یادداشتی بر نمایش "کوچه مختار بود و ..." به کارگردانی جواد صداقت و الهام ابنی؛

روایت یک کوچه پرماجرا


مطلب زیر از سری نوشته های شما مخاطبین عزیز است و انتشار آن الزاما مبنی بر تایید تئاتر فستیوال نمی باشد . همچنین خوانندگان می توانند هر گونه یادداشتی در تائید یا تکذیب این مطلب را به تئاتر فستیوال ارسال نمایند تا در بخش “یادداشت های شما” انتشار داده شود.

محسن وصال طلب –  سی‌وهشتمین جشنواره بین‎المللی تئاتر فجر در بخش نمایش‌های صحنه‌ای غیررقابتی میزبان نمایش «کوچه مختار بود و ساسان بود و سیمین» در سالن چهارسو بود. نمایش روایتی بود از زندگی مردی به نام عظیم که ساسان و شوکت (همسر و پسرش) را در سانحه سقوط هواپیمای مسافربری ایرباس توسط ناو جنگی آمریکا از دست داده و گویی دیوانه شده است.

آقا عظیم یک معلم سخت‌گیر و بداخلاق است که حتی همسایه‌ها هم از گفتار و کردارش ناراضی اند. از آن دسته آدم‌ها است که اگر توپ بچه‌ها بیفتد حیاط خانه‌شان، توپ را پاره می کند. هوای ساسان را خیلی داشته، سوال و جواب امتحان را به او می داده و این تنها نمره ۲۰ کارنامه پسرش بوده است. آقا عظیم ازآن دسته آدم‌ها است که می‌گوید جنگ به ما چه ربطی دارد؟ ما سر پیازیم یا ته پیاز؟ و تمام سعی خود را می‌کند خانواده‌اش را از خطر دور نگه دارد اما خطر به سراغشان می‌آید.

عظیم حتی آنقدر خودخواه است که خوش ندارد ببیند اسم مختار که شهید شده روی کوچه‌شان باشد. مختار، همبازی پسرش بود و دانش‌آموزی که روزی با سیلی پرده گوشش را پاره کرد. حالا ساسان و شوکت رفته‌اند و…

نمایش توسط یک مرد و یک زن اجرا می‌شود و این دو همه‌ی نقش‌های داستان را بازی می‌کنند، گاهی نقش هایشان را با هم عوض می‌کنند، گاهی صحنه را چند بار تکرار می‌کنند. صحنه‌ها توالی ندارد، عقب و جلو هستند، مدام زمان به عقب برمی گردد . خواب و بیداری و رویا و واقعیت در هم آمیخته شده است و مرزی میانشان نیست. داستان و سبک اجرا چندین برابر فضای ذهنی آقا عظیم پریشان و نامنظم و اذیت کننده است، به حدی که مخاطب تا نیمه اول نمایش هنوز نمی‌داند چه خبر است، فقط یک زن و مرد مدام در صحنه تکان می‌خورند و گاهی چیزی را چندبار تکرار می‌کنند یا نقش‌شان را باهم عوض می‌کنند.

بازی‌ها روان، پخته و سرشار از احساس بود و همه آنچه را که باید یک بازیگر در صحنه داشته باشد و به کار بگیرد ، داشت. تمرکز، تسلط به صحنه، استفاده مناسب از بدن، بازی مناسب در سکوت، بیان مناسب البته به جز موارد معدودی که در اثر بالا بودن موسیقی، صدای بازیگر بالاتر می‌رفت و لحظاتی بعد صدا کمی گرفته به گوش می‌رسید.

موسیقی و جلوه‌های صوتی کار بسیار بلند در سالن پخش می‌شد و ایجاد بار احساسی در بیشتر صحنه‌ها بر عهده موسیقی و آواها بود، همین موضوع باعث شده بود بازی‌ها در بعضی صحنه‌ها که با آوا و موسیقی همراه بود آن طور که باید دیده نشود و موسیقی به احساس و تلاش بازیگر غلبه کند، آنقدر که موسیقی به بازی بازیگران ضربه زد چندین برابر کارگردانی، داستان و ساختار نمایشنامه‌یِ دراماتورژی شده، بازی بازیگران را بی ثمر کرد؛ بازیگرانی که هر دو به صورت مشترک طراح، دراماتورژ و کارگردان کار بودند.

و در پایان نوع بیان و اجرای داستان به قدری نامفهوم است که وقتی از سالن نمایش خارج می‌شوی مدام از خودت می‌پرسی: چه شد؟ داستان چه بود؟ منظور نمایش چه بود؟ چه چیزی می‌خواست بگوید؟ حرفش چه بود؟ و چه بود های دیگر… و در آخر باید سعی کنی تکه‌های مختلف نمایش را  به زحمت به هم وصل کنی. حتی بعد از این کار هم باز از خودت می‌پرسی: خب؟ بعد؟!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *