” پرتره ی مرد ریخته ” در انتخاب سوژه دغدغه مند است :
تئاتر است برای تئاتر .
“پرتره ی مرد ریخته ” در انتخاب فرم . شیوه روایی جسور است :
مونولوگ ؛ البته با شکستن برخی از چهارچوب های کلاسیک .
” پرتره ی مرد ریخته ” در انتخاب بازیگر ، یکی از بهترین ها را انتخاب کرده است :
بازیگری که سوژه را زیست کرده است ، حداقل با یک نسل فاصله ، روایت را از دهان شخصیت های واقعی شنیده است و بهره اش از شیوه استانیسلاوسکی در این نقش بسیار اعجاب انگیز بود .
داستان عبدالحسین نوشین را بگویی ، آن هم از زبان خودش و با بازی اصغر همت ، هم جسارت می خواهد و هم فهم و شعور تئاتر ، دانستن تئاتر با همه ابعاد هنری ، تاریخی و گاها سیاسی اش .
نویسندگان “پرتره مرد ریخته” در نوشتن نمایشنامه نیمی از مسیر را طی کرده اند ، درست و اصولی . روایتگری بخشی از زندگی نوشین از زبان خودش ، با فلش بک های بی نظیر ، بی آنکه خط روایت بشکند و بی آنکه گره ها ، گره کور شوند و بی آنکه به ریتم و ضرب آهنگ نمایشنامه خدشه ای وارد شود . مطرح کردن صورت مسئله ، گسترش سوال و بسط دادن آن ، طرح پی رنگ ها و خرده پی رنگ های مستند ، رساندن نقطه عطف و نهایتا حل مسئله : نقطه پایان نمایشنامه .
حال در اجرای چنین متن خوبی آن هم به شیوه مونولوگ ، انتخاب بازیگر ، طراحی صحنه و نهایتا طراحی میزانسن حداکثر کاری است که بر دوش کارگردان است به ویژه زمانی که بازیگر مورد نظر یکی از بهترین انتخاب ها برای پرسوناژ مورد نظر باشد و در نتیجه کارگردان کارش راحت تر هم می شود .
آراز بارسقیان و غلامحسین دولتآبادی در شیوه ی کارگردانی و عملکرد تئاتری شان احتمالا برای انطباق سوژه بر ابژه ، از ” هنر تئاتر ” نوشین بهره ی فراوان برده اند و تلاش کرده اند که آموزه های او را به عمل درآورند و تا حد قابل قبولی نیز موفق بوده اند .
تنها کاش به بازیگر توانایی که در اختیار داشتند ، به طراحی صحنه ساده و خوب شان و به موسیقی همراه با اثرشان اعتماد لازم را داشتند و به زعم من به دام ادا و اطوارهای مونولوگ های شبه مدرن یا به قول برخی پست مدرن و امپرسیونیستی* (!) نمی افتادند . بهره بردن اگزجره از نور را می گویم . تا این اندازه به نور بها دادن و حتی تا مرز پرسوناژ دار شدن ، پیش بردن اش جدا از اینکه خارج از چارچوب های کلاسیک اجرای مونولوگ است ، نمایش را از ریتم می اندازد ، سرعت ضرب آهنگ ها و سر ضرب ها را بالا می برد ، فرصت نشست دیالوگ ها و اکت ها در ذهن و باز شدن گره ها را به مخاطب نمی دهد و نتیجه می شود که اگر مخاطب نوشین را بشناسد ، با این ریتم خسته می شود و آزرده و اگر نشناسد ، ریتم ، فرصت شناخت را از او می گیرد . این طراحی نور به مخاطب نوع دوم تنها یک صحنه زیبا که با یک بازی خوب همراه شده را ارائه می دهد و قصه و لایه های اصلی اش در این میان استحاله می شوند .
” پرتره مرد ریخته ” با همه آنچه در پاراگراف بالا رفت ، شریف است ، سوژه و ابژه اش برهم منطبق است و صاحبان اثر در انتخاب فرم ، از نوعی تیزهوشی رندانه بهره برده اند ، که دغدغه مند است و تئاتر است به معنای کلاسه شده اش ( البته اگر این طراحی نور را حذف کنیم . ) و انتخاب سالن سنگلج برای اجرای آن اگر عامدانه بوده باشد ، انتخابی هوشمندانه بوده که روح خاصی به فضای نمایش می دهد و تماشاچی از شروع قصه ، در فضای مورد نظر کارگردانان قرار می گیرد .
اما خب در جذب مخاطب عام تئاتر چندان موفق نبوده است و این طبیعی است ، چرا که نسل امروز تئاتر ما عبدالحسین نوشین را نمی شناسند و اگر در ویکی پدیا نامش را جست و جو نکنند ، درباره ی او حرفی برای گفتن ندارند ، در چنین شرایطی شاید توقع زیادی باشد که مردم از میان خیل نمایش های روی صحنه این نمایش را برای دیدن انتخاب کنند .
و کاش نسل امروز تئاتر ما و مخاطب تئاتر بپذیرند که تئاتر ما به تاریخ ِ تئاتر هم نیاز دارد .
_______________________________
*برخی به هر تئاتری که نمی دانند چیست ، امپرسیونیستی می گویند !
المیرا نداف – نویسنده میهمان