نقدی بر نمایش “دکترای کامل” به کارگردانی قاسم عبداللهی
«دکترای کامل» تلفیق هنرمندانه ای است از دو نمایشنامه ابزورد «درس» و «آوازخوان طاس» اوژن یونسکو . حاصل کار قاسم عبداللهی ، به عنوان نویسنده ، متن جمع و جوری است که به رغم ایجاز موجود در ساختار آن ، دربردارنده ایده های درخشان و مفاهیم پیچیده فلسفی و سیاسی بسیاری است ؛ ایده ها و مفاهیمی که مخاطب را مدت ها به فکر فرو می برند و ذهنش را به چالش می کشند .
نگاه های کاونده آدم ها از پشت پنجره اتاق از ایده های خوب موجود در متن تلفیقی عبداللهی است که مفهوم انتظار را به خوبی القاء می کند ؛ گویی هر یک از کاراکترها چشم به راه حادثه ای غیرمترقبه هستند یا نجات دهنده ای که ممکن است از راه برسد . تم جابجایی قدرت نیز از جمله ایده های به ثمر نشسته نمایش است که بدون درشت نمایی و اغراق دراماتیزه شده است : شاگرد بارها روی صندلی پروفسور می نشیند اما پروفسور مانع او می شود گویی می خواهد حریم قدرت خود را حفظ کند . جالب است که ماری هم در پی کسب قدرت است و در نهایت موفق می شود با کشتن پروفسور بر مسند قدرت تکیه بزند . ایده خیره شدن جستجوگرانه کاراکترها به تابلوی سفید نصب شده بر دیوار تداعی گر کارت سفید آزمون روانشناختی «اندریافت موضوع» است که روانشناس ها از آن برای پی بردن به برخی از اسرار مراجعین خود سود می جویند . سفید ، رنگ صلح و امید است اما به نظر می رسد که در این نمایش به شیوه ای هنرمندانه کارکردی عکس دارد ؛ سپیدی بی انتها و تمام نشدنی تابلو ، مشاهده کنندگان را سردرگم نموده و به بن بست می کشاند . شخصیت های نمایش در معرض یک فروپاشی پنهان هستند و مدام از تقدیر تلخ خویش می گریزند . میل خفته آدم ها به در کنار هم بودن و گریزشان از تنهایی در علاقمندی شاگرد به جمع کردن اعداد و گریزش از تفریق نمود یافته است .
هر چهار کاراکتر نمایش ماهیت نمادین دارند . پروفسور نماد دانش است که به دفعات در مواجهه با شاگردش به بن بست می رسد . آتشنشان به عنوان سمبل نجات مدام در پی کشف حادثه ، اطفای حریق و کمک به انسان ها است (جالب است که آدم های نمایش کمک بی دریغ آتش نشان را رد کرده و دست رد بر سینه وی می زنند! ) . شاگرد ، نماینده نسل فردا است که نمی خواهد تن به قواعد تثبیت شده دانش بشری بدهد و قصد کرده تا اصول خود را بنا کند .
ماهیت سمبلیک این شخصیت ها در بازی بیشتر هنرپیشگان نمود چندانی ندارد ! نمایش از این بابت به شدت آسیب دیده است . نقش آتشنشان نه روی کاغذ نه روی صحنه ، در نیامده است !؟ مرجان بهرامی تنها بازیگر موفق و توانمند نمایش است . او خیلی راحت و روان نقش پروفسور قاتل را ایفا می کند ، از بیان بسیار خوبی برخوردار است و نبض صحنه را کاملا در دست دارد حتی در برخی لحظات بقیه بازیگران را پشت سر گذاشته و تمام توجه تماشاگران را معطوف به خود و نقشش می کند .
در پس طنز ظریف نمایش ، تلخی عمیقی نهفته است که از ویژگی های آثار یونسکو است . کارگردان های ایرانی معمولا در کار با متون ابزورد نمی توانند طنز و تلخی را به نحو تأثیرگذاری تلفیق نمایند اما عبداللهی موفق شده تا حد قابل قبولی از پس این مهم بر آید و روح حاکم بر دو نمایشنامه «درس» و «آوازخوان طاس» را انعکاس دهد . در آخرالزمان نمایش آدم های خسته از روزگار انگار چیزی را گم کرده اند ، همدلی از بین رفته است و کوچه ها همه بن بست اند . گویی پشت پنجره ها هیچ چیز امید بخشی نیست که نگاه کاونده آدم ها را پر کند و تابلوی روی دیوار همه رنگ ها و مفاهیم موجود در خود را از دست داده و به لوح سفید بی روحی تبدیل شده است .
طراحی صحنه نمایش تطبیق نسبتا کاملی با جهان متن دارد . طراح تلاش نموده به تأسی از نویسنده که قانون «همه یا هیچ» را بر تعامل و روابط کاراکترها حکمفرما کرده و برای عناصر موجود در صحنه فقط از دو رنگ سیاه و سفید استفاده نماید . تضاد سیاهی و سپیدی در لباس ماری نیز هویدا است . رنگ قرمز کپسول اکسیژن در صحنه تعمدا سرد و بی روح نمایش ، کاملا به چشم می آید ، رنگی که بر جریان داشتن زندگی ، جنبش و شور و شوق دلالت دارد . دو صحنه قتل در تاریکی مطلق به عنوان نقاط اوج نمایش ضمن کاستن از خشونت نهفته در نمایشنامه «درس» یونسکو ، کنجکاوی تماشاگر را نیز برمی انگیزاند . تکرار صحنه اول در پایان نمایش تأکیدی است بر دور تسلسل باطلی که آدم های سرگردان آخرالزمان «دکترای کامل» در آن گیر افتاده اند؛ این بهترین پایان برای نمایش است .
دکتر شهرام خرازی ها – دپارتمان نقد تئاتر فستیوال
Namayeshe khubi bud. Moafegham.ba nazare montaghed
خیلی وقت بود که اقای دکتر نقدی ننوشته بودند. استفاده کردیم . ممنون.