتان حریص در سینما ، تئاتر و سایر هنرها مورد الگوبرداری قرار می گیرد . فاگین در نسخه سینمایی “دیوید لین” با ظاهر خاص و رفتار دافعه برانگیزش به عنوان یک یهودی که سلطان جیب برها است ، معرفی می شد ، این نکته اعتراض یهودیان را برانگیخت و تهیه کننده مجبور شد هفت دقیقه از کلوزآپ های ” الگ گینس”  را حذف کند ، گروه بعدی همجنس بازها بودند که نسبت به ادا و اطوارهای گینس اعتراض داشتند به این ترتیب فاگینی که لین و گینس خلق کردند به قدری حساسیت برانگیز شد که نمایش فیلم تا سال ۱۹۵۱ به تعویق افتاد . “خلیلی” در نمایش «اولیور تویست» ضمن حفظ تیپ فاگین سعی کرده ویژگی های نمایشی ابداعی و جدید مورد نظر خودش را نیز به این شارلاتان پیر اضافه کند ، اما در مورد نانسی (رامونا شاه) و اولیور او همان نانسی و اولیوری را به ما نشان می دهد که پیش تر از این در فیلم  “دیوید لین”  و انیمیشن ها و کمیک استریپ ها (کتب مصور کودکان و نوجوانان) دیده ایم . در رمان، رابطه عاطفی نانسی و اولیور به قدری عمیق است که به رابطه مادر و فرزندی تبدیل می شود ؛ دیکنز این رابطه را خوب و باورپذیر از آب در آورده است اما متأسفانه در نمایش این رابطه خیلی خلق الساعه و بدون پیش زمینه شکل می گیرد که احتمالا ناشی از محدودیت زمانی و اصرار بر حفظ ریتم بسیار تند نمایش بوده است . بیلی سایکس ( علیرضا مهران ) و برانلو چندان مورد توجه نمایشنامه نویس نبوده اند و در مقایسه با رمان ، شبحی از آن ها در نمایش باقی مانده است . یکی از بزرگ ترین ایرادات وارد بر رمان دیکنز ، عاقبت به خیر شدن اولیور به واسطه آشنایی با برانلو است؛ “خلیلی” با کمرنگ کردن” Happy End ” رمان و جایگزین کردن آن با فینالی تفکر برانگیز و نه چندان خوش بینانه موفق شده تا بر این نقطه ضعف غلبه کند . نمایش در نقطه ای پایان می یابد که انگار هنوز هم آینده اولیور و همتایانش متلاطم و با تهدیدهایی مواجه است .

تلاش ” خلیلی”  برای نمایشی کردن رمان دیکنز و نوآوری هایش کاملا مشهود است اما حاصل کار خالی از ایراد نیست . حرکات ریتمیک دسته جمعی بازیگران ، اجرای قابل قبول ، زمانبندی مناسب و تطابق درستی با موسیقی دارد . اجراکنندگان حرکات ریتمیک در برخی صحنه ها از خط خارج می شوند . با کمی هدایت ، کنترل و تمرینِ بیشتر می شد هماهنگی بهتری برقرار کرد . ورود پرسوناژها از چهار جهت به صحنه پویائی خاصی به نمایش بخشیده است و فضا و موقعیت ها را طبیعی تر جلوه می دهد . در صحنه نشست مطبوعاتی محل استقرار دو مأمور عینکی نسبت به بامبل صحیح نیست ، در چنین نشست هایی معمولا مأموران بسیار نزدیک تر از آن چه که در نمایش می بینیم کنار شخص اصلی می ایستند . بخش عمده ای از باورپذیری تیپ ها مدیون بازی حرفه ای بازیگران و چهره پردازی بسیار حرفه ای نمایش است .

“خسرو شهراز ” که در سال های اخیر بسیار پر کار شده و نقش های به چشم آمدنی و خاصی را می پذیرد ، این بار در نقش فاگین خوش درخشیده است . او صدای انعطاف پذیر و بیان بسیار خوبی دارد و آنقدر بر میمیک مسلط است که می تواند زیر گریم سنگین هم احساسات و عواطف را در چهره اش بازتاب دهد . “نوشین تبریزی”  یکی از خوش شانس ترین بازیگران این نمایش است زیرا موفق شده یکی از به چشم آمدنی ترین نقش های نمایش( خانم مان) را از آن خود کند . رامونا شاه «ژست» های حساب شده ای دارد ، بالاخص ژست نشستنش کاملا دقیق و منطبق بر نقش است . گریمور نمایش درک درستی از تیپ ها داشته است ، این درک درست در چهره پردازی فاگین ، تابوت ساز ، پزشک و خانم مان کاملا نمود دارد . بازیگران تئاتر نیک می دانند که چقدر یک گریم خوب و حرفه ای می تواند به ایفای نقش شان مدد رساند . بازیگران «اولیور تویست» بخش مهمی از موفقیت خود را مدیون هنر چهره پرداز هستند . نقش طراح لباس در فضاسازی و نزدیک کردن نمایش به حس و حال داستان غیر قابل انکار است اما حاصل کارش بدون ایراد نیست . لباس های نانسی و جک بیش از حد نو، تمیز و بدون لکه و چروک هستند ، در حالی که محل زیست ، سبک زندگی و شغل آدم هایی که این لباس ها را بر تن دارند ، ایجاب می کند که پوشش کهنه و نه چندان تمیز و اتوکشیده داشته باشند . کلاه گیس ها خوش رنگ و خوش بافت و لباس ها خوش دوخت هستند . ظرافت های موجود در ظاهرآرائی بازیگران تحسین برانگیز است . در این زمینه می توان اشاره کرد به گوشواره، ساعت جیبی و شلاق فاگین یا زیورآلات خانم مان و نانسی .

به نظر می رسد کارگردان حین اجرا گاه بین ماجراهای مختلف و پرسوناژ های متعدد گیر می کند و موقتا کنترل صحنه از دستش خارج می شود اما خیلی به موقع و درست لب مرز موفق می شود تا بر جریان کار مسلط گردد ؛ نمایشی کردن رمان های حجیمی مثل «اولیور تویست» به واسطه تعدد ماجرا و پرسوناژ واقعا دشوار است . «اولیور تویست» تا روز هفتم جشنواره تئاتر فجر یکی از بهترین و حرفه ای ترین نمایش ها این رخداد مهم محسوب می گردد .

دکتر شهرام خرازی ها – نویسنده میهمان 

يک نظر ثبت شده است .

  1. سروش گفت:

    vaaaay . faqat sholuq bazi bud.man ejraye omumesham dide budam vali khodaeish mehran kheili behtar az tinoo salehi bud .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *