نقدی بر نمایش ” نوعی داستان عاشقانه ” به کارگردانی مسعود تاروردی
اساسا نمایشی که قصه داشته باشد ، پر بازی ( full action) باشد و از همه جای صحنه استفاده کند ، نمایشی قابل دیدن است . حال اگر بتواند در پرداخت درست قصه و ریتم متناسب در اجرا و خلق کردن موقعیت های دراماتیک موفق باشد ، به طور حتم نمایش قابل قبولی می شود .
” نوعی داستان عاشقانه ” از همین گونه نمایش ها است . نمایشی که با دو پرسوناژ ، در سالنی کوچک ولی با دکوری فعال و با پشتوانه ی قصه گویی همراه با ریتمی متناسب ، می تواند تماشاگر را یک ساعت و حتی بیشتر سرگرم کند . انتخاب متنی از آرتور میلر ، آن هم یک داستان پلیسی با تم عاشقانه و ترجمه ای درست ، نشان از حسن سلیقه ی کــارگــردان و تهــیــه کننده ی اثر دارد .
با همه ی این فاکتور های درست ، دو ضعف جدی و اسـاسی نمایش باعـث می شود که اثـر از سـطح یـک نمایـش قـابل قبول ( چنانچه توضیح اش در بالا آمد . ) بالاتر نرود و این دو ایراد اساسی ، انتخاب بازیگر ( cast ) و میزانسن است ، که اشتباه هر کارگردانی در این دو زمینه می تواند هر اثر فوق العاده ای را به اثری عادی بدل کند .
پرسوناژ زن ( با بازی نسیم افشارپور ) با توجه به پرسوناژ نمایشنامه ، باید زنی حدودا ۳۵ ساله باشد که متاسفانه نسیم افشارپور ، حتی با گریم ، به سختی بیست و هفت ، هشت ساله به نظر می رسد و همچنین بازیگر مرد ( مسعود تاروردی ) به غیر از سن ، از لحاظ چهره و تیپ ظاهری ، به خصوص در اجزای صورت ، با پرسوناژ مرد نمایشنامه ، که پلیسی اکشن است ، هم خوانی ندارد .
و ایراد اساسی دیگر این نمایش میزانسن است ، که با کمی دقت و البته تجربه ، کارگردان می توانست این ایراد را در نمایش برطرف کند . مثلا اینکه بازیگر زن در مواقعی که هیچ معنا و مفهوم دراماتیکی ندارد ، پشت به تماشاچی می ایستد و یا اینکه هر دو بازیگر ، وقتی از پنجره به بیرون نگاه می کنند ، زاویه نگاهشان پیامی را برای مخاطب ایجاد نمی کند و اوج این مشکلات در میزانسن ، وقتی است که بازیگر زن در پایان نمایش با پارتیشن های کنار تخت برخورد می کند و ما به عنوان تماشاچی انتظار داریم که پارتیشن ها بیافتند و یا حداقل به سمت تخت خم شوند تا افتادن بازیگر زن در آن سوی آنها مشخص شود ، ولی چنین اتفاقی نمی افتد . اینها همه نشان از ضعف میزانسن در اثر دارد ، که شاید جزیی به نظر بیایند اما چون ضعف در میزانسن حتی در جزییات هم به راحتی دیده می شود ، آزاردهنده می شوند و به اثر آسیب جدی می رسانند .
” نوعی داستان عاشقانه ” تجربه ای کلاسیک و دیدنی است که در مقیاس اثری تجربی ، سر و گردنی از سایر آثاری از این دست بالاتر است . اما بی شک گوش زد نشدن ایرادات اثر به صاحب آن باعث می شود که او در همین سطح بماند و این گوش زد کردن ایرادات ، وظیفه ی منتقد است .
الف. فرهمند- نویسنده مهمان
جناب خانم یا اقای فرهمند. اینجور که شما نقد میکنی هیچ تیاتر دیگه ای نمونده که بخوای بری ببینی!!
همه رو نابود کردی که…
نمایش بسیار موفقی بود. من دوست داشتم می تونستم یک باره دیگه کار رو ببینم.
ایرادهایی که گرفتید به کار کاملا درسته. متشکرم.
من امروز نمایش رو دیدم و بی اغراق می تونم بگم که اصلاً از کار خوشم نیومد . اون چیزی که من از متن آرتور میلر خونده بودم اصلا اینطور که روند داستان پیش رفت نبود
سلام آقا عماد
ببخشیدا ولی خب به نظرم شما اشتباه میکنید چون من هم نمایشنامه رو خوندم و هم اجرا رو دیدم. جالبه دو روز بعد از اینکه نمایشنامه رو خوندم فهمیدم داره اجرا میره، چند روز پیشم رفتم و کار رو دیدم.
به جرات میتونم بگم به جز پایان نمایش کارگردان کاملا به متن وفادار بوده.
تازه به نظرم پایانی که مسعود تاروردی انتخاب کرده خیلی از اصل متن بهتره.
بازی ها فوق العاده بود اونقد انرژی داشتن دو تا بازیگرا که تحسین بر انگیز بود.
وقتی نمایش رو دیدم متن خیلی خیلی خیلی برام جذاب تر شد. به نظرم اجرا از متن سرتره.
واقعا خسته نباشن جزو معدود کارایی بود که پول خرج کردن و رفتن دیدنش واقعا می ارزید.
نوشته بهتری بود .. نویسنده تون داره کم کم یاد میگیره . بهش آفرین بگید . خخخخخخخخخخ
راستی ما که نفهمیدیم این دختره یا پسر ؟!
نویسنده رو میگما
لایــــــــــک !!!
من تئاتر رو دیدم .. نقد سایت شمارو هم خوندم .. با نظر نویسنده شما هم موافقم .
خوشحالم که هر تئاتری می بینم نقدش تو سایتتون هست .
good lock
موافقم محسن خان
سلاااااااام
الف جان . شد یه نمایش ببینی انرژِی + بــــــــــدی !!!
تازه ایـــن تعریف کردنت بود !؟!؟!؟؟؟
سولمازخانووم
نقد این بابا رو خوندی مخصوصا ترانه محلی رو….
تازه اینجا مثبت نوشته اینه !!