” اگر یک روز دیگر زنده بودم ” نمایش بدی است که بر اساس ایده ی خوبی شکل گرفته است ، اما نمایشنامه ای بی سر و ته ، ضعیف و اجرایی ناقص دارد .
این نمایش بیش از هر چیز از نبود قصه و شخصیت پردازی های ناقص و رها شده رنج می برد . در حقیقت نداشتن نمایشنامه ای منسجم و قصه گو سبب شده است تا این نمایش به اثری بد و غیرقابل دیدن تبدیل شود .
شخصیت های نمایش بی هویت هستند و هیچ یک به مخاطب معرفی نمی شوند ما در ابتدای نمایش دختری را می بینیم که گویی روحش مورد آزار قرار گرفته است ، سپس نور می رود و ناگهان ما با قبرستانی مواجه می شویم که در آن گورکنی زندگی می کند که با ارواح آن قبرستان که در صحنه حضور دارند ، در ارتباط است . حال این که این گورکن کیست ؟ از کجا آمده ؟ چه گذشته ای دارد ؟ مشخص نیست .
برخلاف انتظار تنها برخی از این ارواح سرگردان به مخاطب معرفی می شوند که البته دانستن سرگذشت آن ها هیچ کمکی به روند قصه نمی کند و شخصیت اصلی قصه همچنان بی هویت باقی می ماند .
در این آشفته بازار بار دیگر دختر وارد قصه می شود که متاسفانه این پرسوناژ در حد تیپ هم نیست و کارگردان نیز برای شخصیت پردازی آن هیچ تلاشی نکرده است ، به نوعی می توان گفت پرسوناژهای اصلی نمایش ” اگر یک روز دیگر زنده بودم ” بی هویت رها شده اند و تمرکز کارگردان تنها بر طراحی حرکت ارواح – به ویژه بازیگران فرم – معطوف شده است ، که مدام دور بازیگران می چرخند و اکت های مختلفی از خود نشان می دهند که هیچ کمکی نه به روند قصه می کند و نه گره ای را برای مخاطب باز می کند و نه معنای مشخصی دارند .
این طراحی پیش چشم مخاطب اساسا خوشایند نیست ؛ چرا که گویی کارگردان فراموش کرده است که این نمایش قرار است در سالن کوچک استاد مشایخی اجرا شود و این بی تدبیری فضای نمایش را به آشفته بازاری بی هیچ کارگردانی و طراحی میزانسن تبدیل کرده است و آنچه ما بر صحنه می بینیم این است که چندین بازیگر بی هدف روی صحنه رها شده اند و هر یک نقش خاص خود را ایفا می کنند ؛ و بدا به حال مخاطب که نه از قصه نمایش می تواند لذت ببرد و نه از فرم اجرایی آن . بلکه تنها دیدن صحنه های آشفته ، نورهای آزاردهنده ، عوض شدن پی در پی صحنه ها و تماشای چهره هایی با گریم های تخیلی و ریتم بسیار بسیار کند نمایش ، او را آزار می دهد و از انتخاب تماشای این نمایش پشیمان می کند .
انتخاب اشتباه بازیگران اصلی این نمایش نیز نقطه ضعف دیگر این اجراست . به عنوان مثال ما گورکنی را می بینیم که ریزنقش است و کوچک اندام ، با آنکه سالیان سال است در قبرستان زندگی می کند اما سن کمی دارد و یک پای او می لنگد که اساسا مشخص نمی شود دلیلش چیست ؟ دختر جوانی که دلش را ربوده ، چه کسی است ؟ چرا گهگاهی پیش او می آید ؟ به هیچ یک از این سوالات پاسخی داده نمی شود .
اگر کارگردان این نمایش اندکی صبوری می کرد ، قلم را کنار می گذاشت و با خود لحظه ای فکر می کرد که قرار است در این نمایش چه اتفاقی بیفتد و روند قصه را قرار است به کدام سمت هدایت کند و آنچه می خواهد به مخاطب خود انتقال دهد چیست ، شاید تمامی این ضعف ها و مشکلات حل می شد و ” اگر یک روز دیگر زنده بودم ” این چنین آزار دهنده و غیرقابل دیدن نمی شد .
به اختصار می توان گفت نداشتن قصه ، کارگردانی ضعیف ، ریتم نامناسب و میزانسنی که بد و اشتباه طراحی شده از عوامل اصلی هستند که این نمایش را به اثری بد و قصه ای مبهم در دل یک قبرستان با ارواح سرگردان تبدیل کرده و تلاش گروه پر تعداد خود را به هدر داده است . اثری که با حذف شخصیت های خیالی و معرفی کامل پرسوناژهای اصلی می توانست خود را از چنین اجرای ضعیفی نجات دهد و مخاطب را برای دیدن و شنیدن قصه خود ترغیب کند و به نمایشی قابل دیدن تبدیل شود .
مرجان سادات هاشمی – دپارتمان نقد تئاتر فستیوال
خیلی مزخرف بود . دلم خنک شد
امیدوارم با این یادداشت ها نظارت تخصصی بر اجرای نمایش ها بیشتر بشه . واقعا سطح علمی اهالی تئاتر هم متاسفانه که زمانی در جامعه پیشرو بودند افت کرده .
شما بر چه اساسی به خودتان اجازه میدین نمایش ها را پیشنهاد نمیشود بزنید . با این همه زحمت گروه ها
متاسفم برایتان
به نظرم با زیاد شدن سالن های خصوصی دیگه این مدیریت سالن ها هستند که باید حواسشون به نمایش هایی که تو سالنشون اجرا میشه باشن . چون از یه جایی به بعد دیگه اعتبار سالن میزه زیر سوال خب