نقدی بر ” متاستاز ” به کارگردانی علی اصغر دشتی
۱- من سوژه ” متاستاز ” را نمی پسندم .
اساسا اینکه بالاخره در ایران سونامی سرطان رخ داده است و یا قریب الوقوع است یا نه و مباحثی از این دست نیازمند است به بررسی دقیق آماری مبتلایان به سرطان در ایران و قیاس آن با کشورهای پیشرفته و غیر پیشرفته و نیز قیاس آن با مبتلایان به سایر بیمـــــاری ها در ایران ، تعریف نمـــــودن “سونامی ” و بسیاری تحقیقات دیگر .
از جانب دیگر راه حل ارایه شده در ” متاستاز ” ِ دشتی را نمی پسندم : عرفان های شرقی و امثالهم .
اما …
از دیدگاه من ، نقد ِ تئاتر ، از نقد سوژه و بررسی عقاید من و اصغر دشتی و یافتن درست ترین عقیده ، جدا است .
نقد ِ تئاتر ، نقد ِ فرم است و ابژه ، و بررسی انطباق و همخوانی این دو با سوژه .
پس حتی اگر سوژه ای مورد علاقه و عقیدۀ منتقد نباشد ، نباید و نشاید که در نقد ِ آن تئاتر توسط منتقد ، تأثیر گذار باشد . که اگر این گونه باشد ، منتقد دیگر منتقد نیست و به سطح مبلغ آن اندیشۀ خاص نزول می یابد و به جای نقد بهتر است که وعظ کند .
۲- من تئاتر ” متاستاز ” را می پسندم .
” متاستاز ” یک نمایش فرمالیستی درست و حسابی است ، آن هم در بازار داغ فرمالیسم در میان کارگردانان اغلب جوان و پرادعا و در شرایطی که هر اَدا و اَطواری عنوان ” پرفورمنس ” به خود می گیرد و هر کس هم که اعتراض کند و نپسندد و حتی سؤال کند ، متهم است به عدم درک تئاترهای خاص و فلان و فلان .
” متاستاز ” اما با تکیه بر فرم و در واقع با زبان ِ فرم ، نزدیک به پرفورمنس می شود و پیام خود را به مخاطب می رساند . آن هم با کمترین دیالوگ و با بیشترین بهره از حرکات نمایشی . در واقع ” متاستاز ” از فرم استفاده می کند تا واضح و روشن حرف بزند و همه فهم باشد و نه سخت و پیچیده .
دشتی ، رندانه و اصولی ، با بیان چند جمله کوتاه توسط پرسوناژها و بعد به سراغ حرکات نمایشی و رقص رفتن ، در واقع جملات بیان شده را با این حرکات بسط می دهد و پرسوناژها را معرفی می کند و حالات آنان را نمایش می دهد . در واقع ترکیب کلام و فرم ، فرم را ترجمه می کند و سرگرم کننده و همه فهم .
سیر حرکت ” متاستاز ” از کلام است به حرکت و فرم و در پایان نمایش ، اگر بازیگران ( یا به عنوانی پرفورمرها ) ، چندین و چند دقیقه حرکات و رقص خود را بی هیچ کلامی ادامه می دادند ، تماشاچی برجای خود می ماند و میلی به ترک سالن نداشت . در واقع کارگردان فرم مورد نظرش را ترجمه می کند ، آن هم صریح و رندانه .
و این گونه است که ” متاستاز ” نمایشی است همه پسند و همهه فهم . یک تئاتر فرمالیستی و یا گونه ای از پرفورمنس که همراه شده است با مخاطب شناسی . در واقع شاید بتوان گفت در حرکت سریع و بی هدف تئاتر ما به سوی تئاتر مدرن ، پســـــــا مدرن و انواع فرمالیســـــم ، ” متاستاز ” یک حرکت اصولی است که بر تئاتر ما و بر مخاطب تئاتر ما منطبق است . جهش نیست ، گام است . چرا که در حرکت تئاتر ایران به سوی آنچه ذکر شد ، با این همه شتابزدگی و بی دانشی و نهایتا همه چیز را به گردن مخاطب و عدم فهم او انداختن ، تئاتر ما در حال پرشی است به زور به سوی مدرنیته ، که نهایتا ما را با سر به زمین می زند . اما اصغر دشتی در این حرکت ِ لاجرم و البته لازم تئاتر ایران ، گامی درست و محکم برداشته است . فرم ِ منطبق بر سوژه ، همراه با در نظرگرفتن اندازه و ظرفیت تئاتر ایران و تئاتر بین ایرانی .
و اِلّا بر هر شلنگ تخته و هر حرکت عجیب و غریب و هر رقص و حرکت فرمی و … که نمی شود نام تئاتر فیزیکال و یا پرفورمنس نهاد . فرم باید برخاسته از ابژه ای باشد که فلسفه و منطق اش با سوژه همخوانی داشته باشد و همه اینها در یک خط و بر مبنای یک اندیشه و فلسفه ذهنی باشند و پراکنده نباشند . این ها همه اگر با هم باشند و در یک راستا ، بی شک مخاطب ، پیام تئاتر را درک می کند و سرگرم هم می شود .
” متاستاز ” یک تئاتر اجتماعی است . دغدغه ای دارد که دغدغۀ عده زیادی است و جامعه را ( درست یا غلط ) با خود درگیر کرده است و پرداختن به این سوژه در آگاه سازی مردم و تلنگر زدن به مسئولین می تواند مؤثر باشد .
بهره بردن از شیوه فاصله گذاری ” متاستاز ” را ، در مسیر اجرای یک تئاتر اجتماعی ، یاری کرده است وکارگردان توانسته است تماشاچی را بی آنکه محو و غرق در لذت بردن از حرکات و رقص ها و یا متأثر از دیالوگ ها و سوژه شود ، درگیر موضوع سرطان کند و نهایتا ورود یک نا بازیگر به صحنه ، در تکمیل بهره بردن از شیوه فاصله گذاری و نیز در القاء پیام مورد نظر به تماشاچی ، گام نهایی است که موفقیت آمیز هم می باشد .
” متاستاز ” یک رپرتوار اجتماعی است ، سرگرم کننده است ، فرمالیستی است ، بدیع است ، گونه ای از پرفورمنس است ، مبتنی است بر روشی خاص از استفاده از تکنیک فاصله گذاری و در کنار همه اینها ساده است و صریح ؛ و همراه کردن موفقیت آمیز همه این ویژگی ها از دغدغه ای برمی خیزد که صاحب اثر و البته بازیگران نمایش با آن دغدغه زیست کرده اند و بس .
” متاستاز ” را علی رغم سوژه اش که _ همان طور که در ابتدای این یاددشت گفته ام ، در آینده هم خواهم گفت – مورد پسندم نیست ، یک تئاتر فرمالیستی ِ اجتماعی موفق می دانم که گامی است محکم در نزدیک کردن تئاتر ایران به مدرنیته و البته درسی است برای خیل عظیم طرفداران فرمالیسم و پرفورمنس و … و طرفداران هر چه جز تئاتر کلاسیک .
پی نوشت :
۱- امیدوارم که مخالفین من و نوشته های من ، با این نوشته ، بار دیگر متوجه شده باشند که وظیفه منتقد چیست و منتقد دعوای شخصی با هیچ اثر و نویسنده و کارگردانی ندارد .
۲- من ، شخصا تئاتر کلاسیک را بیشتر می پسندم و معتقدم که کسی یا کسانی می توانند از تئاتر کلاسیک عبور کنند ، که تئاتر کلاسیک را نه تنها بداند و بشناسند ، بلکه بلد هم باشند ، که ” متاستاز ” از جمله این آثار است .
المیرا نداف – نویسنده میهمان
مثل همیشه عالی
این روزها واقعا اجرای پرفورمنس زیاد شده . من این کار رو ندیدم ولی راستش رو بخواهید اغلب این کار ها رو هم نمی فهمم
حالا باید کار رو دید که ببینیم این چیه !
درود بر خانم دکتر نداف
من یادداشت های شما را پبگیری می کنم.
دریچه ی خوبی به خواننده ی یادداشت هایتان می دهد تا نمایش ها را بیشتر بفهمند و بهتر ببینند .
سپاس از شما