تا پول داری رفیقتم ؛‌ قربون بند کیفتم


 

نقدی بر نمایش ” مثل آب برای شکلات ” به کارگردانی ابراهیم پشت کوهی

تئاتر فستیوال

ابتدای سخنم را با یک پیشنهاد به ابراهیم پشتکوهی آغاز می کنم.

بهتر بود که در این برنامه (!) از یک قلاده  ببر (البته بی دندان) و حد اقل دو رأس اسب استفاده می کردید. ببر یک دفعه از پشت صحنه بیرون بپرد و یکی از بازیگران را بخورد و بعد در حین خورده شدن بازیگر دو نفر دیگر با اسب وارد شوند و یکی از آنان از روی اسب بیفتد و قسمتی (خاص) از شلوارش پاره شود  (‌ طوری که همه صدای پاره شدن را بشنوند ) و بعد در آن جا ، شخص شلوار پاره فریاد بزند : الکسیس ، الکسیس !  ‌و بعد از این ماجرا آتش ها از اطراف صحنه شعله ور شده و همه بازیگران با هم ، یک صدا شعار بدهند : ” ما نسل سوخته هستیم ! هیچ جا نمی ریم همین جا هستیم ! ” و یا همه با هم بگویند : ” مرگ بر آمریکا ! ” و یا هر شعار دیگری . در این صورت می توانید قیمت بلیت را تا حداقل هشتاد هزار تومان افزایش بدهید و هی “برنامه تان” را تمدید کنید. باور کنید با این طرفندها می توانید بهتر، آسان تر و سریع تر به پول برسید . البته باید در حین اجرا ساندیس هم پخش کنید و اسم کار را بگذارید : ” مثل آب برای شکلات با طعم ساندیس ” ؛ (طعمش به انتخاب شما) مثلا !!!!

اما به نام  تئاتر نه ؛ لطفا
سیرک وزین است  ؛ درامدش هم  – طبق شنیده ها – بیشتر از تئاتر است !

شأن تئاتر این نیست که به خاطر فروش بیشتر دست به هر کاری بزنیم و یقینا انتظار تماشاچیان تئاتر هم از ابراهیم پشت کوهی این نیست.

نمایش ” مثل آب برای شکلات ” یک دور همی است که در ذهن کارگردان شکل گرفته است . دور همی صحنه ها و دیالوگ هایی که به زور یک قصه گنگ و پر از مشکل و ایراد به هم وصله شده اند( به واسطه دراماتوژی غلط) . قصه ای که نه سر و ته دارد ، نه در آن شخصیت پردازی شده است ، نه کشمکش در آن به درستی شکل گرفته است ، نه زمان بندی درستی دارد و نه اساسا منطق روایی دارد . پس طبیعتا جذاب هم نیست . در صورتی که سوژه پتانسیل بسیاری دارد برای پرداخت .

سوژه ای که هم خودش جذاب است و پرداخت آن در قالب یک درام خیلی نیازی به کار های عجیب و غریب ندارد . عشق یک دختر و پسر که به واسطه مادر دختر ناکام می ماند. تعلیق در همین چند کلمه وجود دارد . اما نمایش “مثل آب برای شکلات” کاری با این سوژه کرده است که هیتلر با یهودیان نکرد !

خلاصه این نمایش می شود :

۱- دلقک بازی های عمدتا لوس

۲- صحنه هایی اروتیک .

و تمام .

آن قدر این نمایش پراکنده و بی منطق است که واقعا نمی شود گفت اصلا نویسنده و کارگردان حرفی هم برای گفتن دارد یا نه  و فقط می خواهد یکی دو ساعت به همه بفهماند که من در خلق تصویر بسیار خلاقم .

در خلال این پراکندگی گاها شعار هایی هم داده می شود که باز نه به نمایش ربطی دارد و نه هیچ چیز دیگر.

انصافا انرژی بازیگران و خلاقیت کارگردان در خلق کمپوزسیون های زیبا ، استفاده از موسیقی تلفیقی و طراحی صحنه ستودنی است ، اما باید دید این انرژی و خلاقیت در خدمت کدام هدف است ؟

بعضی از کاراکتر ها وجودشان بی منطق است و بی تأثیر و هیچ چیز نیستند مگر گول زنک . کما اینکه بسیاری از صحنه ها هم این ایراد را دارند . این طور برداشت می شود که کارگردان خوشش می آمده که فلان صحنه هم باشد یا فلان کس هم حتما بازی کند.

