نقدی بر نمایش ” مستاجر ” به کارگردانی ستاره امینیان
به بهانه اجرای آن در سی و پنجمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر
مسیر تبدیل شدن یک رمان (novel) به یک نمایشنامه و دراماتورژی کردن آن برای یک اثر صحنه ای مسیری پیچیده ، طولانی و بعید است . مسیری که پیمودنش کار هرکسی نیست و تلاشهای صورت گرفته در این مسیر اغلب منجر به شکست شده اند ؛ مگر انگشت شماری . چرا که اساساً مدیوم رمان با نمایشنامه متفاوت است و این قالب ها هر یک سوژه ی خاص خود را می خواهند و هر سوژه ای را نمی شود به زور به ابژه ای مثل رمان یا نمایشنامه سنجاق کرد . چنان که از هیچکاک نقل است که دو بز فیلمی را که از کتابی اقتباس شده بود می خوردند ؛ یکی از آنها گفت : کتابش بهتر بود !
” مستأجر ” به کارگردانی ستاره امینیان نیز از جمله ی همان شکست های پر تعداد در حوزه اقتباس است . امینیان در تبدیل رمان ” مستأجر ” به قلم رولان توپور کمترین توجه را به اصل اثر داشته است و بیشتر از اینکه تحت تأثیر رمان باشد تحت تأثیر فیلم پولانسکی است ، و با حذف اغلب زمینه های روانشناسانه رمان توپور و پناه بردن به تعلیق های ساختگی و ایجاد صورتی جنایی برای اثر ، پشت به منبعِ اقتباس ، همه ی چارچوب ها را در هم شکسته است و تنها ایده ی اولیه رمان ” مستأجر ” را در خلق نمایشی با همین نام مورد استفاده قرار داده است و این گونه می شود که روند تحول پرسوناژ اصلی نمایش منطقی ندارد و خلق الساعه به نظر می رسد و غیر قابل درک .
در واقع امینیان ایده ی رمان ” مستأجر ” را در اختیار گرفته و بعد هر بلایی که خواسته است بر سر آن آورده و در مسیر شخصی سازی اثر از منبع اقتباس دور و دورتر شده است و چنان ناشیانه این مسیر را طی کرده است که نه از قصه و ایده ی اولیه چیزی باقی مانده است ، نه از فرم روایت ، نه از شخصیت ها و پرداخت آنها ، نه از پیام و فلسفه ی احتمالی پنهان در اثر .
هیچ چیز باقی نمانده است .
در ” مستأجر ” به کارگردانی امینیان قصه ای در کار نیست ، آنچه به عنوان قصه به تماشاچی عرضه می شود تنها یک طرح اولیه است که نه زمان دارد ، نه مکانش مشخص است و نه موقعیت را برای مخاطب تشریح میکند . فضاسازی حاصل از این طرح اولیه با دکوری سرشار از آکسسوار فلزی ، طراحی شده در عمق صحنه با میزانسنی خطی و بدون عمق ، درست برخلاف طراحی صحنه ؛ فضایی مالیخولیایی ایجاد میکند که شاید به نظر بیاید که هدف کارگردان همین حس خوابگونه و مالیخولیایی باشد ؛ اما چون این فضاسازی بر بستر قصه شکل نمیگیرد و پرسوناژها شبیه پرسوناژ های بسیاری از نمایشنامه ها و رمان هایی هستند که احتمالاً مخاطب قبلاً آنها را خوانده است و به شدت تیپیکال هستند و چون منطقی در کلیت اثر وجود ندارد تا مهره های پراکنده ی آن را به هم متصل کند ؛ این فضای مالیخولیایی تنها ریتم اثر را کند و کندتر می کند و چشمان خسته ی مخاطب را که برای دیدن نمایش به عمق صحنه ای با کمترین نور ممکن خیره شده است ، میهمان خواب می کند . چنانکه در اجرایی که من حضور داشتم عینا به خواب رفتن مخاطبین را دیدم .
و به این اضافه کنید بوی تند آب ژاول را که برای تمیز کردن آپارتمان توسط سرایدار استفاده می شد و اصرار کارگردان به این میزان از واقعی بودن نظافت ، اصلاً قابل درک نیست !
تنها چیزی که تماشای این نمایش بیپایه و اساس ، خستهکننده و اطواری را برای من به عنوان مخاطب قابل تحمل می کرد بازی درخشان مرتضی اسماعیل کاشی است ؛ که در هر اثری – خوب یا بد – خوب ظاهر می شود و به نظر من از هم نسلان خودش یک سر و گردن بالاتر است ، البته در زمینه بازیگری . و میتواند استانداردهای بازیگری را در هم نسلان خودش ارتقا دهد ؛ البته به شرطی که در آثاری حضور پیدا کنند که این میزان از استعداد و توانایی در مسیری درست و هنرمندانه خرج شود و الا حضور در آثاری با سطح کیفی ” مستأجر ” که مخاطب از هر قشری را ناراضی روانه ی خانه می کنند ، به مرور موجب تباهی هنر او در زمینه بازیگری خواهد شد .
***
تجربه ی گونهها و ژانرهای مختلف در حوزه تئاتر هم نفع تئاتر و هنرمندان تئاتر است و هم به نفع مخاطب تئاتر . اما تجربه کردن چیزهای نو نیازمند مشق نوشتن های طولانی مدت است و نباید فراموش کرد که زرق و برق های فرمالیستی ، پناه بردن به آنچه این روزها هنر امپرسیونیستی (!) می نامند و هر شلنگ تخته ای را به نام تئاتر مدرن به خورد تئاتر و مخاطب تئاتر دادن ؛ نه به نفع تئاتر است ، نه به نفع هنرمندان و نه به نفع مردم .
سعید خالقی – دپارتمان نقد تئاترفستیوال
eftezah boood khanddiidim
سلام
من فقط یه سوال دارم ! شورای نظارت چظوری ااین کارو قبول کردن واس اجرا ؟ مگه میشه ؟