نقدی بر نمایش “طوفان” به کارگردانی اصغر نوری و کریستوف مرشیان
آنجا که برشت با خلق متد و شیوه ای نوین ، ساختار شکنانه و غیر معمول زمان خود ، به جنگ تئاتر در اشکال ارسطویی و یونانی اش رفت و آنجا که تئاتر را نه ابزاری برای استغراق مخاطب و سحر و جادو کردن او و بازیگران و کارگردان ، بلکه وسیله ای برای القاء پیامی اجتماعی و به روز معرفی کرد ، بی شک گامی بزرگ برداشت برای آنکه تئاتر از هنری سلطنتی و اشرافی به هنری مردمی و همه فهم و اجتماعی با کارکردهای به روز تبدیل شود .
“طوفان” به کارگردانی اصغر نوری و کریستوف مرشیان نیز چون عملکرد برشت ؛ نقدی است بر سحرگونگی تئاتر ؛ نقدی است بر تئاتری که کارکردهای اجتماعی ندارد و صرفاً قصه گو است و هم بازیگر و هم تماشاچی را مسحور کرده و از واقعیت اطرافش دور می کند . حال آنکه از نگاه آنان که تئاتر را هنری اجتماعی می دانند ، تئاتر باید مبتنی باشد بر واقعیت ، چنانچه در “طوفان” این گونه است .”طوفان” گرچه بر اساس نمایشنامه شکسپیر است و گر چه همان داستان را با همان شکل روایی و چینش جملات و کلمات بیان می کند اما این نمایش در نمایش ، در فواصل معین تلنگری به تماشاچی وارد می کند و او را از عالم وهم و خیال بیرون می کند .
حضور فرشته بر صحنه و در واقع سحر شدن بازیگران زمانی که می خواهند نقشی را بازی کنند توسط این پریزاد ، خود نقد تئاتر ارسطویی است . نقد از خود بی خود شدن بازیگر بر صحنه است و بیان این که بازیگر باید هوشیار باشد . وگرنه از تئاتر نه چیزی عاید خودش می شود و نه عاید مخاطب .
“طوفان” نمایشی است بر اساس نوشته شکسپیر که در کنار روایت آنچه شکسپیر گفته است با همان فرم و شکل و شمایل رایج اجرای آثار شکسپیر ، به نقد شکسپیر و تئاتر غیر اجتماعی می پردازد که فقط یک دیوانه شکست خورده در تئاتر ، در یک دیوانه خانه با بازیگرانی دیوانه ، چنین متنی را در روزگار ما اجرا می کند و الّا تئاتر باید حرف روز بزند تا هم گره گشای مردمان باشد و هم گره گشای هنرمندان . تئاتر باید در عین هوشیاری باشد ، هم هنرمند هوشیار باشد و هم تماشاچی .
“طوفان” با انتخاب فرمی برشتی برای سوژه ای ارسطویی تلفیقی شده است از سبک استانیسلاوسکی و برشت در بازیگری و کارگردانی ، در واقع ما نمایشی مبتنی بر سبک برشت می بینیم که در آن نمایشی مبتنی بر سبک و متد استانیسلاوسکی اجرا می شود . در واقع اصغر نوری و کریستوف مرشیان برای نقد یک پدیده خود ِ آن پدیده را غلو شده بر صحنه نمایان کرده اند ، روشی که در نقد بسیاری از پدیده ها کاربرد دارد .
بازیگران در “طوفان” به خوبی از پس القاء فضای دیوانه خانه برآمده اند . استفاده از دو فضاسازی متفاوت به وسیله موسیقی و زبان ، شاعرانگی ویژه ای به فضا می دهد و در ایجاد و حفظ ریتم روایی و بصری تاثیر مثبت و به سزایی دارد . دکور نمایش نیز فعال است و بخشی است از هر دو فضای نمایش ، هم القاگر نمایش “طوفان” شکسپیر و همان القاگر دیوانه خانه .
اصغر نوری و کریستوف مرشیان در القاء فاصله گذاری مورد نظرشان در تماشاچی و حفظ هوشیاری او نیز موفق بوده اند و تماشاچیان در طول اجرا رفلکس هایی دارند که خبر از آگاهی می دهد که در این مهم ، بازی بازیگران ، میزانسن ساده و کارآمد اثر و تعدد نقاط عطف در ریتم بسیار موثر بوده اند .
“طوفان” تئاتری است در نقد تئاتر ؛ “طوفان” با به روی صحنه آوردن ” الهه نمایش” (!!!) ثابت می کند که انواع تئاتر غیر برشتی توسط الهه ای خلق می شود که همه را سحر می کند و هوشیاری را از هنرمند و تماشاچی می گیرد ، الهه ای که اگر نادیده اش بگیریم و پر و بالش دهیم ، بازیگر و کارگردان و تماشاچی را دیوانه می کند !!
المیرا نداف – نویسنده مهمان
کنجکاو شدم برم کار رو ببینم .جالب بود نوشته
چه متن دقیق و حساب شده ای .
ممنون واقعا.
متاسفانه این کار رو ندیدم. ولی کاش چنین کارهایی در طول سال هم اجرا شوند.
واقعا ممنونم از شما که همه کارها رو نقد می کنید .
به طور کل جشنواره امسال کار شاخصی نداشت که جذال باشه
متاسفانه البته.