جنگ در این نمایش چه بود ؟ چه استفاده درستی از جنگ و آسیب های آن شده است ؟ اصلا چرا جنگ ؟؟! آشپزی در این نمایش آیا بیانگر یک مفهوم است ؟ اگر آری ، چه مفهومی ؟ چرا لورا اسکوئیول، نویسنده کتاب “مثل آب برای شکلات” ، از ابژه آشپزخانه و آشپزی استفاده می کند ؟ آیا صرف وجود دکور و پیچیدن بو در سالن و درست شدن پاپ کرن در نمایش فضا سازی ایجاد می شود ؟ اصلا جنگ زدگی در این اثر نقشی دارد ؟

این ها ضعف در دراماتورژی اثر است که ما اصلا فضای آشپزخانه و آشپز بودن دختر  را آن طور که باید در نمایش درک نمی کنیم مگر با چند اشاره کوتاه .

در این نمایش – طبق نقدهایی که از کتاب مثل آب برای شکلات نوشته شده است- تلاش بر این است که آن شور و حال و هیجان زنانه و حاکم بر فضای فکری و زندگی آنان نشان داده شود . اما مسئله اینجا است که آن شور و هیجان در مدیوم تئاتر تفاوت می کند با مدیوم داستان و رمان . بله کار سراسر شور و هیجان و بپر بپر است ، اما آیا این می شود تئاتر؟

ما در نمایش نیاز به تعلیق داریم ،‌ نیاز به کشمکش داریم ، نیاز به فضا سازی درست داریم ، نیاز به شخصیت هایی داریم که بتوان با آنها ارتباط برقرار کرد . همه اینها در ابتدا به واسطه قصه خوب است که – در اینجا – باید برآمده از یک دراماتورژی درست باشد ، که البته نیست .

وقتی که نمایش از این فقدان اساسی رنج می برد ناگزیر باید پناه برد به موسیقی ، به صحنه هایی که افسار گیسخته اروتیک هستند – بی هیچ منطق تعریف شده در نمایش و یا استفاده ای در پرداخت شخصیت ها و نه حتی زیبا و هنر مندانه – و پرداختن به کارهایی مثل آتش زدن پیراهن بازیگر و نیز سوء استفاده از طنز های سخیفی مثل لخت شدن بازیگر و بردن نام پورن استارها و دست انداختن به هر طرفند دیگری برای فریب تماشاچی مثل فاصله گذاری برشتی – که از هیچ منظری و با هیچ رویکردی قابل هضم نیست- .

و شاهکار این نمایش در انتهای آن ،‌ بعد از رورانس ، اجرای برنامه هم خوانی و دست زدن هماهنگ تماشاچیان با گروه است که باز هیچ منطقی ندارد ، مگر  فریب تماشاچی برای اینکه ادای شاد بودن را در بیاورند .

در نهایت نمایش ” مثل آب برای شکلات ” بیشتر از این که یک اثر بر اساس رئالیسم جادویی باشد – طبق گفته کارگردان – یک اثر پراکنده و به دور از هر گونه منطق مبتنی بررئالیسم است چه برسد به آن که بخواهد در خلال آن اتفاقی خارق العاده و یا جادویی بیفتد – طبق اصلوب رئالیسم جادویی- ) و از همه مهم تر و البته بدتر اثری فریب دهنده است به واسطه نکات ذکر شده است .

محمدجواد حبیبی – دپارتمان نقد تئاتر فستیوال

۲ نظر ثبت شده است .

  1. دانشجو گفت:

    متاسفانه هر جنگولک بازی این روزها اسمش تئاتره دیگه … دقیقا هم به هدف خالی کردن جیب مردم !

  2. مجید داوری گفت:

    متاسفم برای ابراهیم پشت کوهی ! از این بچه زحمت کشیده انتظار چنین کاری نداشتم . البته اون کار جشنواره اخیرش هم خیلیییی افتضاح بود واقعا .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *