یادداشتی بر ” فاجعه معدن کوشیرو ” به بهانه اجرا در سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر
«فاجعه معدن کوشیرو» روایت مستندگونه ای از دهه هفتاد و دوران بعد از جنگ و سازندگی در ایران است که کارگران در آن دوران اغلب به صورت غیر قانونی برای کار در معادن روانه ژاپن می شدند تا بتوانند مخارج خانواده هایشان را در ایران تامین کنند. گره افکنی اصلی که در روایت این نمایش رخ می دهد ریزش یکی از معادنی است که سه کارگر ایرانی نیز زیر آوار آن محبوس مانده اند. صدای آنها به گوش هیچ کسی نمی رسد، تقلایشان برای جستن راه به جایی نمی برد و هیچ مفری برای فرار نمی یابند.
این اثر نمایشی با فضاسازی و نورپردازی مناسب و با ارتفاعی که برای جایگاه تماشاگران ایجاد کرده، توانسته است تا فضای زیرزمینی معدن را بازنمایی کند و البته در همان ابتدا یکی از کارگران – با تکیه بر تکنیک فاصله گذاری – در نقش راوی ظاهر شده و فضای واقعه و فاجعه رخ داده را به طور مستند شرح می دهد .در این اثر نمایشی استفاده از اکساسوارهای سیال و تغییر مداوم فضاها و رنگ ها باعث شده است تا علی رغم تعلیق نسبتاً کشدار، نمایشنامه برخوردار از ریتمی خوب باشد و تماشاگر را با خود همراه سازد.
آنچه که در این نمایش بیشتر از هر چیز جلوه گر می شود تلفیق فضای رئال و واقعگرایانه کارگران محبوس در زیرزمین با فضای اکسپرسیونیستی و ذهنی شان است که مدام در قالب تصویر و خاطره از ذهن آنها عبور می کند. یک نوع فضای برزخی و لحظات پیش از مرگ که برجسته ترین خاطره ها را به ذهن تداعی می کند. جدال بین تصاویر خانواده و خرده روایت های عاشقانه با مرگ زود هنگامی که نشانه های آن با گرسنگی و سختی تنفس رخ می نماید. این تلفیق بین روایت واقعی و فضای ذهنی در تمام کار به موازات هم پیش می روند. این همنشینی مرگ و زندگی یادآور باورهای عرفانی آسیای شرقی و بودایی است . یعنی همنشینی بین اروس(میل به زیستن) و تاناتوس(میل به مرگ).
گفتگوی ذهنی یکی از کارگران با معشوقه خارجی اش مدام رنگ و بویی از زندگی را بر صحنه حاضر می سازد. آنها در حال تمرین یک نمایش آئینی درباره «ایندرا» خدای رعد و طوفان در فرهنگ مشرقِ دور هستند که اجرای این آئین با فرم تعزیه خوانی و به نوعی پرده خوانی کارگر ایرانی تلفیق می شود و ما شاهد یک نوع تعامل فرهنگی بین این دو کشور هستیم. خدای بودایی که نطفه دار می شود و تعزیه خوانی ایرانی که اسطوره مرگ را یادآور می شود. روح زندگانی در بازی های آن دو معشوق و تصاویر و خاطرات کارگران دیگر از خانواده شان در صحنه حضور دارند اگر چه سایه مرگ همچنان بر سرشان پرسه می زند. این دوگانگی و تضاد در اصل دوگانگی مرگ و زندگی است که این متن در حد فاصل آن رخ می دهد و با اعتقاد به زنده بودن ابدی روح به نوعی ناتمام می ماند و تماشاگران تا آخرین لحظه شور زندگی را لمس می کنند.
آنچه که از زیبایی این اثر نمایشی می کاست بازی بی رمق و نسبتاً کم توان بازیگران مرد بود که اگر چه تا حدودی موقعیت چنین نقشی را ایجاب می کرد اما از اثر تعلیقی نمایش و اضطرابی که طبیعتاً می بایست به همراه داشت می کاست و بار رئال گونه اثر را زایل کرده و اجازه نمی داد تا تماشاگر درک درست و کاملی از موقعیت آنها داشته باشد و تضاد بین کابوس و وهم ها و تقلاهایشان برای زنده ماندن و از طرفی دیگر شور زیستن شان را کاملاً احساس کند و بیشتر از بازی بازیگران ، این فضاسازی ها و فرم ها و تمهیدات اجرایی است که به حفظ ریتم اثر کمک می کند. در حالی که به نظر می رسد اثر از فرم روایی قوی برخوردار است و در خرده روایت هایش سعی دارد تا گوشه هایی از فرهنگ و زندگی مردم ایران در دهه هفتاد شمسی را نشان دهد: از قبیل روابط زنان و نحوه تعاملشان و استفاده از عناصری همچون کوپن و مشکلات مدرسه و… که با بازی های روان تر می توانست کاملاً تداعی گر روایت های رخ داده شود.
اما دست آخر آنچه که «فاجعه معدن کوشیرو» را از دیگر آثار این دوره متمایز می کند، پرهیز از فضاهای ملودرام خانواده گی و زندگی رو زمینی طبقه متوسط شهری و آدم های هر روزه است و ما در این اثر با کارگران معدن به مثابه عنصری نادیده گرفته شده روبرو می شویم که در قعر زمین و در جدال میان مرگ و زندگی به سر می برند. لحظاتی که می توان گفت در نوع خود بدیع و تماشایی هستند.
امضاء محفوظ- تئاتر فستیوال
به درخواست نویسنده این مطلب ، نام نویسنده نزد تحریریه تئاتر فستیوال محفوظ است .
آنچه که «فاجعه معدن کوشیرو» را از دیگر آثار این دوره متمایز می کند و … ! این اثر اجرای روز اول جشنواره بوده، چگونه در مقایسه با یک دوره که اغلبش به اجرا در نیومده این صحبت و نکته نوشته شده؟
خب چون بیشتر این کارا قبلا اجرا شدن …